خانه » زندگی در کانادا » اندکی در باب خانواده

اندکی در باب خانواده

خب، بنده مجردم و از هفت دولت آزاد! اما فکر می کنم بیشتر خوانندگان این وبلاگ جزء متاهلین هستند، بعضی ها بچه هم دارند و بدلیل اینکه من تجربه ای در مورد زندگی مشترک ندارم، خیلی اوقات ممکنه سوالاتی براشون پیش بیاد که متاسفانه من نمی تونم در موردشون صحبت کنم.اما جسته و گریخته، چیزهایی در مورد زندگی خانوادگی در کانادا شنیده ام که بصورت پراکنده، توی این پست میخوام در موردشون حرف بزنم.
وقتی مهاجرت می کنید، بسیار مهمه که کل خانواده این مساله رو پذیرفته باشه. اتفاقی که گاهی وقت ها متاسفانه شاهدش بوده ام اینه که main applicant مهاجرت همه بار سختی ها رو به دوش میکشه و بقیه همه تماشاگر راز هستند، تماشاگر هم نیستند، تماشاگر نما هستند! یعنی همون استانداردهای زندگی و همون توقعات و خلاصه همون چیزهایی که ایران داشتند رو اینجا هم می خوان و تازه دنیای جدیدی هم که باهش آشنایی پیدا کردن  کلی جذابیت داره که اونها رو هم می خوان! نتیجه این میشه که متاسفانه خیلی شاهد از هم پاشیدن زندگی ها هستم، افرادی که تا توی ایران بودن به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می کردن، پاشون که میرسه اینجا بعد از یک مدتی هرکسی ساز خودش رو می زنه و کار به جدایی و این قصه ها می کشه. آقایون خواننده، این زیاده خواهی که مثال زدم، فوری نگید منظورش خانم هاست و قیافه حق بجانب بگیرید ها! مورد داشتیم خانم اقدام کننده اصلی مهاجرت بوده و آقا معلوم نیست به چه دلیلی و با چه نیتی موافقت کرده، بعد که رسیدن اینجا چون زبان بلد نبوده یا زمینه کارش طوری نبوده که بتونه زود شغلی پیدا کنه، کنار نشسته و تازه مدام هم غر زدن و نق نق کردن که این چه جاییه که اومدیم و این حرف ها.
بنده متاهل نیستم ولی فکر می کنم جزء اون حرف های شیک و خیلی با اتیکتی که قبل از زندگی مشترک دو نفر با هم مطرح می کنن، اینه که در کش و قوس زندگی باید پشت همدیگه باشن. این مساله در زمان مهاجرت و بخصوص اون اوائل مهاجرت مقوله بسیار مهمیه، توجه به این نکته که دو نفر آدم در کنار هم، به همدیگه روحیه بدن، هوای هم رو داشته باشن، وقت خستگی و درموندگی و استیصال به داد هم برسن، در گذر از این مرحله نقش بسیار مهمی ایفا می کنه. یکی از دوستانم بود، خیلی دنبال این مساله بود که از ایران مهاجرت کنه و مقصدش هم استرالیا بود. شوهرش رو هم این بنده خدا هل داد ولی اون خیلی اهل این برنامه ها نبود. نتیجه این شد که خانم رفت استرالیا، آقا هم برگشت ایران، هر دو برای خودشون جداگانه زندگی می کنن! آقا نمی خواست کارش در ایران رو رها کنه، خانم براش خیلی مهم بود که مهاجرتش رو به سرانجام برسونه و اون چیزی که این وسط کمرنگ شد، زندگی مشترک بود. شانسی که آوردن، بچه نداشتن وگرنه فکر کنید که چه مصیبتی گریبانگیر این خانواده می شد.
این مساله رو خیلی خیلی جدی بگیرید. هر دو نفر (و اگر بچه بزرگ دارید، هر چند نفر) باید آمادگی زندگی در شرایط جدید و مهاجرت رو داشته باشن. توجه هم داشته باشید که اینجا، بچه پادشاهه، خانم بعد از اون پادشاهه، سگ و گربه و جک و جونور بعد از خانم پادشاهن، و تکلیف آقا هم این وسط مشخصه که چیه! کاری ندارم که اینا خوب می کنن یا روال زندگی ما در ایران درست بوده، قرار نیست در زندگی مشترک از افراد خانواده باج بگیریم (یا من اشتباه می کنم؟!) باید همه یکی باشن و با کمک به همدیگه کوله بار عشقولانه رو بلند کنن. وگرنه خانمی که الان داری لبخند میزنی و فکر می کنی که ایول عجب جای خوبیه این کانادا، برسم اونجا می تونم دهن شوهره رو سرویس کنم، واقعا زندگی مشترک و دلیلی که از روز اول این سبک زندگی رو به تجرد ترجیح دادی این بوده که دهن شوهره رو سرویس کنی؟! دارم در نقش یک مشاور خانواده ظاهر میشم !!! که هیچ تجربه ای هم در اون ندارم، ولی اگر در ایران زندگی شکننده ای داشتید اینجا برسید ممکنه خیلی راحت اون زندگی پودر بشه.
از این نظر، یعنی اگر همسرتون آمادگی برای مهاجرت نداره، کارتون می تونه بسیار بسیار دشوارتر از مجردها باشه. کسی که مجردی میاد اینجا، خودشه و خودش. مشکلات و سختی هاش برای یک نفره. اما وقتی دو نفر و بیشتر شدن، ممکنه در مواجهه با ناملایمات دو تا فکر به جنگ مشکلات برن، ممکن هم هست علاوه بر مشکلات مهاجرت و سختی ها این راه، درد عدم همراهی اونی که روش حساب کرده بود هم به مشکلاتشون اضافه بشه.

