خانه » زندگی در کانادا » زندگی در تورنتو » با نیم میلیون دلار چه آپارتمانی می تونیم بخریم؟

با نیم میلیون دلار چه آپارتمانی می تونیم بخریم؟

روزگاری بوده که میشده در تورنتو با نیم میلیون دلار، خونه حیاط دار بخریم. از اونجا که همیشه “تا به ما رسید، آسمون کپید”، الان اگر بتونیم نیم میلیون دلار پرداخت کنیم (طبیعتا برای آدمهایی مثل من، ۷۰ درصد به بالای این مبلغ وام خواهد بود. اونهایی که مایه دار هستند هم خوش بحالشون!) می تونیم یک کاندوی معقول بخریم. در این مقاله وب سایت بلاگتو، به بررسی گزینه های مربوطه پرداخته شده (کپی رایت تمام تصاویر هم مربوط به این سایته).

2016616-yorkville-condo

یورک ویل
این کلمه یورک چیزیه که زیاد میشنوید! نه فقط در کانادا، بلکه تمام کشورهای Common Wealth از این کلمه با پسوند و پیشوند زیاد دارن: یورک، یورک ویل، یورک دیل، نورث یورک، یورکشایر، یورک میلز و …. یورک ویل خیابونیه که در داون تاون به موازات خیابون بلور امتداد یافته و جای خیلی شلوغیه (از نوع باحالش!). منطقه فشن و کلا عشق و حال تورنتو اونجاست و شما می تونید با ۴۷۹ هزار دلار، یک کاندوی ۵۵۰ اسکوئر فوت، از نوع یکخوابه + Den به همراه یک بالکن و پارکینگ بخرید. ماهی ۳۷۷ دلار هزینه کاندو فی (همون شارژ ساختمون خودمون) هستش و البته اتاق خوابش پنجره رو به بیرون نداره، بلکه دیوارهاش شیشه ای هستند.

2016616-st-clair-condo

سنت کلر غربی (St. Clair West)
۴۹۹ هزار دلار، کاندوی دو خوابیه که در تقاطع سنت کلر و بترست قرار داره. دو تا انباری، دو تا سرویس بهداشتی و یک پارکینگ هم در اختیار شماست و باید ماهی ۵۹۲ دلار کاندو فی پرداخت کنید. دو خوابه بودنش یک مزیته (با مورد قبلی مقایسه کنید) و البته قرار گرفتن در ناحیه بترست کمی مشکل ساز، چون خیابون بترست محل سکونت یهودیهاست (که به خودی خود هیچ ایرادی نداره) ولی مثلا اگر واحد شما طبقه بیستم باشه و روز شنبه بخواهید بیرون برید، دست کم نیم ساعت توی آسانسور معطل میشید! چون روز سابات (شنبه) برای یهودی ها محترمه و هیچ کس از وسایل الکترونیکی استفاده نمی کنه (حتی در حد فشردن دکمه آسانسور) و بنابراین ساختمونهای اون منطقه روز شنبه آسانسورهاشون در تمامی طبقات بصورت خودکار توقف می کنه!

2016616-condo-peter

کوئین غربی
باز هم یک واحد دوخوابه به قیمت ۴۷۸ هزار دلار، نزدیک خیابون ریچموند و پیتر. امکانات تفریحی ساختمون شامل یک محیط سرباز باربیکیو، سالن ورزش و سونای بخار میشه و یک پارکینگ هم در اختیار شماست. هزینه نگهداری، ماهی ۳۹۷ دلار.

2016616-foundry

جرویس و چارلز
این منطقه یکم با فرهنگ ما فاصله داره، چون محله همجنس گراهاست. ولی این واحد یکخوابه + Den کلی از وسایل و همچنین کفپوشش بروز رسانی شده و با مبلغ ۵۰۵ هزار دلار شاید برای سکونت خانوادگی مناسب نباشه. هزینه کاندو فی هم ۴۱۵ دلاره.

