خانه » 2015 » ژانویه

بایگانی ماهانه: ژانویه 2015

“بچه سگ” خیابان بی را ملاقات کنید!

یکی از خوانندگان وبلاگ یک بار از من خواسته بود در مورد بورس کانادا بنویسم. راستش من خودم به این مقوله اعتمادی ندارم. خیلی بازار جذابیه ولی با روحیات محافظه کارانه من سازگار نیست. چیزیه که خودم روش کنترلی ندارم و یک عده دیگه در مورد پول من می تونن تصمیم بگیرن. ولی خب، یک عده هستند که به بورس ... ادامه مطلب »

باز هم تورنتو

(کپی رایت این عکس متعلق به سایت Transit Toronto است) فکر کنم قبلا هم گفته بودم که دوست داشتم محل کارم داون تاون باشه. میون اون همه ساختمون بلند سر به فلک کشیده، جایی که شاید خواستن از روی نیویورک کپی برداریش کنن. خب این اتفاق افتاد و هر روز باید بیام دندس و بی. حالا خودم توی اون ساختمون ... ادامه مطلب »

Blue Monday

امروز قشنگ معنی بلو ماندی رو حس کردم! صبح که ساعت زنگ زد، دیدم اصلا حال ندارم برم سرکار. صبحونه رو خوردم و با هر زحمتی بود راه افتادم. برخلاف انتظار، اتوبوس ۵۳ که از شرق استیلز میاد، جای خالی داشت و نشستم. نمی دونی چه حالی میده تو بگیری بشینی و یک عده دیگه که از جاهای خاصی اومدن سرپا ... ادامه مطلب »

درس معلم ار بود زمزمه محبتی … یکشنبه به وبلاگ آورد آدم غرغرو را!

در جمعی که دیشب بودیم، سرور گرامی و معلم انشای قدیمی خودم – که شاید سبک این نوشته ها، محصول راهنمایی های ایشون و سایر معلمین گرامیم باشه – نکته ای رو به من گوشزد کردن که بد نمی بینم در موردش بنویسم. البته من خوبی های این قلم رو عرض کردم (اگر اصلا خوبی داشته باشه) و طبیعتا کمبود و نقصش، فقط ... ادامه مطلب »

بدون شرح

عنوان خاصی برای این نوشته پیدا نکردم، هویجوری می خوام بنویسم. یک روز جناب مدیرعامل از مسافرتش به هندوستان داشت می گفت. گفت یک چیز خیلی عجیبی که در هند می بینید، اینه که کنار دستشوییشون دستمال ندارن (تعجب و wow گفتن حضار). بلکه فرض کنید دوش حموم رو کوچیک کردن، کنار دستشویی یکی از اونها هست که به لوله ... ادامه مطلب »

اعصاب ندارما!

​اگر دوست ندارید حرفهای ناخوشایند بشنوید، این پست رو نخونید. اعصابم خورده و فقط می خوام بنویسم، کسی نیست که براش حرف بزنم، کسی که ساکت بشینه و فقط گوش بده و نخواد راه حل بهم ارائه کنه. می خوام راحت بشم. از اون شبهاییه که دپ زدم. کلا توی زندگی هرکسی ممکنه پیش بیاد، مواقعی که اعصاب و حوصله هیچ ... ادامه مطلب »

چند قلم هزینه زندگی

یکی از مواردی که خودم خیلی دوست داشتم قبل از رسیدنم به کانادا و تورنتو بدونم، قیمت مایحتاج روزمره بود. جسته و گریخته از آدم های مختلف گهگاه چیزهایی می شنیدم و یا می پرسیدم. ولی به نظرم رسید بد نباشه در مورد قیمت چند قلم کالا و سرویس صحبت کنم. یک فایده دیگه اش هم اینه که مثلا می ... ادامه مطلب »

تورنتو

تقریبا ۹ ماه از اومدنم به کانادا و به تورنتو میگذره. می خوام امشب ببرمتون تورنتو (کربلا رو با حاج محمود کریمی می تونید تشریف ببرید). می خوام در مورد حس و حال تورنتو بنویسم و برداشتی که از این شهر کردم. زمانی که برای اولین بار به اروپا مسافرت کردم، متوجه شدم که من از کشورهای اروپایی برای زندگی ... ادامه مطلب »

