خانه » بازار کار » سریال دنباله دار کاریابی – Freshbooks

سریال دنباله دار کاریابی – Freshbooks

قصه ای که می خوام تعریف بکنم، بقول رضا جاسبی، قصه پر غصه ایه! هنوزم یادآوری خاطره اش برام ناراحت کننده است.
توی سایت Indeed برای شرکتی به اسم Freshbooks دو تا موقعیت کاری پیدا کرده بودم. یکی از کارهایی که همیشه با دیدن جاب پست می کردم، این بود که اولا ببینم محل جغرافیایی شرکت کجاست (خیلی دوست داشتم محل کارم داون تاون باشه) و زمانی که باهم تماس می گرفتن، تحقیق می کردم ببینم سوالاتی که توی مصاحبه می پرسن چیه، رنج حقوقشون چقدره، نظر کارمندهای شرکت در مورد مدیران و کلا خود شرکت چطوره و … همه این موارد هم از طریق سایت Gladsdoor قابل حصوله.
فرش بوکز محلش خوب بود، نه خیلی داون تاون بود نه خیلی پرت. سایتش رو هم که دیدم، خوشم اومد، بنظر می رسید شرکت باحالیه، آدمهاش خیلی شاد بودن و محیطش هم خیلی fun. ما که برای همه رزومه پراکنی می کردیم، دو تا هم برای ابنها فرستادیم. یک موقعیت مدیر پروژه داشت و یکی هم برنامه نویس ارشد (senior programmer). توضیح اینکه با ۱۰ سال سابقه کاری و با توجه به سن و سالتون، نمی تونید برای پوزیشنهای پایینتر اقدام کنید، چرا که بی معطلی رد خواهید شد.
چند روز بعد برام ایمیلی اومد که ما خوشمون اومده و می خواهیم باهت تماس بگیریم. در مورد هر دو تا پوزیشن هم می خواهیم صحبت کنیم. قراری گذاشتیم و خانمی که مسئول HR بود باهم تماس گرفت. ۲۰ دقیقه ای صحبت کردیم، خیلی معمولی و وقتی فهمید در زمینه پرداخت الکترونیک کار کرده ام خوشش اومد. گفت میگم بچه های فنی باهت تماس بگیرن، تلاش ما اینه که خیلی زود کارهات رو انجام بدیم و جذبت کنیم. برام کمی عجیب بود، شرکت های گشاد و تنه لش کانادایی، می خوان سریع کار کنن؟!!!
بگذریم، از فنیشون چند روز بعد زنگ زدن و ۴۰ دقیقه ای صحبت کردیم، بار اولی بود که پشت تلفن مصاحبه فنی می کردم و طبیعتا فول آو استرس بودم. اما خوب پیش رفت، چرا که فرداش خانم HR ایمیل زد که مصاحبه فنی رو قبول شدی و خیلی خوشمون اومده و این مزخرفات. قرار شد پنجشنبه همون هفته برم مصاحبه حضوری. دوباره ایمیل زد که ما ۳ مرحله مصاحبه حضوری داریم، اول با ۲ تا مدیر فنی، بعد یک pair programming که با یک نفر باید بشینی برنامه بنویسی و دست آخر هم با CEO. اگر می تونی روز پنجشنبه از صبح تا عصر بیا که همه رو با هم انجام بدیم، بازم تاکید کرد که می خواهیم خیلی سریع کارهات رو ردیف کنیم. پیش خودم گفتم خدا هم می خواست حضرت ابراهیم رو به پیامبری مبعوث کنه، انقدر سخت گیری نکرد! با اینحال قبول کردم و گفتم یک روزه کلک کار کنده میشه دیگه.
شروع به تحقیق در مورد شرکت کردم و دیدم که واوووووو! عجب شرکتیه! حقوقش ۲۵ درصد بالای حقوق متعارف شرکتهای دیگه، محیط کارش بسیار fun، کلی مزایای شغلی و … بعنوان مثال برنامه نویس عادیش، سالی ۸۰ هزار دلار حقوقش بود!
پدر خودم رو درآوردم انقدر که در مورد شرکت مطلب خوندم، مصاحبه مدیر عامل شرکت با یک رسانه عمومی رو پیدا کردم و با دقت چند بار گوش کردم، با مارکوس مفصل مشورت کردم و با هم تمرین مصاحبه کردیم، وبلاگ شرکت رو زیر و رو کردم، بطور کامل تمام مستندات شرکتی که برای فرش بوکز عملیات پرداخت الکترونیک رو انجام میداد خوندم و خلاصه دیگه کاری در این دنیا نبود که بتونم انجام بدم و کوتاهی کرده باشم.
پنجشنبه شال و کلاه کردم و رفتم شرکت. Oh my goodness! تقریبا تو مایه های عکسهایی بود که از شرکت گوگل دیده بودم. اولش یک تور مختصر داخل شرکت رفتیم (بعدا پیش خودم گفتم برای این بود که دلم رو بسوزونن). بعد نشستم و با اون تیپ رسمی ام، تابلو بود برای مصاحبه اومدم. با تمام استرسی که داشتم، هر کسی رو که دیدم باهش سلام علیک کردم، همه خیلی دوستانه برخورد می کردن و احتمالا پیش خودشون میگفتن قراره یکی دیگه اسگل بشه! نیم ساعتی طول کشید تا دو نفر آدمی که قرار بود باهم صحبت کنیم مشخص شد، تابلو بود که در زمینه جذب نیرو خیلی تجربه ندارن و من در تحقیقاتم فهمیده بودم خیلی به کار تیمی اهمیت میدن. مصاحبه شروع شد و فهمیدم اونی که پشت تلفن با من حرف زده، یکی از افرادیه که در مصاحبه حضور داره. خیلی دوستانه حرفها پیش رفت و اواخر مصاحبه بود که اون یکی مدیر – که ارشدتر بود – از این یکی پرسید سوال فنی نداری؟ اون جواب داد he is perfect. قند توی دلم آب شد. مدیر ارشد گفت اوکی، بیا بریم شرکت رو نشونت بدم.
تیم ها رو بهم نشون داد، محل جلسات، پشتیبانی فنی، قسمت برنامه نویسی، بعد رفتیم آشپزخونه، لعنتی ها چه آشپزخونه ای داشتن! گفت هرجور هله هوله ای که بخوای اینجا هست. در این حد پیش رفت که بهم گفت لیوان ها رو اینجا میذاریم، قهوه اونجاست، آب خوری این طرفه، خلاصه همه جوره بهم گفت که آقا کار تمومه دیگه! منم که خر کیف شده بودم، مخصوصا که آخرش گفت nice to meet you, see you then.
رفتم پیش خانم HR، فکر کنید، دختره با سگش اومده بود سرکار! چند نفر دیگه رو هم دیدم که با جک و جونورهاشون اومده بودن سر کار. ازم عذرخواهی کرد و گفت که برنامه نویسی که باید با من کد می نوشت، مریض شده و نیومده. خودم هم زمانی که منتظر بودم، شنیدم که از یکی پرسید فلانی کجاست و اونهم جواب داد مریضه، امروز نیومده. یعنی قضیه پیچوندن من نبود. خلاصه، بهم گفت برو خونه و من فردا یا دوشنبه بهت خبر میدم بیا این رو هم انجام بدیم.