Davenport and Lansdowne
این محله یک مقداری از مرکز دور افتاده، بخاطر همینه که یک تاون هاوس دو خوابه + Den قیمتی حدود ۴۸۰ هزار دلار داره و درضمن خونه دوبلکسه (در دو طبقه واقع شده). مقاله ادعا می کنه منطقه در حال رشده و با کاندو فی ماهانه زیر ۳۰۰ دلار، گزینه مناسبی بنظر می رسه.

2016616-ys-condo

یانگ و شپرد
منطقه مورد علاقه ایرانی ها و ایضا چینی و کره ای ها. کلا اینطوریه که هرکسی برای مهاجرت به تورنتو چمدون می بنده، اسم اینجا رو شنیده و میشناسه! خود من هم در بدو ورودم در یک زیر زمین توی همین منطقه برای یک ماه سکونت داشتم (و مورد لطف و عنایت هموطن کلاه بردار عزیزمون قرار گرفتم که نصف یک زیر زمین رو برای یک ماه، ۱۶۰۰ دلار ازم گرفت، در حالیکه کل زیر زمین ماهی ۹۰۰ دلار هم نیست!). به هر حال، این کاندو ۷۰۰ فوت مربع برای یک خواب + Den اختصاص داده (که متراژ خوبی برای کاندوی یک خوابه است). علاوه بر اون، یک بالکن ۱۰۰ فوت مربعی هم در اختیار شماست. قیمت واحد تقریبا ۵۰۰ هزار دلار و هزینه شارژ ماهانه، ۴۶۰ دلاره (که عدد بالائیه، ولی در عوض می تونید به رایگان از سالن مهمونی ساختمون استفاده کنید).

۵۰ نظر

  1. سلام و عرض ادب
    چرا یکدفعه اینهمه قیمتها رفت بالا؟ امید داشتیم بعد یه چند وقتی آرزوی خونه حیاط دار را واقعیت بدیم ولی دیگه عمرا بشه سمت رفتش!
    در مورد بقیه مناطق دور از داون تاون و میدتاون و حتی تورنتو واقعا ادم نمیدونه درسته خونه خریدن؟ مثلا آرورا یا نیومارکت ؟
    یا جاهای دیگه
    به یمن دوستان شکستنی این قیمتها همچنان فزاینده بالا میره !

    • امير حسين روشناس

      به طور متوسط قیمت هاوس روزی ۵۵۰ دلار افزایش داره.

      • سلام خواستم ببینم شرایط خرید اقساطی خونه به چه شکلی هست در تورنتو؟
        کدوم منطقه ها بهتره و در صورتی که آدم بخواد خونه بخره چه نوع خونه ای بخره بهتر و به صرفه تر هست؟
        اگر ممکنه به ایمیلم جواب رو بفرستید با تشکر
        mahmoodreza2040@gmail.com

  2. آقای روشناس بنده از مطالب ارزنده و مفید و نحوه نگارش جنابعالی نهایت استفاده را همیشه برده و خواهم برد درضمن ما هم درآینده نزدیک به تورنتو به همراه خانواده میآیم اگر امکان داره آدرس ایمیل و تلفن آقای مصطفایی را برای من ارسال فرمایید خیلی ممنون از محبت های شما . خدا نگهدار

  3. سلام
    ممنون از اطلاعات خوب و ارزنده آیی که در اختیار هموطنان میذارید
    قطعا بین اینهمه گرفتاری و مشغله نوشتن با ابن دقت و ظرافت قابل تحسین هست
    اینجور که شما نوشتید خریدن یه آپارتمان کوچک در تورنتو خیلی راحت تر هست تا خرید یه آپارتمان کوچک توی تهران
    در تورنتو با یک حقوق متوسط حدودا بعد از ۴ سال میشه یه آپارتمان جمع و جور خرید ولی در تهران با یک حقوق متوسط حداقل ۸ تا ۱۰ سال طول میکشه

  4. بسیار آموزنده بود. ممنون از انتخاب سوژه های جدید و متنوع . و عکس های وسوسه برانگیز.
    دعا کنید منم امسال بتونم پذیرش بیگیرم بیام.

