خانه » بیزنس در کانادا » حمایت از کسب و کار در کانادا

حمایت از کسب و کار در کانادا

توی ایران معمولا رسم این بود که اگر کسی با ایده ای جدید یا بر اثر تلاش مستمر، در عرصه بیزنس و کسب و کار موفقیتی بدست میاورد، بصورت خودکار تعدادی دشمن پیدا می کرد، از دوستان و آشنایان و فک و فامیل بگیر، تا اداره اماکن و نمیدونم شهرداری و غیره. به همه چیزش ایراد می گرفتن، پی در پی براش مانع و اشکال ایجاد می کردن، با حسادت کردن و انواع و اقسام انگ ها و تهمت هایی که به ذهن بیمارشون خطور میکرد بر علیه اون بدبخت سماشی می کردن و خلاصه پدری از طرف در میاوردن که یا بعد از مدتی مجبور میشد در کمال ناراحتی و سرخوردگی کسب و کارش رو جمع کنه، یا اگر زورش می رسید با این افراد برخورد کنه و در این کارزار بر اونها پیروز بشه، صد البته در شهر اردکها، همه دوست دارن بجای شنیدن صدای بلبل و قناری، کواک کواک اردکهایی مثل خودشون رو بشنون و بنابراین موفقیت اون آدم، همراه میشد به یک جنگ دائمی و فرسایشی با عوامل مزاحمی که هر از چندگاهی براش مصیبت و دردسر خلق می کردن. اضافه کنید به این موارد، کپی برداری از ایده های اون آدم و رشد قارچ گونه کارهای مشابه.
مثالی براتون بزنم، اولین بار سال ۱۳۸۴ بود که اسم سایت ایستگاه رو از دوست عزیزی که مدیرعامل شرکت طرح و پردازش مینا بود (و قبلا یادمه میومد و وبلاگ رو هم می خوند، الان رو نمی دونم – حامد جان اگر هنوز خواننده این مطلب هستی، ارادتمندیم!) شنیدم. یک آدم خوش فکر اومده بود و یک سیستم آگهی آنلاین درست کرده بود و سایتش خیلی زود تونسته بود موقعیت خیلی خوبی پیش بازدیدکننده های ایرانی پیدا کنه، طوری که روزانه بالای ۲۰۰ هزار نفر سایتش رو میدیدن! خب این موفقیت خیلی بزرگی بود و من هم از مدل کاریش خیلی خوشم اومده بود. کمی بعد، من وارد شرکت پرداخت الکترونیک سامان شدم و در جایی نشستم که تمام تجارت الکترونیک ایران – با توجه به پیشتازی و نو آوری هایی که اون زمان شرکت پرداخت الکترونیک سامان داشت و منهم جزئی از این حرکت بودم – به واسطه ما انجام می شد. ده ها نفر و شرکت اومدن و از ما درگاه پرداخت اینترنتی گرفتن، تا برن و همون کار آقای کیایی – مالک سایت ایستگاه – رو انجام بدن. توی جلساتی که گهگاه با این افراد داشتیم، یک مشت آدم ابله و متوهم رو میدیدم، که فقط اومده بود همون ایده ایستگاه رو برای ما شرح میداد و مثلا خلاقیتی که بکار برده بود این بود که به آگهی صدا هم اضافه کرده بود! یک امکان کاملا چرت و بی معنی که هیچ کاربردی هم نداشت. قیافه این افراد دیدنی بود، با آنچنان امیدواری و بهتر بگم توهمی در مورد کارشون حرف میزدن، که اگر ناوارد بودی فکر می کردی از همین فردا طرف قراره پول پارو کنه! یادمه مدتی محدودیت تراکنش روزانه داشتیم، فکر می کنم روزی ۲ میلیون تومان بود. اکثر این افراد دادشون در میومد که آقا این عدد برای ما خیلی کوچیکه! ما کلی تراکنش داریم! و نشون به اون نشونی که بغیر از تراکنش های تستی خودشون، دیگه خبری نمی شد. اکثر این افراد هم در صحبت هاشون، صحبت از این می کردن که سیستم ایستگاه بدرد نمی خوره، بیایید سیستم ما رو ببینید!
حالا امروز خبری می خوندم در مورد یک آبجوسازی در منطقه لسلی ویل تورنتو. یک زن و شوهر یا حالا نمی دونم دوست دختر و دوست پسر، به اسم مندی و مارک مورفی این بیزنس رو راه اندازی کردن و الان سر و صدای یک عده از همسایه هاشون دراومده که مشتری های این کسب و کار، خیلی سر و صدا می کنن و حضورشون در خیابون و صف کشیدن برای خرید آبجو، برای ما دردسر ساز شده. شکایت به شهرداری منطقه رسیده و مامورین شهرداری نیومدن با سد معبر مبارزه کنن و بساط اینها رو بریزن پشت وانت و با خودشون ببرن، بلکه یکی از اعضای شورای شهر به اسم پائولا فلچر، در جلسه شهرداری از این بیزنس تمام قد دفاع کرده. گفته این یک بیزنس بسیار بسیار خوب و موفقه، کاری که ما باید انجام بدیم اینه که کاری کنیم برای همه بصورت برد – برد باشه.
صاحبان کسب و کار، یعنی همون مندی و مارک از همون اول کار سعی کردن که همسایه های خوبی باشن: سطل آشغال برای ته سیگار مشتریهاشون در راه نصب کردن، برای همسایه ها تابلوی توقف ممنوع تهیه کردن تا مشتری ها جلوی خونه هاشون پارک نکنن (مقایسه کنید با میادین تره بار شهرداری تهران، که شهرداری میومد توی یک منطقه ای کلی مغازه راه می انداخت، بعد هیچ فکری بحال پارکینگش نمی کرد و تمام اون بندگان خدایی که همسایه این میدون تره بار بودن، باید جور شلوغی و ترافیک و پارک کردن مشتریان این مغازه ها رو می کشیدن)، صدای موسیقی (که توی تمام فروشگاه های تورنتو می شنوید) رو خیلی ملایم کردن و خلاصه هر کاری از دستشون بر میومده انجام دادن که مخل آسایش مردم نشن. قانونا هم تا ساعت ۱۱ شب می تونن کار کنن اما باز برای رفاه حال همسایگان، تا ۹ شب بیشتر باز نیستند.
این بیزنس، برای ۱۲ نفر اشتغال زایی کرده، بنابراین شهرداری و مقامات دولتی ازش حمایت می کنن، نمیان تشکیلات رو پلمپ کنن! برای همسایه های ناراضی هم، قراره در شورای شهرداری تصمیم گیری کنن تا رفاه اونها هم مختل نشه. و بقیه همسایه ها هم، از این کسب و کار ناراضی نیستند، کسی به موفقیت این زوج حسادت نمی کنه، چرا که این کسب و کار اولا باعث بالاتر رفتن امنیت در اون منطقه شده (بدلیل تردد و ازدحام جمعیت) و دوما، وجود این کسب و کار باعث ترقی قیمت املاک مجاورش شده. همه دست به دست هم داده اند و هم کاسب داره بیزنسش رو می کنه، هم امنیت و ارزش افزوده املاک منطقه بالاتر رفته، هم اشتغال زایی شده و هم حمایت دولتی هست که مشکلات کوچیکی که وجود داره، برطرف بشن. کی ما قراره این چیزهای بدیهی رو یاد بگیریم، نمی دونم!

