در ادامه مطالب مربوط به مدیریت مالی، بنظرم مفید اومد در مورد حساب های بانکی مرسوم در کانادا کمی داد سخن بدهم! توی ایران، هر کسی از مادرش قهر می کرد و طبیعتا کارمند بانک بود، یک نوع حساب جدید معرفی می کرد. متمرکز، غیر متمرکز، کوتاه مدت، کوتاه مدت ویژه، بلند مدت، خیلی بلند مدت و حالا ۱۰ هزارتا ... ادامه مطلب »
مهاجرت و زبان
یکی از دوستان از من خواسته بود در مورد زبان بنویسم. راستش قوی بودن زبان در پروسه مهاجرت انقدر بدیهی هستش که من ناخودآگاه در موردش چیزی تا بحال نگفتم (به غیر از داستان هایی که سر ایلتس داشتم). اما چون بحث مهمی هست این پست رو به اون اختصاص دادم. من از اول ابتدایی زبان میخوندم. صادقانه بگم، از زبان ... ادامه مطلب »
ریشه های زندگی
امشب در جمع دوستانه ای که داشتیم، صحبتی رو شنیدم که دوست دارم در موردش حرف بزنم. چیزهایی در زندگی یک مهاجر پیش میاد، که فقط خودش می تونه لمس و درکشون کنه. چیزهایی هم هستندکه بین همه مهاجرین مشترکند. فرقی هم نمی کنه کجا مهاجرت کرده باشی، چون با یوسف هم در مورد این مسائل زیاد صحبت کرده ایم. آدمهایی ... ادامه مطلب »
یک روز کاملا معمولی
ساعت ۶:۴۵ از خواب بیدار میشی. نماز رو می خونی و بعدش نگاه می کنی ببینی چند تا از تورنت های دیشب تموم شدن (چون اینترنت teksavvy از ۲ تا ۸ صبح ترافیک رو پات حساب نمی کنه). بله همه تموم شدن. ساعت توی ایران طرفهای ۳ و ۴ بعد از ظهره، کلی پیغام وایبر و ایمیل و … اومده. تا ... ادامه مطلب »
کارت های اعتباری
برای همکاران سابقم احتمالا این نوشته جذابیتی نداره! همینطور برای کسانی که چند وقتی هست ساکن بلاد خارجه هستند. اما برای افرادی که هنوز ایران هستند، این مطلب مفید خواهد بود. در ایران، تقریبا همه تراکنش هایی که با کارت انجام می دادیم، روی کارت نقدی یا بقول این وریها، debit انجام می شد. اما خارج از ایران، عمده تراکنش ... ادامه مطلب »
مدیریت مالی – قسمت سوم
یک سری هزینه ها هست، که اجتناب ناپذیره. نمی تونید بیخیال هزینه رفت و آمد بشید، باید برید سر کار! باید غذا بخورید، باید لباس بپوشید، باید تفریح کنید (بله، تفریح هم لازمه و اتفاقا خیلی هم لازمه). این هزینه ها هم مثل مالیات، باید پرداخت بشن. اما یقینا هر کسی بعد از اون مالیات و این هزینه های الزامی، ... ادامه مطلب »
مدیریت مالی – قسمت دوم
اول بگم که این سریال معلوم نیست چند قسمت داشته باشه. هر چند وقت یکبار که حال کنم، می نویسم. بابت این گفتم که هی نگید کشتی ما رو، چقدر طولش میدی و … قصه کاریابیم که روی مخ همه رفته بود! شما فقط می خوندید، روزی یک پست و دادتون دراومده بود. من همه اون لحظات مزخرف رو در ... ادامه مطلب »
فرا رسیدن سال نو میلادی … هیچ ربطی به ما نداره!