  5. سلام
    در مورد حومه ونکوور نظری دارید
    اونجا قیمتا جه طوره
    مرسی

  6. سلام امروز این مطلب رو میخوندم با اینکه به این پست مربوط نیست اما ترجیح دادم خوانندگان وبلاگ شما بخونن.
    مهاجرت از نگاهی متفاوت

    : استهلاک تدریجی انسان در ایران

    چندی پیش یکی از دوستان سوال می کرد:
    “به نظرت چرا خیلی از بچه هایی که برای ادامه تحصیل به خارج از ایران می روند دیگر بر نمی گردند؟” شاید انتظار داشت که یک جواب کلیشه اى مثل “مسائل سیاسی” یا “نبودن آینده شغلی در ایران” یا “کمبود امکانات” و یا حتی “جو گیر شدن و آرزوهای پوشالی” از من بشنود.
    ولی گرچه هر کدام از این دلیل ها هم می تواند درست باشد، ولی نظر من چیز دیگری است.

    در سال های اخیر صحبت های بسیاری در مورد مهاجرت به خارج از کشور و دلیل فرار نیروی کار متخصص از ایران شده است.
    فیلم هایی مثل میراث البرتا و نوشته های متفکرین و جامعه شناسان و نویسندگان هم به این موضوع معطوف بوده است.
    البته من هیچ یک از دلایل ذکر شده را نفی نمی کنم. همه ی دلیل ها می تواند تا حدی درست باشد.
    برای هر انسان هم ممکن است دلیل کمی فرق کند و با دیگران متفاوت باشد. این ها همه درست. ولی اگر از من بپرسند از میان تمام دلایل متفاوت که مطرح است، کدام یک از همه مهم تر است،
    خواهم گفت:
    “استهلاک تدریجی انسان در ایران”

    اجازه دهید توضیح دهم.
    از وقتی که ایران آمده ام، یعنی در همین چهار ماه اخیر، به صورت روزانه اتفاقاتی افتاده است که هر کدام روح و ذهن من را ولو اندک مستهلک کرده است.
    مثل قطره قطره آبی که بر روی یک سنگ بریزد.
    درست است که هر کدام از این قطره ها به خودی خود تاثیر خاصی ندارد، ولی با گذر زمان، همین قطره ها می تواند حفره ی چشمگیری در سنگ ایجاد کند.
    این همان معنی استهلاک در ذهن من است. این لیست فقط مال ۴ ماه است و بسیار مختصر نوشته شده است.
    و موارد ذکر نشده زیاد است.

    از وقتی به ایران آمده ام:

    – فروشنده جنس ناقص و معیوب فروخته است، وقتی عیب را به او نشان می دهی نه تنها عذرخواهی نمی کند، بلکه وقیحانه آسمان ریسمان می کند.
    آخرش بدهکار هم شدم!

    – همسایه هر موقع که عشقش بکشد، هر کجا که عشقش بکشد پارک می کند. سه ماشین دارد و یک جای پارک. محاسبه اش با شما.

    – کسی که می خواسته پرده ی خانه را وصل کند، دائم امروز و فردا کرده است، حداقل ۳ بار به ما دروغ گفته است و سر قرار نیامده است. دفعه ی آخر هم بعد از این که ما را ۵ ساعت کاشته است، ساعت ۱۱ و نیم نصف شب آمده است. طلبکار هم هست که چرا در را نصف شب برای او باز نکرده ایم و هزینه ی ایاب ذهابش را می خواهد از ما بگیرد.

    – وضعیت نظام وظیفه مشوش است. می خواهند دو سال از عمر آدم را به زور از آدم بگیرند، و تا نگیرند و آن کارت پایان خدمت کوفتی را نگیری، نمی توانی آزادانه از کشور خارج بشوی. در اداره ی نظام وظیفه هم کسی درست و حسابی جوابگو نیست.