۲۴ نظر

  1. باید فرهنگمون عوض بشه و شاید برای این کار چند نسل باید بگذره و نسل های جدید درست تربیت بشن.

  2. آقای روشناس عزیز
    ممنون بازهم بخاطر مطاب مفیدتون
    لطف میکنید ایمیلتون رو برای من بفرستید . در مورد موضوعی سوال داشتم از خدمتون

  3. امیرجان می تونی راجع به راه اندازی بیزینس و استارت آپ هم بنویسی و اطلاعات جمع کنی (اگه پستی راجع به این نداری، مطمین نیستم)

  4. اغلب ما هنوز مفهوم برد – برد رو درک نمیکنیم و فکر میکنیم برای برد من حتما باید یکی ببازه. و صد البته که این مفاهیم پایه ای باید آموزش داده بشه و حداقلش اینه که از مدارس شروع بشه. همه میگن کار تیمی ضعیفه تو ایران و ما الیم و ما بلیم ولی تو این ۱۰ سالی که کار میکنم یک جا رو ندیدم که که به فکر باشه که برای کارمنداش کارگاههای درست و حسابی کار تیمی برگزار کنه. خودم هم که چند سالی معلم بودم باید با عز و التماس به مدیر مدرسه میفهموندم که بزاره یه همچین بازیهای کارگاههایی واسه بچه ها راه بندازیم یا تو طرحهای اجتماعی مشارکتشون بدیم،.. اما هیهات از مغز پوسیده ی برخی مدیران در همه ی سطوح ….

  5. فقط در یک جمله بگم – خوش به حالتون که در کانادا زندگی میکنید و دیگه وسط این مردم بلا نسبت نمک نشناس زندگی نمیکنید .

  6. Long live CANADA 😉

  7. دقیقا نقطه ای که راه ما جهان سومی ها با ممالک پیشرفته رو جدا میکنه همین تصمیم های آنی و بدون تفکر رو به جلو هست همه میدونیم که اغلب مدیران نه بخاطر هوش و خلاقیتشون بلکه بخاطر اتصالشون به بالاتری ها مدیر شدن پس نباید انتظار بروز افکار و تصمیمات بکر وخلاقانه رو از همچین مدیرانی داشت.
    در رابطه با بیان نسرین خانوم هم عرض کنم منم در حیطه آموزش و پرورش کار کردم تلاش برا متقاعد کردن بچه ها و آموزش کار تیمی مبتنی بر برد -برد کاملا بیهوده هست چون مدیران اغلب مدارس فقط سه نفر اول رو برتر میدونن و نفر چهارم با وجود شاید اختلاف اندکی از نفر قبل پذیرفته نیس چون ملاک ها همچنان رقابته جالبه اسمش هم میزارن رقابت سالم!!!!
    من گاهی ب جای آموزش نوجوانها لازم میدیدم تفکر مدیر رو عوض کنم که این کار از کار قبلی بیهوده تر بود.چون تفکر سیال ندارن

