خانه » مهاجرت به کانادا » مهاجرت از دیدگاهی دیگر

مهاجرت از دیدگاهی دیگر

هرکسی برای مهاجرت دلیلی داره. یک عده هستند برای آزادی بیشتر مهاجرت می کنن. یک عده برای اینکه اینجا دیگه جای موندن نیست. آدمهایی هستند بخاطر جا نموندن از قافله مهاجرت، برای اینکه دوستان و اقوامشون همه رفتن اون ور آب، برای اینکه پاسپورت و اقامت یک کشور خارجی کلاس داره (خود من اون اوائل دنبال این انگیزه بودم، نه بخاطر کلاسش ولی اقامت و پاسپورت برام مهم بوده و هنوز هم هست). یک عده هم برای آینده بچه ها، حالا گاهی این دغدغه واقعیه و به امید بهبود شرایط زندگی فرزندانشون مهاجرت می کنن، گاهی هم باز بدلیل با کلاس بودن این انگیزه، عنوانش می کنن.
موضوع صحبت من این نیست. می خوام در مورد یک شانس بزرگ صحبت کنم، که البته به قیمت ارزونی بدست نمیاد. وقتی در ایران (یا هرجای دیگه دنیا) زندگی می کنیم، فقط و فقط می تونیم آدمهای اون محیط رو ببینیم. مسافرت های محدودی که گهگاه میریم میتونه تا حد بسیار محدودی ما رو با گوشه هایی از زندگی و فرهنگ بقیه آدمها آشنا کنه، البته به شرطی که این مسافرت تبدیل به تور خرید و پاساژگردی نشه! معمولا هدف خیلی از ما وقتی توی هواپیما میشینیم، سیتی سنتر و مال امارات یا خیابون استقلال و آکسارای برای خرید کردنه! نه اینکه من خودم از این مسافرت ها نرفته ام ها، ولی از همون ابتدا تکلیفم روشن بود که مثلا دو روز دارم میرم ترکیه فقط برای خرید. یک هفته دارم میرم برای گردش و …
وقتی مهاجرت می کنی، شانس زندگی رو داری. اون اوائل که اومده بودم کانادا، صبح زود که بیدار میشدم اول میدیدم توی اتاق خودم نیستم، یادم میومد اومدم خارج، خوشحال میشدم که ایول! بعد فوری به فکرم می رسید که چند روز دیگه باید برگردم؟ و فوری یادم میومد که اینجا محل جدید زندگی منه! اون وقت خوشحالتر می شدم. به همین راحتی، مفهوم زندگی با اون مسافرت چند روزه جدا میشه. و شانس این رو داری که با آدمهای جدید از جنس دیگه در ارتباط باشی.
حالا قصه کانادا و به خصوص تورنتو، یک مرحله از اون هم فراتره. نه تنها اومدی یک جای دیگه، بلکه خود اون جای جدید، ملغمه ای از آدمهای مختلف و افراد مختلف از جاهای جور واجور دنیاست. بارها در پست های قبلیم به این اشاره کرده ام که ما هوشمون بیشتر از کانادایی هاست (و وقتی میگم کانادایی ها، فقط منظورم وایت ها نیست، بلکه کسانی که توی کانادا زندگی می کنن رو در بر میگیره). اما در عین حال می بینی یک سری چیزهایی در اونها بهتر از ماست. فضولی به هیچ عنوان در امورات شخصیت نمی کنن. در این حد که مثلا همکاری من می خواد بپرسه از کجا خوار و بار می خری، قبلش میگه اگر اشکالی نداره جوابم رو بده! مقایسه کنید با اخلاق های بسیار ناپسند بعضی هموطنان، که تا سلام و علیک می کنی، آقا اونجا خوبه؟ چقدر در میاری؟! این دومین سواله و بسیار دوست دارم در پاسخ با مشت وسط بینی طرف رو هدف قرار بدم!
رعایت ادب شهروندی در میان خیلی وایت ها، نکته دیگه ایه که شاید ما آسیایی ها خیلی نداشته باشیم. در محله قبلی وقتی می خواستم از آسانسور بیام بیرون گاهی مجبور بودم بگم فلان فلان شده از سر راهم برو کنار! یا هنوزم توی مترو در برخورد با بعضی آدمها مجبوری بگی از سر راهم برو کنار میخوام پیاده بشم یا سوار بشم. اما توی ساختمون جدیدمون، طرف وقتی می بینه از دور داری میایی برات آسانسور رو نگه می داره. اول صبح با انرژی و قاه قاه خنده باهت خوش و بش می کنه.
دوستی رو هفته گذشته ملاقات کردیم، اون به نکته جالبی اشاره می کرد. می گفت برات به عنوان یک مهاجر، زمانبر خواهد بود تا آدم های دور و برت رو بشناسی و با خصوصیات اخلاقی و ذاتی که دارن، بپذیریشون.یاد بگیری به عقاید مخالفت احترام بذاری یا کاری که من می کنم، بیخیال اثبات حقانیت خودت بشی. طرف رو همینطوری بپذیری و اگر قراره که باهش مراوده ای داشته باشی، نکات مشترک رو بگردی و پیدا بکنی.
چیزی که من امروزه در میان نسل خودم و جوون تر می بینم، درست نقطه عکس اینه. همه سعی می کنن که حقانیت خودشون رو به اثبات برسونن و به هر قیمتی شده. اونی که اهمیت نداره، پذیرش بقیه است. منظورم این نیست از بقیه خوشمون بیاد – نه من هم خودم از خیلی ها خوشم نمیاد. اما این خوش نیومدن نمود بیرونی نداره، نباید داشته باشه. هرچی که فکر می کنی و هر عقیده ای داری، داخل خودت باید باشه.
یک نفر یک مطلب جالبی فرستاده بود، شاید شنیده باشید ولی تکرارش خالی از لطف نیست:

مراحل روشنفکری در خارج از ایران:
۱-تحصیلات عالیه
۲-مدارک معتبر
۳-مطالعات گسترده
۴-اطلاعات عمومی بسیار بالا
۵-جامعه شناسی
۶-نوشتن کتاب
۷-نوشتن مقاله
۸-نظریه های تایید شده
۹-سفر به نقاط مختلف دنیا
۱۰-شخصیت و انسانیت بالا
۱۱- احترام به تمامی مذاهب و عقاید

مراحل روشنفکری در ایران:
۱- کشیدن سیگار و خوردن قهوه
۲-مخالفت با دین و مذهب
۳-خواندن جملاتی چند از نیچه و…
۴-طلاق گرفتن
۵- موزیک خارجی گوش کردن
۶-سفرهای مکرر به تایلند
۷-نگهداری از سگ یا گربه و آن را به اندازه فرزند نداشته عزیز شمردن
۸-مخالفت با چیزی که بقیه موافقن
۹-موافقت با چیزی که بقیه مخالفن

۳۱ نظر

  1. مراحل روشنفکری در ایران رو واقعا خوب اومدین …

  2. سلام
    مطلب مفیدی بود. اگر دوست دارید و حوصله دارید و همچنین لازم می دانید، مطلبی درباره مهاجرت تخصصی به کبک بنویسید.
    ممنون

  3. سلام دوست عزیز . من میخواستم بپرسم آیا رشته مهندسی کامپیوتر جزء regulated profession هست؟ما تو مدرکمون مهندسی نوشته ولی اگه بخوای برنامه نویسی کار کنی هم باید regulated حسابش کنی؟ چون یجا تو فرمهای کبک میپرسه که شغلت کدوم دستس(از بین شغلهای regulated) و تنها گزینه ای که به ما میخوره engineer هست . بعد شما برای استخدام رفتید مدارکتون تایید کردید تو کبک؟ با تشکر

    • امير حسين روشناس

      سلام
      رشته مهندسی کامپیوتر رگیولیتد نیست.
      بنده کبک نیستم، ولی تا جایی که می دونم نیازی به اینکار در کبک هم نیست.

  4. سلام
    دسته بندی شما عالی بود. اصلا بهترین از این نمیشه بیان کرد.

