یکی از خوانندگان وبلاگ یک بار از من خواسته بود در مورد بورس کانادا بنویسم. راستش من خودم به این مقوله اعتمادی ندارم. خیلی بازار جذابیه ولی با روحیات محافظه کارانه من سازگار نیست. چیزیه که خودم روش کنترلی ندارم و یک عده دیگه در مورد پول من می تونن تصمیم بگیرن. ولی خب، یک عده هستند که به بورس و خرید و فروش سهام علاقمند هستند و خیلی هم خوب می تونن باهش کاسبی کنن.
(کپی رایت این عکس متعلق به David Van Dayke از نشریه Metro است)
یک نمونه اش، جوون ۱۷ ساله ایه که موضوع امروز صفحه اول نشریه مترو بود. برندان فلیشر، کسیه که نشریه مترو بهش لقب “بچه سگی” رو داده که ورودی و خروجی بازار سهام رو خیلی خوب میشناسه. چرا حالا بچه سگ؟! چون به آدمهایی که خیلی توی بورس تورنتو وارد هستند، میگن سگهای خیابان بی (تالار بورس تورنتو توی خیابون بی قرار داره). حالا این جوون لقب بچه سگ خیابون بی رو از آن خودش کرده، pup of Bay Street!
این حضرت آقای فلیشر ظرف مدت یکسال، سرمایه ۵۰ هزار دلاریش رو دو برابر کرده. جسارت رو هم به حدی رسونده، که شرکت مشاوره ای خودش رو هم تاسیس کرده و مشاوره رایگان بابت سهام و شرکت ها هم ارائه می کنه. از کلاس هشتم، شروع به بازی با بازار بورس کرده، چیزی که در کانادا خیلی مرسوه و اون پرداختن به علائق شخصی در حین تحصیل در مقطع دبیرستان برای بچه ها فراهمه. در یک کلاس ریاضی، تکلیفشون این بوده که یک سهم رو انتخاب کنن و تلاش کنن بیشترین منافع رو در عرض سال با استفاده از قوانین ریاضی حاکم بر بورس بدست بیارن. برندان خیلی خوب در این زمینه ظاهر شده و انقدر این مساله براش جذاب بوده که شروع کرده به بازی با سهام مجازی، از طریق حساب های کاربری مجازی. از اینکار خیلی لذت می برده و براش هیجان داشته. همزمان با بازی با اسهام، سعی کرده دانشش در مورد سهام رو هم بالاتر ببره و دوسال این قضیه ادامه پیدا کرده.
بالاخره مخ بابا مامانه رو می زنه و یکم پول ازشون می تیغه! با سهام نت فلیکس و تسلا شروع می کنه که اولی، یک شرکت پخش سریال و فیلم از روی اینترنت در آمریکای شمالیه (و الان ۲۰ درصد کل ترافیک اینترنتی آمریکای شمالی، به این شرکت اختصاص داره) و تسلا هم یک شرکت تولید کننده خودرو های الکتریکیه (که یوسف اومده بود تورنتو، رفته بود پشت فرمونش هم نشسته بود و کلی هم حال کرده بود!) بازهم سرمایه گذار پیدا می کنه و کم کم، شرکت خودش به اسم Financial Bulls رو تاسیس می کنه (نمی دونم چه اصراریه که اسم سگ و گاو روی خودشون میذارن!) خود آقا CEO هستند و یک سری همسن و سالش هم، مشاورین مالی شرکت.
راز موفقیتش چیه؟ همون مزخرفات و دری وری هایی که همه هم میگن و خیلی هم ساده بنظر میرسه و در کمال تعجب واقعا هم این مزخرفات درسته! “سهام شرکتهایی رو بخرید که در حال رشد هستند و منفعت می رسونن و بعدش صبور باشید تا قیمتشون بالا بره” فکر کنم عمع مرحوم منم ازش می پرسیدی راز موفقیت در بازار سهام چیه، همین رو بهت می گفت!
آنچه در ادامه میاد، به من اصلا و ابدا ربطی نداره! قبلا هم گفتم که از نظر من بورس، یکی از شیکترین اشکال کلاهبرداریه. ولی اگر کسی دوست داره نقطه نظرات جناب توله سگ خیابون بی رو بشنوه، با مسئولیت خودش خوندن رو ادامه بده!
توصیه ایشون خرید سهام این شرکتهاست: تبلیغات موبایلی، هر ننه قمری اینجا اسمارت فون دستشه، اینترنت هم که ریخته زیر دست و پا، پس شرکتهای این تیپی منفعت خوبی نصیب شما می کنن. شرکتهای تکنولوژی، اونهایی که یک سرشون بند به اینترنته و خطوط هواپیمایی، که در گزارشات مالیشون پایدار نشون میدن.
از این سهام هم بر حذر باشید: شرکتهای تلویزیونی، مردم همه اهل کامپیوتر و موبایلن، دیگه کسی به تلویزیون اهمیتی نمیده. شرکتهای نفتی، بالا پایین شدن قیمت نفت بیچاره تون می کنه. شرکتهای تامین ابزار، بابای بندان توی یک شرکت فلز قراضه کار می کنه و به بچه اش گفته این صنعت خوبی نیست.
اگر دلتون می خواد عقلتون رو بدید دست یک الف بچه ۱۷ ساله مختارید، اما پولهای من توی بالشم احساس امنیت بیشتری می کنن!
عالی ، جالب و خواندنی.
اقا دمت گرم.اگر تونستی و وقت داشتی یه خورده هم در مورد شبکه و تکنسین شبکه بنویس.میدونم به رشته ت مربوط نمیشه ولی اگه یه وقت اطلاعاتی در مورد شنیدی و بتونی بگی خیلی ممنونت میشم
عالی بود . ممنون
بنظرم بورس و قوانینی که داره یه مقدار پیچیده هست.