    – تا سال ۹۳ که من پرونده تشکیل داده بودم مشمول قوانین “نخبگان” می شدم. حالا که سال ۹۴ شده است قوانین تغییر کرده است و می بایست دوباره دنبالش دوید تا بفهمیم چه به چه است.

    – رفته ام بانک. از کارمند سوال می کنم که چقدر کار افتتاح حساب طول خواهد کشید؟ می گوید چیزی نیست و سریع تمام می شود. حداقل یک ساعت بیش از آنچه ادعا کرده است طول می کشد.

    – برای خریدن ماشین قرارداد امضا کرده ام، فروشنده ماشین که بنگاه است، با تاخیر ۳۰۰% درصدی ماشین را تحویل داده است. آخر هم درخواست مبلغی بیش از مبلغ قرارداد کرده است، چون در طی زمانی که تاخیر کرده است قیمت ماشین افزایش پیدا کرده!

    – ماشین خریده ایم. مجبوریم ببریم برای ما قفل کامپیوتر و قفل باطری و قفل زاپاس نصب کنند که مبادا کسی به ماشین دستبرد نزند. یعنی در جامعه ای زندگی می کنیم که از همان اول همه جای زندگی را باید قفل زد که در امان باشد!

    – می بایست مدرک دکتری خودم را ارزش گذاری کنم! یعنی وزارت علوم باید بگوید آن شب ها که من تا صبح سر آزمایش بودم، جایزه و افتخاراتی که کسب کرده ام، و آن همه مقالات بین المللی که نوشته ام ارزش دارد یا ندارد!

    – فرم هایی که برای ارزش گذاری مدرک پر شود غیر دقیق و گیج کننده است. سفارت ایران در کشور محل تحصیل می بایست همه ی این مدارک را تایید کند و مهر بزند.

    – مبل خریده ایم. آن چه آورده اند در خانه تحویل داده اند، با آنچه در نمایشگاه پسندیده بودیم یکی نیست.

    – در شرکتی که شروع به کار کرده ام، وارد بزرگترین مناقصه تاریخ صنعت شیرین سازی آب ایران شده ایم. نیمی از مدارک مناقصه به زبان انگلیسی است. مدارک اشتباهات تایپی دارد! و بعضی از جمله ها از لحاظ گرامری غلط است! شرکت پیمان کار حدود ۲ میلیون دلار برای تنظیم این اسناد گرفته است! تا آخرین روز تحویل اسناد هم، مدارک کارفرما با هم مغایرت دارد و بعضی از درخواست های کارفرما هنوز نامعلوم است.

    – خدا را شکر حقوق ما را به موقع می دهند.
    شنیده ام بعضی از شرکت ها هنوز حقوق فروردین را هم نداده اند.

    – ماشین ظرف شویی خریده ام، در مغازه می گویند “نصب رایگان” خواهد شد. کارمند آن شرکت چند روز بعد آمده است و نصب کرده است، در آ
    خر
    فاکتور به من می دهد و درخواست پول می کند. سوال می کنم این دیگر چیست مگر نصب رایگان نبود؟ می گوید نصب رایگان بود ولی شیرآلاتی که به کار بردم هزینه دارد. پولش را دادم و رفت. رفتم سر کوچه شیرها را قیمت کردم، متوجه شدم شیرها را حداقل دو برابر قیمت حساب کرده است. این هم از نصب رایگان!

    – می خواهی در تهران تردد کنی.
    برای این که از خانه ی پدرم به خانه ی پدرزنم بروم، مجبورم بیش از یک ساعت در ترافیک باشم. به اگزوز ماشین ها نگاه می کنم که همه پشت هم ایستاده اند. گویی این عمر و زمان و زندگی من است که دارد دود می شود.

