دوستان جدید و خرید موبایل

یکی از آشنایانی که در ایران دارم، باجناقش رو در تورنتو بهم معرفی کرد. شب قبل به همراه خانمش اومدن دنبالم و به اتفاق رفتیم به یک رستوران کره ای. سبکش خیلی جالب بود، تا بحال چنین چیزی ندیده بودم. محلش خارج از شهر تورنتو و در اسکاربرو واقع شده. اسم رستوران Chako بود. وقتی پشت میزهاش می نشستی، یک نفر میومد ... ادامه مطلب »

Downtown

امروز گفتم برم ببینم این داون تاون که میگن چه صیغه ایه! رفتم ایستگاه شپرد و با مترو به سمت جنوب تورنتو حرکت کردیم. یک چیز جالبی که در مورد قطارهای زیر زمینی تورنتو وجود داره اینه که در یک مسیر لزوما همیشه درهای مثلا سمت راست قطار باز نمیشه. ممکنه این ایستگاه دربهای سمت راست قطار باز بشن و ... ادامه مطلب »

دیدار با دوستان و اولین دردسر

دیگه الان می فهمم چرا اونهایی که از ایران میرن، همیشه آفلاین هستند! یا اگر آنلاین باشند، invisible میان. تقریبا توی این ۴ روز اول، یک سوم اوقاتی که بیدار هستم رو باید با بقیه چت کنم، تلفنی حرف بزنم و … بدیش هم اینه که همه حرف ها تکراری هستند. باید به همه بگم همه چیز اینجا خوبه، هوا ... ادامه مطلب »

اتوبوسرانی تورنتو

روز دومیه که توی تورنتو هستم. انقدر سیستم حمل و نقل اینها روی نقشه پیچیده است که من سر در نمیارم! قصد داشتم برای خرید مایحتاج عمومی برم بیرون، بهروز بهم پیشنهاد کرده بود از nofrills خرید کنم. یک چیز این خارجی ها خیلی خوبه و اون اینکه راهنماییت می کنن در حد مرگ! بر خلاف سازمان ها و شرکت های ... ادامه مطلب »

اولین روز تورنتو!

اوقات شرعی تورنتو رو از توی یکی از این سایت های اسلامی هموطن قبلا گرفته بودم. آلارم موبایل رو برای ساعت ۵ تنظیم کردم و ساعت ۳ شب بود که خوابیدم. قبلش داشتم با خانواده و دوست و رفقا چت می کردم و یا با وایبر صحبت می کردیم. اگر سازندگان وایبر گناهی هم به درگاه خداوند مرتکب شده باشند، ... ادامه مطلب »

روی ابرها

خب، در ادامه داستان سفرم، باید بگم بعد از بدو بدویی که اول صبح در فرودگاه امام داشتم، یک مقداری توی ذوقم خورده بود. مدام هم صحنه خداحافظی با خانواده جلوی چشمم مجسم می شد. به هر حال راهی بود که شروعش کرده بودم، باید ادامه می دادم. توی مسیر تهران به استانبول، یک آقایی دست راستم بود که نفهمیدم ... ادامه مطلب »

سرزمینم،خداحافظ

امروز ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳ است، معادل ۵ می ۲۰۱۴٫ بالاخره راهی شدم. صبح ساعت ۵ راه افتادیم سمت فرودگاه امام، و مثل اینکه باید تا لحظه آخر حال آدم رو بگیرن تا رضایت بدن که بره! یک چمدون اضافه داشتم به وزن ۳۲ کیلو. قبلش از ترکیش پرسیده بودم و گفته بود ۱۸۵ دلار جریمه اش میشه. بعدا معلوم شد ... ادامه مطلب »

کارهایی که قبل از ترک ایران باید انجام بدید

بعد از مدتها دوباره دارم می نویسم. فکر می کنم خاطره تعریف کردن و این چیزها خیلی بدرد نمی خوره، شاید یک عده از قصه خوندن خوششون بیاد اما با هدف من از این وبلاگ مغایره. بنابراین تصمیم گرفتم یکم کاربردی تر بنویسم. یک سری کارهایی است که قبل از ترک ایران بهتره انجام بدید. خیلی مواردش رو می تونید ... ادامه مطلب »

انتظار و استرس

تا اونجا گفتم که مدارکم رو برای سیدنی در نووااسکوشیا فرستادم و چند روز بعد هم در مهاجرت رو بستن! چقدر از آدمهای دور و برم بودن که از این صف جا موندن، اما به لطف خدا که مهدیار رو وسیله رحمتش کرده بود، من استارت کار رو زده بودم. تا مدتها خبری نشد. هم خوشحال بودم که فرصت دارم ... ادامه مطلب »

باز هم آیلتس

قبلا هم گفتم که یکی از بزرگترین مشکلات در راه مهاجرت، بدست آوردن مدرک زبان مربوطه است و اون جاهایی که زبان انگلیسی مد نظره، آیلتس یکی از بزرگترین معضلاته. این وسط برای خود من، آدمهایی جالبن که انگلیسیشون در حد she is a good boy است، بعد اعتماد به نفسشون سقف! یک بار در عمرش امتحان داده و همه ... ادامه مطلب »

استارت پروسه مهاجرت به کانادا

در پست قبل گفتم که برای پرداخت هزینه های بررسی اولیه پرونده، نیاز به پرداخت ۵۵۰ دلار کانادا بود. اینجا بود که یکی از رفقای قدیمی رو شناختم! آشنای خیلی گردن کلفتی توی یکی از صرافی ها داشت و بهش زنگ زدم که فلانی، لطفا تو که با مدیر صرافی آشنا هستی، یک لطفی بکن و ازش آمار بگیر ببین ... ادامه مطلب »

معضلی به نام آیلتس

دوستان نزدیک به من می دونن که مدت مدیدی من درگیر آیلتس بودم. از دی ماه ۱۳۸۸ تا دی ماه ۱۳۸۹٫ فعلا دارم قصه تعریف می کنم، به قسمت های کاربردی اش هم می رسیم. تکنیک هایی که یاد گرفتم تا از پس امتحان بر بیام رو براتون می نویسم، شاید به درد کسی خورد و ما رو هم دعا ... ادامه مطلب »

شروع پروسه مهاجرت

در پست قبل گفتم که ایده مهاجرت از کجا به سرم زد. با راهنمایی های دوستان دیدم یک سری کارهایی لازمه بکنم که هرکدوم داستان خودشون رو داشتن و طی یکی دو سال آینده بعضی هاشون مهمترین دغدغه های ذهنی من بودن. اولیش سوابق کاری بود. فهمیدم باید تمام جاهای قبلی که کار می کردم سر بزنم و سوابق کاریم ... ادامه مطلب »

قصه از کجا شروع شد

از گل و باغ و جوونه نبود! سال ۱۳۸۸ بود که برای یک مسافرت کاری عازم فرانسه شدم. قبل از اون تاریخ، تنها جایی که خارج از ایران رفته بودم، دوبی بود که اصلا ازش خوشم نیومده بود. فقط برای چند روز وقت گذرونی و شاید هم خرید خوب بود (با توجه به نرخ دلار و درهم اون روزها). اما ... ادامه مطلب »