  5. این ۲ تا داستان واقعی از خودمه
    مشتری زیاد داشتیم و تا ۱۲ شب کار میزدیم. تو مسیر برگشت به خونه حدود ۵۰۰ متر تو مرکز شهر باید پیاده میرفتم تا برسم به خط تاکسی های محلمون. در طول این ۵۰۰ متر که ساعت ۱۲ شب خیلی خلوته.. دیدم یه نوجوان ۱۵ الی ۱۶ ساله با شوکری که تو دستشه مثل یه وسیله اسباب بازی هی شوک میزنه به درخت و… از اونجا که خفت گیری زیاد شده و رفیق خودم رو با چاقو زده بودن و جیبشو خالی کردن..منم که چند تا از گوشی های مشتری همیشه تو جیبم هست خودمو آماده کرده بودم تا اگه اومد سمتم جاخالی بدم و فرار کنم.. چون با شوکر پرتابی اصلا نمیشه مبارزه کرد.. راحت تا نیم ساعت فلج میشی..خوشبختانه چون هیکلم درشت بود و اونم راحت ده سالی ازم کوچیک تر بود چپ چپ به هم نگاه کردیم و از کنار هم رد شدیم و بیخیال ما شد. (این از امنیت ایران)
    و داستان دوم هم در یکی از همین شب ها در مسیر برگشت به خونه بودم. معمولا ساعت ۱۲ شب دیگه از تاکسی خبری نیست و باید سوار ماشین های شخصی بشی..من هم سوار یه پژو شدم. نرخ کرایه در طول روز ۵۰۰ تومنه و شب میشه ۷۰۰ تومن..حالا چراشو الله اعلم. شده تا هزار تومن هم گرفتن..حالا بماند..همینکه خفتت نمیکنن برو خدا رو شکر کن.. آقا این راننده پژو در ظاهر خیلی محترم بود.من هم جیب هامو گشتم دیدم همش ۳۰۰ تومن خرد دارم. یه ۵ تومنی درآوردم دادم به راننده و گفتم رییس شرمنده خرد ندارم. آخه به راننده تاکسی های اینجا اگه پول درشت بدی انگار بهشون فحش ناموس دادی.. این آقا راننده تاکسی نبود و منم به زور سوار ماشینش نشدم. خودش ترمز زد و سوارم کرد..خلاصه نمیدونم کجای حرفم ایراد داشت یا جرمم چی بود که همونجا درجا زد رو ترمز و زد کنار..دستشو دراز کرد سمتم و اشاره کرد به اون دستم که پول خرد توش بود. گفتم چی شده؟ گفت پولو بده پیاده شو. با تعجب گفتم اینو؟(پول خرد) با صدای بلند داد زد: اره، بده پیاده شو! من متعجب نگاش میکردم و تو هنگ بودم و اون هم با اخم نگام میکرد..خلاصه پولو گذاشتم کف دستش و گفتم خدا شفات بده و پیاده شدم. بعد از مدتی ایستادن کنار خیابون یه پراید شخصی سوارم کرد و داستانو براش گفتم.. اونم گفت مردم همه عصبی شدن، افسرده شدن، دولت فشار میاره به ملت، ملت هم فشار میارن به همدیگه.. همه هار شدن.. واس دو زار پاچه همو میگیرن. (این هم از مردم مهربان کشورم)
    داداش خودم ۵ ماهه تو یه شرکت خصوصی کار میکنه حقوق نگرفته.. وضعیت چند نفر دیگه از رفیقام هم همینه.
    آتش نشانی فراخوان ثبت نام داده بود ۲۰ نفر میخاست، ۳ هزار نفر ثبت نام کردن. از هر کدوم هم ۴۷ هزار تومن گرفتن. این شده روشی واس تامین کسری بودجه سازمان ها.. آخر هم از دوست آتش نشانمون که برادر شهید هستن و با مدرک دیپلم، پرسیدم ۲۰ نفر کیا قبول شدن؟ گفت والا ۸ نفر فرماندار سهمیه داشت و ۷ نفر شهردار معرفی کرد و ۴ نفر شورای شهر معرفی کردن و…
    توهین به شهدای عزیزمون نشه ولی اینا نرفتن که سهمیه بگیرن برای خانواده هاشون.. این سهمیه ها خیلی از حق ها رو ناحق کرده. اصلا حقوق ماهانه میدی بده.. تو کار الویت میدی بده ولی با علم و سواد چیکار داری؟ چرا رتبه بیست هزاری کنکور رو میکنی هزار؟ خوب این فردا میره دکتر میشه میزنه مریض میکشه دیگه.
    حرف زیاده..بیخیال… اینجا ایرانه.. وی لاو یو پی ام سی

  6. وباز هم ممنون که هستی و می نویسی
    نمی دونین تو این روزا نوشته هاتون چقدر قوت قلبن برام
    امیدوارم همیشه سوژه داشته باشی و بنویسی
    ی سوال برای بهتر شدن زبان چه کلرایی رو پیشنهاد میدین سطح زبانم متوسطه اونجا کلاس بیام بهتره آیا ؟