    – موقع رانندگی افراد همواره تلاش می کنند که جلو بزنند. همه در صف ایستاده اند که بروند داخل خروجی، ولی عده ای تمام صف را رد می کنند و با تقلب سر ماشینشان را می کنند داخل.

    – کلاس کارشناسی ارشد دانشگاه درس می دهم. دانشجوها با این سن و سالشان تقلب می کنند. کسی شرم نمی کند؟ از خودشان خجالت نمی کشند؟

    – طرف ورود ممنوع آمده است، از جلو چراغ می زند که من بروم کنار تا ایشان رد شود!

    – دائم افراد در حال ریختن آشغال بر روی زمین هستند. یک خانم جلوی چشم خودم آشغال بر روی زمین ریخت. بدون گفتن هیچ حرفی به جلوی او رفتم، آشغال را از روی زمین برداشتم، و به درون سطل زباله انداختم. ایشان هم برآشفت و من را مسخره کرد.

    – زنگ زده ام پلیس ۱۱۰ که بگویم فلان ماشین در کوچه پارک است ولی درش قفل نیست و شیشه اش پایین است. لطفا رسیدگی بفرمایید نکند که حادثه ای رخ بدهد. پلیس آمده است ماشین بدون قفل را در آن وضعیت می بیند. من را سین جیم می کند، آخرش هم می گوید دیگر به پلیس زنگ نزن، ماشین را رها می کند و می رود!

    من عاشق کشورم هستم. ولی اگر روزی بزنم به سیم آخر و بخواهم این مرز و بوم را ترک کنم، نه به خاطر مسائل سیاسی است، نه به خاطر مسائل مالی، نه به خاطر آینده شغلی و غیره و غیره. به خاطر این خواهد بود که اینجا انسان استهلاک می شود. روح و ذهن آدم رفته رفته پژمرده و کثیف می شود. این حمله ی همه جانبه به انسان چیزی نیست که مسئولش رئیس جمهور یا یک فرد به خصوص باشد. کل جامعه آشفته و بی سر و سامان است، و این آشفتگی دقیقا همان چیزی است که به نظر من ایران را یک کشور جهان سوم می کند. هر موقع از این نوع مشاهدات می کنم که من را آزرده می کند، به خودم یادآوری می کنم که اینجا جهان سوم است. نباید انتظار داشت که مثل آلمان قطار حتی دو دقیقه هم تاخیر نکند. متاسفانه از طرفی بسیاری از مردم ما به شدت خودباخته اند. می خواهند هر طور شده با مارک لباس و پز ماشین مدرن و حرف های بی ارزش و آهنگ و رقص های وارداتی خودشان را مدرن کنند. فکر می کنند با این مسخره بازی ها از جهان سوم بودن در می آیند!

    خدا را شکر که هنوز مسائلی مثل روی گل پدر و مادرم هست که من را علی رغم این همه آشفتگی در این کشور نگه دارد. امیدوارم کماکان دوام بیاورم!

    • بسیار عالی و خوب نوشتید.
      ممنون

    • سلام. لطفا منبع رو ذکر میکنی؟

    • بسیار زیبا و با حوصله نوشته ای. عنوان درستی رو انتخاب کرده ای استهلاک رتردیجی انسان. من هم طور دیگه ای به این وضعیت مغشوش ایران رو تحلیل می کنم. منم یک ماهی است از کانادا برگشتم. البته در حال تردد هستم. به نظرم با توجه به اوضاع آشفته کشور ما مردم ایران روزانه سهم استرس داریم. این مقدار استرس که به ما در هر روز وارد میشه هیچ وقت صفر نیست اما اگه شما بخوای به ادارات دولتی سری بزنی، سفر به مرکز شهر بزرگی مثل تهران، مشهد داشته باشی، یا مثلا در محلی زندگی کنی که پارکینگ مشخص و بدون تداخلی نداشته باشی این مقدار استرس بیشتر میشه. تجمع این استرسهای روزانه است که موجب استهلاک روح و جسم ما میشه که نتیجه اش طول عمر کمتر و انواع اقسام مریضی ها است. به نظرم تنها دغدغه در کانادا و دیگر کشورهای باصلاح اونور آب، دغدغه شغل و درامده. به عبارتی اگه کسی شاغل باشه دیگه هیچ نگرارنی و استرس روزانه رو نخواهد داشت. اما اینجا منه استاد دانشگاه که اتفاقا کمتر نگران درامد هستم (گفتم گمتر) اما بازم سهم متنابهی از اسرس روزانه رو دارم.