بله، سال ۲۰۱۴ تموم شد، خیلی توش فراز و نشیب داشتم اما اصلا احساس سال نو ندارم! برای من هنوز سال نو، اول فروردین خودمون (و نه حتی ۲۱ مارس) هستش. اما به قول دوستی، از هر فرصتی برای شادی باید استفاده کرد. ما هم خواستیم به این مهم بپردازیم، عین این خل و چل ها توی سرمای -۸ (که ... ادامه مطلب »
سیستم اعتبار سنجی
بسیار خوشحالم که مطلب قبلی مورد استقبال دوستان قرار گرفت. با توجه به اینکه خیلی آدم ها رو دیدم، که حتی بعد از مدتها زندگی توی کانادا هنوز سیستم های اعتباری رو بدرستی نمی شناسن، تصمیم گرفتم این مطلب رو بنویسم. ما در ایران، کلا سیستم اعتباری و اعتبار سنجی نداشتیم و هنوز هم تا این تاریخ، نداریم. کلیه خرید ... ادامه مطلب »
منتظر باشید
با توجه به استقبالی که از تاپیک جدید شاهد بودم، در حال نوشتن مطلب تقریبا مفصلی هستم که نیاز به تحقیق و مستند سازی داره. این مساله باعث میشه کمی بروز رسانی وبلاگ به تاخیر بیفته اما مطلب جدید رو که ببینید، متوجه خواهید شد که ارزشش رو داشت. تا بعد! ادامه مطلب »
مدیریت مالی
دوستانی که من رو از نزدیک می شناسن، می دونن که من آدم بشدت مادی گرایی هستم. البته کیه که نباشه؟! همه عاشق پولن، حتی اونهایی که ادعا می کنن خیلی وارسته هستن و اصلا اعتنایی به مال دنیا ندارن. منتها این وسط من شهامتش رو دارم که به این مساله اعتراف کنم! و اصلا هم دنبال پول و ثروت ... ادامه مطلب »
سریال دنباله دار کاریابی – قسمت دو تا بعد آخر!
یکی دو روز از رفتنم به سرکار گذشته بود. دیدم یک ایمیل اومد از شهرداری که ما تو رو انتخاب نکردیم. حواله دادم به همون جایی که باید می دادم! از این شرکته که شروع کرده بودم، خوشم اومده بود. فکرهایی هم توی سرم اومده بود که بهتر می دیدم همینجا کار کنم. یک روز که داشتم بر می گشتم خونه، ... ادامه مطلب »
Arriving at … Dundas. Dundas Station
اولین روز کاریم، ساعت یکربع به ۶ بیدار شدم. نماز رو خوندم و دیدم دیگه نمیشه بخوابم. بخصوص که رندل ایمیل زده بود فردا رو زودتر بیا، ساعت ۸ و نیم اینجا باش. نهار هم قرار بود با یکی از بچه های شرکت (اورلی) بریم بیرون. محض احتیاط دوباره کت و شلوار پوشیدم و چون شب قبلش برف اومده بود و ... ادامه مطلب »
سریال دنباله دار کاریابی – قسمت نهم
همونطوری که گفتم بعد از دریافت پیشنهاد کاری رندل، با اکسس تماس گرفتم که در مورد قرارداد راهنماییم کنن. به محض دریافت نامه تبریک جنیا، بهش زنگ زدم. از خودم خوشحالتر بود! گفت روزم رو ساختی (you made my day). قرار شد تلفن یک نفر رو بهم بده و ۱۵ دقیقه بعد تماس با اون بنده خدا برقرار شد. توی ... ادامه مطلب »
one-o-eight Idea Space
روز بعد از مصاحبه با شهرداری، شال و کلاه کردم به سمت شرکت ۱۰۸ Idea Space. با کسی که با من قرار بود مصاحبه کنه، قبلا پشت تلفن حرف زده بودم. هر چند احمقانه به نظر میرسید، ولی نسبت به شهرداری خوشبین بودم. بابت همین، خیلی بیخیال و ریلکس نشستیم گپ زدیم. آخرهای صحبتمون بود، که روی یک کاغذ، یک ... ادامه مطلب »