    • ما ایرانی های … … … … فقط دوست داریم بهترین چیز ها رو داشته باشیم بدون اینکه بخوایم قواعد بازی رو رعایت کنیم و ابزار کار رو تهیه کنیم. برای پیشرفت به این عوامل نیاز اساسی هست:
      ۱٫ پرهیز از افراط مذهبی هم در سطح حاکمیت و هم ملت
      ۲٫ ارتباط آزاد بین دو جنس مذکر و مونث
      ۳٫ تحول ریشه ای و همه جانبه در آموزش و پرورش با محوریت آموزش کار گروهی و التزامات زندگی اجتماعی
      ۴٫ دگرگونی تدریجی معماری شهر ها و خیابان ها و کوچه ها

      با این ملت و این حکومت کدام یک از موارد بالا شدنی است به نظر شما؟؟؟؟؟

      • امير حسين روشناس

        خواننده گرامی
        توی یک کامنت دیگه هم به بنده بد و بیراه گفته بودید که چون مربوط به شخص خودم بود, حذفش کردم و انعکاسش ندادم, حتا توی این مملکت آزاد هم رعایت احترام بقیه یک اصل مهمه که حالا شما در مورد من رعایتش نکردید, مهم نیست. در عین حال برای شما دعوتنامه نفرستاده ام که بیاید وبلاگ من رو بخونید, چیزی که کاملا شخصیه و نظرم در مورد خوب و بد کانادا رو سعی میکنم بیطرفانه بنویسم و اون وقت شما بیائید بابتش به من بد و بیراه بگید.
        این نظرتونم ویرایش کردم چون ۴ تا صفت ناپسند رو به همه ایرانی ها نسبت داده بودید. اگر مایل به اظهار نظر هستید, با رعایت ادب و احترام کامل به همه هموطنهامون باشه.

  8. امیدوارم یه روزی تو ایران مردم همدیگه رو دوست داشته باشند موفقیت همو دوست داشته باشند دستاوردهای همو دوست داشته باشند و اگر نارضایتی هست از روی دلیل باشه نه غرض و مرض

  9. هردو شهردارند اما این کجا و آن کجا!!!

  10. واقعا خسته نباشید دست به قلمتون خیلی خوبه
    من امروز براى اولین بار وبلاک شما رو میبینم ولی تقریبا همه مطالبش رو خوندم
    جذاب و خوندنی بود
    مهاجرت رو دوست دارم ولی نه با این همه مشقت و زحمت
    موفق باشید

  11. سوال فوری

    الان با قانون ۶ ساله شدن کارت PR، اونا که مثلا قبل از این قانون مثلا تا پایان سال ۹۳ لندینگ کردن قانون بروز کردن اقامت دائم شون و گرفتن سیتی زن شون چندسال از چندسال هست؟ ینی گرفتن مجدد PR چقدر از چند سال و گرفتن پاسپورت کانادایی چقدر از چند سال؟

    تشکر

    • امير حسين روشناس

      اقامت دائم فرقی نکرده برای پی آر باید ۲ سال از ۵ سال رو باشی. پاسپورت ولی شده ۴ سال از ۶ سال.

      • دم شما گرم از پاسخ فوری.
        مختاری نوشته بود این قانون ۶ سال زیاد دووم نمیاره! میگفت دولت هارپر رفتنیه و نماینده هاش هم همینطور.. میگفت اینا برن دوباره میشه قانون قدیم! این قانون جدید زیاد دوووم نمیاره..

        • امير حسين روشناس

          یک قسمت هایی از قانون مخالف قانون اساسی کاناداست. اما در مورد مدت زمان, یه کم بعید به نظر میرسه که عوض بشه. هر چند من هم از خدامه!

  12. سلام خیلی ممنون از مطالب خوبنون
    اتفاقا این موضوع رو ما هم داریم تو ایران من وشوهرم هر دو هنرمند وسفالکریم کارکاه داریم توی یه بیابون بی أب وعلف ولی أکه بدونید بخاطر کار وهنر جه سختیهایی متهمل شدیم از دوست ودشمن. از دولت وغیر دولتی
    حالا داریم مهاجرت میکنیم البته امیدوارم که بشه

  13. الان که دیوار و شیپور با تبلیغات تلویزیونی ایستگاه و ایران تجارت رو کنار زدن

    ولی در زمینه حمایت هم بگم که مثلا توسعه تجارت الکترونیک که نماد میده تا درگاه بگیری یه میلیون ازم رشوه میخوان و ندم نماد نمیدن

  14. بازهم به نسلهای قدیمی خودمون بخوایم به امیدنسل جدیدباشیم همین.یه ذره فرهنگی هم که داریم میره به اوپس به قول جدیدیا!!!!!!!!

  15. سلام ای گفتی از کپی کاری امان امان.

جوابی بنویسید یوسف جواب را باطل کن

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*