    • امير حسين روشناس

      بله ولی تا قبل از اومدن هم، توی راه و رفت و آمد به صورت MP3 گوش بدبد تا شنواییتون تقویت بشه. صحبت کردن هم، حرف بزنید و ضبط کنید و دوباره گوش کنید تا متوجه مشکلاتتون بشید.
      شرکت در کلاسهای زبان اینجا رایگانه اما به هرحال وقت باید براش صرف کنید و در خلال اون وقت، هزینه های زندگیتون هم هست.
      اومدید اینجا، سعی کنید جایی کلاس برید که ایرانی کمتری داشته باشه یا نداشته باشه، چون به هم که میرسیم میخواهیم پارسی حرف بزنیم!

    • شازده کوچولو

      الهام خانم، من تا ایران بودم از هر کسی می پرسیدم چطور زبانم رو تقویت کنم؟ جواب تنها یک کلمه بود!: فیلم! اما این راه حل واقعا خیلی به درد من نخورد! چون من هر فیلمی رو نمی بینم و خیلی خیلی با دقت و وسواس فیلم انتخاب میکنم و دوم اینکه فیلمی رو که اینطور انتخاب می کنم بیشتر محو! تماشای اون میشدم تا یادگیری زبان و بعد هم دوباره و چندباره نگاه کردنش رو دوست نداشتم. به اصرار دوستی و به اجبار مشغول دیدن یک سریال دنباله دار و طنز آمریکایی شدم و حاصل آن یادگیری انواع و اقسام فحش! به زبان انگلیسی بود تا یادگیری زبان! که اصلا دلپذیر و خوشایند من نبود و بعد از مدتی هم رهایش کردم. الان چیزی که بهش فکر میکنم این هست که سبک یادگیری هم مثل یک سلیقه فردی، شخصی است و باید دید چه روشی برای شما بیشتر کار میکند؟ بیشتر دنبال موارد مورد علاقه تان بروید و ببینید کدام روش بیشتر علاقه و شور و شوق شما را برمی انگیزد و انرژی ادامه کار را فراهم میکند؟ راه حلی که من برای خودم پیدا کردم و متاسفانه خیلی دیر! (چون دیگر درس و دانشگاه اجازه ی پیگیری اش را نداد) دیدن و گوش کردن به سمینارهای بسیار جذاب و مفید و سازنده ی سایت تد هست: http://www.TED.com شما در این سایت میتوانید مطالب مورد علاقه خودتان را جستجو کنید و بر این اساس، به ویدیوهای کوتاه تا متوسط (حداکثر زمان: نیم ساعت) از سخنرانان برجسته، متفکران و افراد صاحب سبک و ایده گوش دهید که همزمان با تقویت زبان انگلیسی از یادگیری مطالب جدید هم در حوزه های مرتبط با علایقتان لذت ببرید! موفق باشید!