برگشتم خونه و نامه تشکری هم برای همه شون فرستادم. منتظر شدم، جمعه خبری نشد، دوشنبه هم همینطور. دوشنبه آخر وقت یک ایمیل follow up فرستادم، و روز سه شنبه این ایمیل بدستم رسید:

Hi Amir,
  Thank you for following up!
At this time the team has decided not to go forward, but I want to thank you for your time and keen interest. Let’s keep in touch for future roles.

ممکنه بتونید تصور کنید که چه حالی شدم. ولی قطعا نمی تونید حدس بزنید، که یک زخم کهنه روده ام، بعد از یکسال عود کرد، چقدر به هم ریخته شدم، و چه روزهای بدی رو سپری کردم. انقدر عصبانی بودم، که به سرم زده بود فوری چمدونهام رو ببندم، پولهایی که توی بانک داشتم رو خارج کنم. گور بابای صاحبخونه و اسباب و اثاثیه هم کرده. بدون اینکه به کسی بگم، بلیط برگشت به ایران رو بخرم و به محض رسیدن به فرودگاه استانبول هم کارت پی آر کانادا رو خورد کنم و بریزم توی توالت! فکر تا اینجاش رو کردم. حالم از کانادا و همه چیز کانادا به هم می خورد. آدمهای احمق، یک مشت بیمار روانی که فقط آزار و اذیت می کردن. نمونه های دیگه ای هم دارم که در پست های بعدی بهشون اشاره می کنم.
ذهنیتی که نسبت به کانادا و کانادایی ها پیدا کردم، بعد از جریان فرش بوکز دیگه درست نشد. و اتفاقات بعدی به این مساله بیشتر دامن زد.
ادامه دارد …

۱۸ نظر

  1. مثل داستانهای پلیسی دنباله دار و پر هیجان و پر استرس میمونه ، آخرش از ناراحتی دل درد گرفتم .

  2. به خاطر اینکه پول خورد نذاشتی جیبت دیگه، واضحه
    اما عجله نکن تو ایرانم ده سال طول کشید تا شدی اینی که الان هستی، غیر از تلاش و نظم خودت روابطت با آدما هم باعثش بودن. اونجا بهرحال یه کشور دیگس این ده سال شاید بشه مثلا دو سال. عجله نکن از یه جایی شروع کن. گول استثنائاتم نخور، پول خوردم البته مهمه

  3. سلام برادر …خوبی انشالله.. حتی یه لحظه هم مایوس نشو .همیشه به جلو و مثبت ها بیاندیش.یادت باشه هزاران نفر از ملت آرزو داشتن جای تو اونجا باشن.پس عجله نکن …موفق باشی… (والبته حتما خواهی بود 🙂

  4. چرا اینقدر نامردن؟ خوب همه چیز که اوکی بوده چرا اذیت میکنن؟ عجب ادمایی هستن.