مرثیه ای برای یک برند

مارچ ۲۰۱۳، مجموعه فروشگاه های زنجیره ای تارگت (Target) پس از موفقیت چشمگیری که در آمریکا داشتن، به کانادا وارد شدن. طبیعتا من اون زمان اینجا نبودم، حتی مدیکال کانادا رو هم دریافت نکرده بودم. هیچ ایده ای هم نداشتم که روزگاری بخوام در مورد این برند چیزی بنویسم. اما چند روزیه که در اخبار، خبر تعطیل شدن این برند ... ادامه مطلب »

حقوق شهردار تورنتو چقدره؟!

یادمه یکی از سرگرمی های مردم ایران، این بود که بعد از بیرون اومدن از رستوران، دندونپزشکی، مطب دکتر و … این بود که حساب کنن این یارو چقدر درآمد ماهانه شه! کلا برای یک عده از مردم – کسانی که به نظر من، آدمهای کوچیکی بودن – همیشه این دغدغه هست که بقیه چقدر پول در میارن. بجای اینکه وقتشون ... ادامه مطلب »

حمل و نقل عمومی در تورنتو

سیستم حمل و نقل عمومی در تورنتو، اهمیت ویژه ای داره، چون روزانه هزاران نفر رو داره جابجا می کنه. در مقایسه بین ایران و کانادا، سیستم حمل و نقل عمومی ایران تقریبا رایگان بحساب میاد! بلیط اتوبوس و مترو در محدوده TTC در ارزونترین حالت و در زمان نوشتن این مطلب (یعنی دی ماه ۱۳۹۳)، برای هر مسیر ۲٫۷ ... ادامه مطلب »

انواع حساب های بانکی در کانادا

​در ادامه مطالب مربوط به مدیریت مالی، بنظرم مفید اومد در مورد حساب های بانکی مرسوم در کانادا کمی داد سخن بدهم! توی ایران، هر کسی از مادرش قهر می کرد و طبیعتا کارمند بانک بود، یک نوع حساب جدید معرفی می کرد. متمرکز، ​غیر متمرکز، کوتاه مدت، کوتاه مدت ویژه، بلند مدت، خیلی بلند مدت و حالا ۱۰ هزارتا ... ادامه مطلب »

مهاجرت و زبان

یکی از دوستان از من خواسته بود در مورد زبان بنویسم. راستش قوی بودن زبان در پروسه مهاجرت انقدر بدیهی هستش که من ناخودآگاه در موردش چیزی تا بحال نگفتم (به غیر از داستان هایی که سر ایلتس داشتم). اما چون بحث مهمی هست این پست رو به اون اختصاص دادم. من از اول ابتدایی زبان میخوندم. صادقانه بگم، از زبان ... ادامه مطلب »

ریشه های زندگی

امشب در جمع دوستانه ای که داشتیم، صحبتی رو شنیدم که دوست دارم در موردش حرف بزنم. چیزهایی در زندگی یک مهاجر پیش میاد، که فقط خودش می تونه لمس و درکشون کنه. چیزهایی هم هستندکه بین همه مهاجرین مشترکند. فرقی هم نمی کنه کجا مهاجرت کرده باشی، چون با یوسف هم در مورد این مسائل زیاد صحبت کرده ایم. آدمهایی ... ادامه مطلب »

یک روز کاملا معمولی

ساعت ۶:۴۵ از خواب بیدار میشی. نماز رو می خونی و بعدش نگاه می کنی ببینی چند تا از تورنت های دیشب تموم شدن (چون اینترنت teksavvy از ۲ تا ۸ صبح ترافیک رو پات حساب نمی کنه). بله همه تموم شدن. ساعت توی ایران طرفهای ۳ و ۴ بعد از ظهره، کلی پیغام وایبر و ایمیل و … اومده. تا ... ادامه مطلب »