  7. بسیار عالی بود مثل همیشه. این قضیه احترام به همدیگه واقعا بارزه اینجا.مردم درب رو با لبخند برای هم نگه میدارن تا شما نیاز نداشته باشید نیروی بیشتر صرف باز کردن درب کنید( توضیح اینکه بدلیل سرمای اینجا دربهای ساختمونها بسیار قوی و محکم ساخته شده تا انرژی هدر نره ) . من کاملا موافقم.بمحظ اینکه پامو بیرون از خونه میزارم انگار اومدم یک سفر خارجی 🙂
    اینجا چون من دانشجو هستم میتونم بیشتر از زندگی دانشجویی بگم. اینجا براحتی شما با استاداتون قرار میزارید و باهاشون حرف میزنید.۱۲ شب هم ایمیل بزنید اگر بیدار باشه جوابتونو میده. کارگاههای آموزشی خیلی زیادی میزارن که آدم وقت نمیکنه همشونو بره. از روابط اجتماعی و نحوه زندگی اقتصادی گرفته تا چگونگی کار پیدا کردن و نتورکینگ ( شرمنده بعضی واژه هام انگلیسی شد ) . هر شب مراسم های مختلف از طرف دانشگاه و خود شهر هست که میشه توشون شرکت کرد.خلاصه وقت کم میارید حسابی.
    من میخواستم یک مورد مهمی رو بگم.چیزی که خودم دنبال جوابش بودم قبل اومدن.
    این برای کسانی هست که میخوان دانشجویی بیان. اینکه برای مستر بیان بهتره یا دکترا.
    میخوام تا حدی شرایط دوتا وضعیتو بهتون بگم.چون اینجا دانشجوهای مختلفی با شرایط مختلف هستن و میشه تا حدودی یه نتیجه گیری کلی کرد.
    ۱٫ دکترا و فاند..
    دکترا کلا با فاند هست اینجا تا حدود ۹۰ درصد..هستن کسانیکه با هزینه شخصی میان برای دکترا که حسابشون جداست و اصلا پیشنهاد نمیکنم. دوره دکترا اکثرا ۴ الی ۶ سال هست . شما اگر با فاند کامل بیاید که هزینه های شخصیتون هم پوشش میده و خیالتون راحته .منتهااااا…این منتها مهمه چون خیلیها بعد فارغ التحصیل شدنو نمیبینن. تو کانادا اکثر شرکتها بدنبال نیروی کار لیسانس میگردن ( هر رشته ای ) من بندرت دیدم مستر و دکترا جزو صلاحیت های استخدام نیرو باشه. اینجا خیلیها حتی تو رزومشوم مدرک مستر یا دکتراشونو نمیارن تا شغل رو بتونن بگیرن. چون overqualified میشن . این خیلی مهمه که بدونن دوستان. بعد از ۴ الی ۶ سال درس خوندن شما احتمال زیاد باید با لیسانسه های رشته خودتون سر تصاحب شغل بجنگید با این تفاوت که اون کسیکه لیسانس داره ، سابقه کارش هم از شما بیشتره و تو این مورد عقب افتادید از بازار کار.
    اما میشه به دوره دکترا از دید دیگه ای نگاه کرد. شما با داشتن مدرک دکترا میتونید برای شغلهای دانشگاهی اپلای کنید، میتونید استاد دانشگاه بشید. این مورد یه برتری برای کار پیدا کردن بهتون میده و انتخابهاتون بیشتره ولیییییییی حتی برای این مورد هم رقابت زیاده.برای داشتن شغل تو دانشگاه باز باید با ۲۰۰ نفر رقابت کنید. اینو دیدم که میگم. حالا شاید بگید من زرنگم و همزمان کار پاره وقت میکنم در کنار درسم( وقتی دکترا میخونید فقط پاره وقت میتونید کار کنید.۲۰ ساعت در هفته که ساعتی ۱۱ دلار کمترین حقوق ساعتی هست ) تو دوره دکترا اینقدر سوپروایزرتون بهتون کار میده که که شاید اون کار پاره وقت هم نتونید انجام بدید .اینو برای این میگم که همیشه بدترین حالت رو حتما در نظر بگیرید و خودتونو آماده کنید برای اون شرایط.این از پایه های هر رشته مهندسی هست که ضریب اطمینان یا ضریب ایمنی بهش میگن:) پس تو بدترین شرایط شما با پول دانشگاه ۶ سال تحقیق میکنید و بعدش میاید تو جامعه و برای کار پیدا کردن تو سطح لیسانس تلاشتونو شروع میکنید که این مورد خیلیها رو اینجا زده کرده و افسرده شدن که من دکترا دارم و کار نتونستم پیدا کنم. خلاصه تموم شرایط رو بسنجید و اطلاعاتتونو بالا ببرید قبل تصمیم گرفتن.
    ۲٫ مستر با فاند
    مستر اگر با فاند باشه که خیلی کم هست همراه با thesis هست که باز زمانبره و بیشتر از دو سال طول میکشه.یکسری درس هم پاس میکنید.در کل مستر با فاند بسیار بهتر از دکترا با فاند هست. سریعتر درستون تموم میشه و میتونید زودتر دنبال کار بگردید.
    ۳٫مستر بدون فاند ..هزینه شخصی
    تو این حالت شما با هزینه خودتون میاید که تو کانادا بسیار کمتر از استرالیا و آمریکا هست. شما باید ۳۰ واحد پاس کنید که میشه ظرف ۱ سال تمومش کرد و دنبال کار گشت ( همزمان شاید بتونید کار پیدا کنید چون thesis ندارید و وقت آزادتری دارید. ) عیب این وضعیت اینکه باید پول از جیب خودتون خرج کنید برای ۱ سال .اینجا خیلی ها رو دیدم که کار میکنن همزمان با مسترشون. اما مزیتش اینکه اولا سریعتر از هر روشی درستون تموم میشه و وارد بازار کار کانادا پیشید و هم درسهای خیلی کاربردی رو میخونید که بهتون تو پیدا کردن کار کمک میکنه.
    اینجا من کسانی رو دیدم که از دوره دکترا انصراف دادن و برناپشونو به مستر تغییر دادن ، و یا از thesis به course base تغییر دادن .
    تو ورکشاپی که راجب نحوه کار پیدا کردن بعد از فارغ اتحصیلی داشتیم استادمون که ۳ تا مدرک مستر داشت!!! گفت من کارمو با ارتباطاتم پیدا کردم و داشتن مدرک مستر و phd کمک زیادی نمیکنه بهتون و سعی کنید با آدمای مختلف ارتباط برقرار کنید و تو لینکد این فعال باشید.
    نکته دیگه ای هم که بگم اینه که خیلی از ایرانیهایی که pr هستن اینجا اومدن برای دوره مستر درس پیخونن تا مدرک اینجا رو داشته باشن.چون رقابت واقعا زیاده و برای هر کاری شاید ۲۰۰ تا رزومه بره و کارفرما کسی رو انتخاب میکنه که خاص باشه رزومش. تموم این موارد رو البته امیر جان تو پستهای مربوط به کاریابیش کامل نوشته که واقعا کاربردی هستن.
    امیدوارم تونسته باشم یک مقدار تو انتخاب دوستان کمک کرده باشم. در کل باید آدم زرنگ و قوی باشید اگر میخواید اینجا موفق باشید که البته همتون هستید .