اطلاعات مفیدی بود
سلامت و شاد باشید
بیشتر شبیه اینه که استعداد یه بچه ای که نصف سن شما رو داره…براتون مضحکه…
شبیه پیرمردهایی حرف میزنین که ۱۰۲ سالشونه و به هیچ کس هم اعتماد ندارن…
شما بواسطه مرد بودنتان برای خیلی چیزها تلاش نکردین… اصلا احساس نیاز نکردین..برای همین کلا کانادا برای شما ارزش افزوده نداره…درس خواندن جذابیتی نداره…یاد گرفتن چیزهای جدید هیجان انگیز نیست..حیف.. شما خیلی پیر هستین.. درواقع سالمندی هستین که فقط روش جوونه … امیدوارم از بقیه اش لذت ببری!!!
در مورد نداشتن ارزش افزوده، بله حق با شماست. هیچ جذابیتی برای من توی کانادا نیست و فکر هم نمی کنم هیچ جای دیگه دنیا هم باشه. من در زندگیم فقط کار کردم. کار و فقط کار، برای همین به قول شما خیلی زود از بچگی به مردونگی رسیدم، تا چیزهایی که در زندگیم نداشتم رو بدست بیارم. هیچ ایده ای در مورد سختی های زندگی من ندارید، البته بلاهایی که باهشون مواجه شدم چیزهایی نیستند که قابل پز دادن باشند. فقط این قابل افتخاره که، از همه اون بلاها موفق بیرون اومدم و وضعیت الان من … بگذریم.
اما در مورد این بچه که گفتید… استعدادش برای من مضحک نیست، من فقط متنی که در نشریه مترو بود رو ترجمه کردم. نه گفتم که کارش بده، نه ارش انتقادی کردم. در مورد بورس هم، خب بهش اعتقادی ندارم ولی اگر کسی باهش اوکی هست، خیلی هم خوبه.
روی من هم جوون نیست، از نردیک اگر من رو ببینید متوجه میشید که نصف موهای سرم سفیده!
خوبه که راستش را میگین…پس راستش را به خودتون هم بگین…همه عمر کار کردن افتخاره..الکی نگشتین…تجربه دارین…چرا ازش لذت نمیبرین؟ درس بدین..به دیگران اموزش بدین..اصول شروع کار را به ادمهای شبیه خودتون بگین..ادمهایی که مجبورن زود شروع کنن به کمک شما احتیاج دارن…بنویسین..در مورد کارافرینی..درمورد ورود به بازادهای جدید…هرچی که بلدین… نسل بعدی را بهتر کنین…اهرچی بلدین بمن یاد بدین…
خیلی راحت تر زندگی کنید…
اوه! در این حد خودم رو نمی بینم.
احساسم هم اینه که وقتی از مطالب fun و فانتزی یا زندگی روزمره می نویسم، مخاطب بیشتری داره. پای مسائل جدی تر که میاد وسط، خیلی فیدبک نمی گیرم (چه داخل بلاگ چه خارج از اون). البته طبیعیه که بخاطر ارضای حس کنجکاوی، آدمها به این مسائل بیشتر علاقه نشون بدن. ولی در کل، وقتی با خیلی ها همصحبت میشم، متوجه میشم که به اندازه کافی خودشون رو دانا و با تجربه می دونن. اینکه نتیجه زندگی من تا بحال چی بوده و سایرین کجا هستند… بازم بگذریم! زندگی در بین کانادایی ها در همین مدت کوتاه به من این رو یاد داد که تا کسی ازت چیزی نخواسته، کاری نکن.
فکر نمی کنم چیزی بیشتر از شما بدونم، مسلما خیلی چیزها رو شما بهتر از من می دونید. ولی اگر فکر می کنید می تونم اطلاعاتی رو بهتون منتقل کنم، در خدمتتون هستم.
من منتظر اون انرژی مثبت روزهای قبلتون هستم خستگی طبیعی و هممون دچارش می شیم واونجام بهشت برین نیست و مشکلات خودشو داره ولی مشکلات اینجارو که شما رو وادار به رفتن کردن فراموش نکنید و دوباره به کاینات انرژی مثبت بفرستید براتون ارزوی بهترینا رو دارم بازم ممنون که می نوسید
اوه بله، مخصوصا با توجه به چیزهائی که در مورد ایران و محیط های کاری میشنوم، منتها به قول یکی از دوستان، وقتی ازش دور میشی، دیگه فقط خوبیها به یادت میمونه و مشکلات رو فراموش میکنی.
استاد ، ای استاد ، ای استاد – راضیم ازت – باید بیام اونجا برات دوست دختر پیدا کنم – ها ها
زمستونه و افسردگی – ویتامین D یادت نره – هر روز بخور ( اینو جدی نوشتم) روزایی که پشت سر هم هوا ابری میشه منم داغونم – اوایل که اومده بودم بیشتر اذیت می شدم – رفتم دکتر گفت کجایی هستی 😀 گفتم ایرانی گفت ویتامین D بخور-
اومدم بیرون کلی تو دلم فحش بهش دادم و…
بعد چند وقت یه بار حراج شده بود ویتامینا (۸۰ درصد آف )خریدم یه بسته ۲۴۰تایی شروع کردم به خوردن – الان دکتر فامیلی شده طرف – درست تشخیص داد بدون آزمایش
حالا جدا” هوای سرد رو من اینطوری اثر میزاره- الان مطالب تو هی میخونم – هی میگم چه کار خوبی کردم کانادا رو بیخیال شدم اومدم ته دنیا –
پسر مواظب خودت باش – یه امکان ادیت هم برا ما بذار