    • چطوراین چیزابرای من تابحال اتفاق نیفتاده؟؟؟؟فقط بادوتاازصاحبوخنه هام حرفم شده تواین مدت زندگیچه حرفها!!!!!!!!!

    • هرچند رنج آور است این حقیقت.اما تبریک,گل گفتی,واقعیت همین است.

  7. عاقا من نگرفتم یعنی باید ۵۰۰ هزاردلار پرداخت نقدی داشته باشیم یا با وام میشه ۵۰۰تا؟

    • امير حسين روشناس

      قیمت این خونه ها تا ۵۰۰ هزار دلاره. می تونید همه اش رو نقد بدید یا اینکه بخشیش بصورت وام باشه.

  8. یا سلام خدمت جناب روشناس.
    از چندی پیش شروع به خواندن وبلاگ کاربردی و متون زیبای شما کردم.هم اکنون خواندن مطالب زیبا و کاربردی وبلاگ شما را به پایان رسوندم و خواستم عرض ادب و کرده باشم و متشکر باشم از همه پست های خوب جنابعالی.
    انشالا که همیشه موفق و شاد باشین.

  9. سلام و خسته نباشید
    یه راهنمایی میخاستم ازتون
    هدفم اینه که هرچقدر هم طول بکشه بیام کانادا
    ۲۳ سالمه. مغازه کوچک پدرم رو اداره میکنم
    مدرکم دیپلمه و دانشگاه نرفتم . با اینکه علاقه ای به ادامه تحصیل ندارم ولی چون دیدم برای مهاجرت لازمه؛ مجبورم بخونم تا ازطریق ادامه تحصیل بیام اونجا. میخاستم ازتون بپرسم که تو کانادا برای چه رشته ای کار، راحت پیدا میشه یعنی فارغ التحصیلان چه رشته ی دانشگاهی هستن که بیکار نمیمونن و درامدشون خوبه؟؟ که برم این رشته رو پیگیری کنم
    ممنون میشم جواب بدید

    • امير حسين روشناس

      سوال شما مثل این میمونه که بخواهید ماشین بخرید, بعد سوال کنید چه ماشینی بهتره.
      چه رشته ای راحت کار براش پیدا میشه؟ هیچی! اینجا هیچی راحت به دست نمیاد. خیلی سخت تر از ایرانه همه چیز. فارغ التحصیلان همه رشته ها سرویس میشن تا وارد بازار کار بشن. از پزشک بگیر تا مهندس و هنرمند و …
      مهاجرت با راحتی اصلا همخوانی نداره.

      • مرسی از پاسختون
        پس بهتره در مورد اون ماشینایی که مد نظرم هست نظرتون رو بپرسم
        از بین رشته هایی که میتونم تو ایران بخونم به مهندسی صنایع و یا مدیریت ها(بازرگانی و صنعتی) رسیدم
        نظرتون رو در مورد این رشته ها لطف منید بگید
        ممنون

  10. سلام خیلی خیلی ممنون از لطفتون بابت این همه اطلاعات
    من هم ۲۹ سالمه و ارشد هوش مصنوعی دارم کدنویسی متلب انجام میدم و کدنویسی سایت هم MVC دارم تجاربم رو بیشتر می کنم.
    امیدوارم تا قبل از ۳۰ سالگی از ایران خارج شم و به کانادا بیام.