    • امير حسين روشناس

      خیلی عالی بود، ممنون از به اشتراک گذاری.

      • خواهش میکنم امیر جان. اینقدر از مطالب خوبت استفاده کردم که باید حالا حالا ها ادای دین کنم. در رابطه با کار تازه شروع کردم به گشتن که امیدوارم مثل شما موفق بشم. هر چند تو زمینه IT و کامپیوتر نیست که کار رو سخت تر میکنه.

    • اطلاعات خوبی بود سپاس
      این وبلاگ هم متن و هم حاشیه ای خوندنیه!

    • مطلبتون واقعا عالی بود.درباره مستر بدون فاند که گفتین تو کانادا خیلی کمه ، واسه چه رشته هایی میشه اقدام کرد؟ میتونین برای اطلاع بیشتر لینک معرفی کنین؟

      • شازده کوچولو

        ضمن تایید اکثر بخشهای صحبتهای آقای محسن، باید بگم هر رشته ای که به شما پذیرش بده رو میتونید بخونید فقط توجه داشته باشید اگر به عنوان دانشجوی بین المللی (یعنی با ویزای دانشجویی) تشریف میارید کانادا، هزینه های دانشگاهتون تقریبا سه برابر یک کانادایی و یا کسی هست که با ویزای اقامتی اینجاست (تقریبا سالی ۱۸ هزارتا! -فقط هزینه های دانشگاه) و هر ماه حداقل ۱۶۰۰-۲۰۰۰ هزینه زندگی دارین بسته به شهری که توش زندگی می کنید! به نظر من البته به این راحتی هم نمیشه از مستر صحبت کرد که یک ساله تمام میشه. من در کلاس مسترم ۵ همکلاسی ایرانی دارم و همگی متفق القول هستیم که کار و فشار بر روی ما خیلی زیاد هست. دانشجوهای دکترا اگر تحت فشار تز و امتحان جامع هستند، ما هم شاید مثل اونها و شاید حتی بیشتر از اونها درگیر هستیم! بله درسها سخت نیستند، حتی قابل مقایسه با درسی که ما در ایران خوندیم هم نیستند اما ۱-اساتید تکلیف و کار و پروژه و مقاله فراوانی از ما میخواهند (حتی برای ما که course-based هستیم. ۲- سرعت مطالعه و درک مطلب و گیرایی سر کلاس و … در دروس به زبان انگلیسی برای ما به مراتب از همکلاسیهای کانادایی ما کمتر است. بنابراین درس خواندن برای ما به معنای به مراتب ساعات مطالعه بیشتری است. گرچه واقعا بهترین راه برای تسلط بر زبان و به ویژه زبان تخصصی شما هم همین تحصیلات آکادمیک هست اما تا این تسلط به اندازه ی لازم و کافی برای رقابت درسی در کلاسهای دانشگاهی حاصل شود واقعا زمان می برد. (جهت اطلاع و مقایسه میتوانم بگویم من آزمون زبان آیلتس آکادمیک را در ایران امتحان داده بودم، زمانی که هنوز به کانادا نیامده بودم و ۷ شده بودم. مهارت خواندن و درک مطلبم ۸ شده بود و پارسال هم چند ماهی در کانادا بودم و الان در ترم دوم مستر دارم اینها را می نویسم!). در هر حال، خانم مینا شما میتوانید دانشگاههای اونتاریو و یا هر استان مورد علاقه تان را با سرچ ساده در گوگل پیدا کنید و بعد در وبسایتهای آنها به دنبال رشته مورد علاقه تان بگردید.