  5. عجب مسخره هایی هستند اونا. دیگه بابا، یه چند جمله قشنگ نثارشون میکردی یه کم خنک میشدی کاری نداشت که…

  6. تجربه تلخ و خوبی بود بنظرم
    راه پختگی خیلی سخته
    روزهای سخت از ما مرد میدون میسازه
    کسی که تو ایران تونسته گلیمشو از آب بکشه بیرون، کانادا که سهله،کره مریخ هم موفق میشه

  7. من برای کسب اطلاعات مهاجرت اومدم اینجا ولی واقعا مثل کتاب داستان میمونه حتما برای سن بالا که دیگه حوصله برنامه نویسی رو نداشتین به نویسندگی فکر کنین. تبریک میگم.

  8. عالی، به طور خاص شما رو به همسرم که دقیقا یک برنامه نویس ارشد پی اچ پی با ده سال سابقه هست معرفی کردم، خیلی جالبه که بدونین من الان چند روزه وبلاگ شما رو میخونم و برای ایشون لحظه به لحظه تعریف میکنم.

    • امير حسين روشناس

      بله، بهشون این رو هم بگید که توی کانادا، php رو زبون برنامه نویسی نمیدونن! فکرمی کنن یک چیزی برای طراحی وب سایته، یعنی کسی که طراح وبه باید پی اچ پی بدونه. برنامه نویس وب، یا دات نت یا جاوا. ابلهن دیگه، ولی کاریش نمیشه کرد!

  9. عجب زد حالی!

  10. آقا ضدحال :))))

  11. من هم تجربه مشابهی با یک شرکت آلمانی داشتم.
    CEO شرکته منو تو (نمدونم xing یا Linkedin) پیدا کرده بود و بهم پیام داد که این پوزیشن‌ها رو داریم و اگه دوست داری رزومه‌ات رو واسم بفرست. دولوپر روبی و فک کنم یه پوزیشن دیگه. من ریپلای دادم که دولوپر روبی نیستم و سیس ادمین لینوکسی هستم اما کمی پایتون کار کردم و مایلم بیشتر یاد بگیرم و از این داستانها.
    گفت اشکال نداره رزومه‌ات رو واسم بفرست.
    رزومه رو فرستادم بعدش دیدم دو تا ایمیل از دو نفر مختلف تو شرکتشون اومد. بعدش فهمیدم یکی Head HR بوده و یکی دیگه کارشناس HR. من هم با HEADشون ادامه دادم و دومی هم گفت که من نمیدونستم رییس‌مون داره با شما ادامه میده .
    مصاحبه HR که تموم شد، خانومه گفت مصاحبه فنی‌تون با CTO شرکتمون هست و چون الان مرخصی هست میفته دو هفته دیگه. گفتم اشکال نداره. دو هفته شد خبری نشد، ۳ هفته شد خبری نشد، ایمیل دادم به خانومه جواب نداد. یکی دو هفته رد شد و من هم یکی دو تا ایمیل دیگه دادم که هیچ کدوم رو جواب نداد. به اون فرد دومی که کارمند این خانومه تو HR بود ایمیل دادم و قضیه رو توضیح دادم. گفت که CTOمون چند هفته مریض شده و نبوده شرکت و من پیگیری میکنم خبر میدم. بعد چند روز گفت شرمنده و … . گفتم حداقل رییس‌تون میتونست جواب ایمیل‌ها رو بده. یا حداقل یه مصاحبه فنی علکی و بعدش بگید رد شدید و …
    خلاصه CEO به من پیام داده بود و رزومه‌ام رو فرستاد واسه کارمنداش اما اینجوری برخورد کردن.

    صد البته که وضعیتی که شما باهاش مواجه شدید خیلی سخت‌تر از وضعیت من بوده که واستون تعریف کردم و شاید اگه من به جای شما تو اون وضعیت بودم وا داده بودم (اما باز هم ایران برنمیگشتم!!) و چند روز افسرده و ناراحت میبودم.

    خدا رو شکر که این مرحله سخت رو هم با موفقیت پشت سر گذاشتید.

  12. سریال اول و دوم رو خوندم.توی موضوعات بعدیش پنجمه! سوم وچهارم نداره؟
    راسی کاش مثلا میگفتین توی مصاحبه فنی چه سوالا فنی ای میپرسن.برای نمونه برای ما نرم افزاریا
    مرسی

    • امير حسين روشناس

      خیلی از شرکتها از شما میخوان سندی رو امضا کنید که سوالات رو جای دیگه مطرح نکنید. با اینحال سایتهایی مثل glassdoor هستند که می تونید سوالات مصاحبه شرکتهای مختلف رو پیدا کنید.

جوابی بنویسید امير حسين روشناس جواب را باطل کن

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*