  11. سلام امیرحسین جان.ممنون به خاطر همه اطلاعات خوب و جامعی که در اختیارمون قرار دادی.
    روال عادی زندگی در کانادا، بعد از اینکه کار پیدا کردین و جا افتادین چه طور میشه؟ منظورم این بود که روزمرگیهاش چه طوریه؟ خوب اینجا تو ایران بعد از کار میشد رفت دنبتل یه رشته ورزشی که علاقه دارین بهش، یه کلاس هنری یا موشیقی که دوست داشته باشین و با کمی پس انداز و صرفه جویی میشد از عهده هزینه اش بر اومد. خلاصه میشه همه ابعاد زندگی رو جلو برد. اونجا هم این طوریه؟ یا اینکه هزینه اش زیاده و نمیشه از عهده اش بر اومد؟

  12. سلام
    جناب روشناس مطلب جدید در دست ندارید؟بنده و حتما باقی همراهان وبلاگ شما مشتاقانه منتظر پست جدید هستیم.
    موفق و شاد باشید.

  13. هیچی؟! چرا؟ هنوز جا نیافتادی یا خودت نخواستی بری دنبالشون؟
    خوب نگران نیستی سنت داره میره بالا و هنوز به آرزوهات نرسیدی؟ فکر نمیکنی اگه اینجا میموندی با اهدافت میرسیدی؟

    • امير حسين روشناس

      شرمنده. بیشتر از این نمیتونم توضیح بدم. هر کسی هم یک تعریفی از زندگی برای خودش داره. اینکه من چه شرایطی دارم لزوما برای بقیه قابل استناد نیست.

  14. شرمنده چرا. حق با توه.
    راستش به خاطر خودم رسیدم. اینکه هزینه آرزوهام اونقدری خواهد بود ( در مقایسه با درامدم) که یک زندگی تک بعدی خواهم داشت.و همش کار کار کار، یا اینکه نه، به بقیه چیزها هم میشه رسید.

    • امير حسين روشناس

      اگر انتظاراتت متوسط باشه بله, بهشون میرسی ولی نه خیلی زود.

      • انتظارات من:
        یه کار خوب
        سالی یه بار مسافرت خوب
        عضو تیم ورزشی بشم که بهش علاقه دارم
        موسیقی رو ادامه بدم
        هر از گاهی هم یه کار هیجان انگیز انجام بدم. مثلا یه مدت پولامو پس انداز کردم و تونستم دوبار با پاراگلایدر برم آسمون.
        خیلی زیاده؟ میشه اونجا هم اینها رو داشت. ؟البته از زیر کار دررو نیستم. اصلا

  15. رسیدم=پرسیدم. یه حرف افتاد

  16. سلام تورنتو…

  17. فاطمه باقرزاد

    سلام چرا توی موبایل من بخش نظرات اغلب بهم ریخته است
    اسکرین شات گرفتم نمیدونم چجوری براتون ارسال کنم

  18. به نظرم محله ی جارویس و چرچ رو اشتباه نوشتی جارویس و چارلز. چون من خوندم که محله همجنس گراها حد فاصل جارویس تا یانگ (غرب تا شرق) و بلور تا جرارد (شمال تا جنوب) محله ی Gay village هست.

    https://en.m.wikipedia.org/wiki/Church_and_Wellesley

    زیادم خبری نیست ؛) بیشتر خود جارویس بعضی وقتا ؛) من چند روز اونجا اقامت داشتم :))))

  19. اونهایی که به اندازه کافی پول ندارین چرا خودتون رو تو دردسر میندازین چرا عمر گرانبهاتون رو با سختی و مشکلات میخواین سپری کنید بابا شما ایران بدنیا اومدین ایران هم باید زندگی کنین هیچ جا خونه آدم نمیشه اگه آرزویی هست اینجا نتونین بهش برسین مطمعن باشین جای دیگه نخواهین رسید

جوابی بنویسید فرناز جواب را باطل کن

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*