  8. سلام
    دوباره دلایل مهاجرت …
    هزار دلیل واسه رفتن و اجبار به موندن
    ممنون

  9. مراحل روشنفکری در ایران جالب بود.
    البته فرهنگ مردم در قسمت های مختلف ایران هم بسیار باهم متفاوته.فرهنگ مردم تهران خیلی غلیظ و قابل توجه.

  10. راستش امیرحسین یه چیزی میخوام بگم ناراحت نشو، در اصل تعریف از تو هست.
    به نظرم پست های تو از بعد از خرید دوچرخه شدن مثل تیتر یه موضوع و کامنت ها شدن خود متن. واقعا چقدر اینجا خوب شده. اینکه همه انقدر وقت میذارن و دیگه دست از یه تشکر خشک و خالی برداشتن و نظرات پر محتوا و بعضا با بار علمی و یا اجتماعی ارسال میکنن که به جرات میتونم بگم هیچ سایتی در این زمینه به زبان فارسی با کیفیت بالا، نه فقط با کمیت بالا مثل اپلای ابرود و …. مشابه وب تو نیست.
    توی این پست دوتا کامنت بلند بود و واقعا هر دوشون عالی بود. تشکر از همه ی دوستان

  11. امیر جان مرسی واسه پستای پر بارت،واقعا خیلی خوبه که صریح مینویسی و هم بدوون حرف اضافه.
    یه سوال دارم ازت،چجوری میتونم وسوست کنم که یه صفحه تو اینستا بزنی؟راهی داره اصلا؟

    • امير حسين روشناس

      خب چه کاریه؟!!!

      • قبول دارم کلی وقتتو میگیره اگه بخوای فعال باشی ولی فکر کردم که اینجا میتونی متن ها رو بنویسی و اونجا فقط تصاویر و یا حتی ویدیو بزاری،البته چون میدونم استقبال زیادی میشه ممکنه یه مقدار زیادی وقتتو بگیره.

  12. سلام یه سوال دارم.چرا نوشته های شما بزرگ نمیشه که راحتتر بخونیمشون.خودتون اینکارش کردین? فونتش ریزه ? .برادرم فکر مایی که چشممون اذیت میشه رو هم بکن.متن با تبلت میخونم بقیه ویبلاگا ا ینجوری نیست .ضمنا از شما خیلی متشکرم کاملا و اضحه ادم باسوادی و درون پری هستی.خدا پشت و پناهتون باشه.

    • امير حسين روشناس

      سلام
      متاسفانه تنظیماتش دست بنده نیست. طراحی این قالب طوری انجام شده که ساختار صفحه توی همه ابزارها حفظ بشه, بابت همین امکان زوم کردن نیست.

  13. من تازه این مطلبو خوندم اون قسمتی که گفتی درب آسانسورو واسه هم نگه میدارن یاد محل کار افتادم که از دور میبینن فلانیه طرف میگه بدو دکمه رو بزن فلانی نیاد حوصلشو ندارم!!! البته شرکت دولتی می باشد!

  14. سلام.عالی بودمراحل روشنفکری!!عین واقعیت.من یکی ازدلایلم که میخوام برم کاناداهمین آشناشدن باافرادجدیدوفرهنگشون توبعضی چیزهاس.البته برای خودم به شخصه پیش نیومده که کسی توزندگیم دخالت کنه ویاسؤالی. بپرسه چون خودم تابحال اجازه ندادم.ولی اذیت شدن به خاطرافکاروعقایدبعضیهاخیلی برام پیش اومده.امیدوارم برای کسی پیش نیاد.

  15. مطلب انتهایی بسیار جالب بود و خنده دار و البته ایکاش ما هم از لحاظ فرهنگی هم میتونستیم اوج بگیریم. مرسی بابت مطالب

جوابی بنویسید الهام جواب را باطل کن

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*