۲۰ نظر

  1. امیر جان

    واقعا که همه چیو به خیلی‌ سادگی‌ و قشنگ گفتی‌. این یکی‌ از واقعیت‌های مهمی‌ست که خیلی‌ها نادیده میگیرند و متاسفانه شاهد خیلی‌ از این جدائیها و خانواده بهم ریختنها هستیم در خارج از کشور

  2. سلام
    به تکته جالبی اشاره کردین و خیلی خوب تشریح کردین
    یکی از مسایلی ک دوستان متقاضی مهاجرت باید مد نظر قرار بدن همین مسیله همراهی خانواده هست
    گفتین مشاور خانواده من یادم افتاد که خیلی وقته از شما میخوام ی سوال بپرسم و تعلل میکنم ک شاید سوال بی جایی باشه چون ربطی ب تخصص شما نداره ولی ازونجا ک شما اطلاعات تقریبا جامعی از اونجا دارین حدس میزنم ممکنه بتونین پاسخمو بدین

  3. واقعآ سپهر در برنامه – جهان امروز ما – در شبکه IPN راست میگفت – میگفت مهاجرت واژهای هست که هر کسی نمیتونه هضم و درکش کنه – پشت سر این کلمه هزاران هزار موضوع و داستان نهفته .

  4. به نکته ظریفی اشاره کردید. همراهی خیلی مهمه و بخصوص واقع بینی افراد خانواده که شرایط اینجا- حداقل اوایل- مثل زندگی مرتب ایران نیست و باید صبر کرد و متوقع نبود.

  5. اون تفاهمه نباشه زندگی در مهاجرت به باده. چون دیگه چسب عرف و مذهب و حرف مردم وجود نداره که آدم ها رو به زور به هم بچسبونه

  6. اصلا نمی تونم کسانیکه بچه دارند و تصمیم به مهاجرت می گیرند رو درک کنم.بچه موجود کاملا وابسته ای تلقی میشه و در شرایطی که فرد نه امنیت شغلی اقتصادی داره و نه شرایط روحی مناسب نمی دونم چطور میتونه حمایت ۲۴ ساعته از یک موجود دیگه داشته باشه.

  7. هر کس شرایط زندگی خودشو داره اما اگه من بودم قید مهاجرت رو میزدم.بالاخره باید هر چیزی که بدست میاری یک بهای منطقی داشته باشه.مهاجرت و بهبود کیفیت زندگی عالیه اما به چه بهایی.آسیب روحی به خودت و بچه ت؟!

    • امير حسين روشناس

      اول هر راه سختی های خودشو داره. شما بیزنس هم بخوای بزنی، باید از شاگردیش شروع کنی 😉

  8. وبلاگتون خیلی قشنگ و مفیده خسته نباشید .. منم خیلی دوست داشتم میتونستم بیام کانادا اما خوب که فکرشو میکنم میبینم از سنم گذشته و تا کارام ردیف شه بیام و سر و سامان بگیرم ۴٠ رو هم رد کردم .. اما باز یه وقتایی وسوسه میشم بخصوص وقتی اب و هوا و تمیزی و زیبایی محله های کانادا رو میبینم

    • امير حسين روشناس

      سلامت باشید. آسمونش ولی همون رنگه، یکم تمیزتر!

    • فرض کنید جا افتادن شما تا ۵۰ سالگی طول بکشه و شما هم فقط تا ۸۰ سالگی زنده باشید. آیا می‌ارزه ۳۰ سال آخر زندگی‌تون رو در محیطی باکیفیت‌تر سپری کنید؟ اینطوری هم میشه به مسئله نگاه کرد. البته تصمیم به مهاجرت، به این سادگی هم نیست. اما این حالت تردید در کامنت شما هم اصلا نشانه خوبی نیست. یا به این نتیجه برسید که می خواهید بمانید، یا جدی وارد پروسه مهاجرت بشوید. مهاجرت با آرزو محقق نمی‌شود، اقدام لازم دارد و البته پوستِ کلفت! نکات آقا امیرحسین هم در این پست، برای دوستان متاهل بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار کلیدی است! اگر مشکلاتی در ارتباط با همسر خود دارید، حتما در ایران حلش کنید بعد لند کنید!

  9. ریحان خانوم ، به نظر من تازه مهاجرت خیلی هم به نفع بچه ها هستش – و اتفاقآ خیلی از خانواده ها به خاطر بچه هاشون مهاجرت میکنند و من اتفاقآ در اطرافیان خوذم هم دیدم ، چون آینده بچشون دیگه منوط به مذاکرات هسته ای ، قیمت دلار و هزار تا عامل دیگه نیست – در آینده میتونه در بهترین دانشگاه ها درس بخونه بدون اینکه بخواد از سد امتحان مسخره ای به نام کنکور رد شه – موقع مصاحبه شغلی کسی ازش در مورد تعداد رکعت نماز شب نمیپرسه ، بچه دروغ یاد نمیگیره به خاطر جو و فضای آزادی بیانی که وجود داره، بچه حسرت داشتن یه لپ تاپ رو نمیکشه ، و هزاران دلیل مثبت دیگه .

  10. امیر مثاله روستاهه یادته واست زده بودم. الان شده جریان تو. فکر میکنی الان ازدواج اوجه کمالاته یک ادمه و همه چیز بستگی بو اون داره و فقط تو مجرد موندی تو کل دنیا.

  11. خوب من هم متاهل. این نصایح رو به تو میکنم. بابا از خر شیطون بیا پایین عزیز من.
    چرا اخه با سیم برق لخت بازی میکنی اخه. بابا رفتی اونجا الان از هفت دولت ازاد و راحتو پاکیزه. چیکار داری اخه هی هر از گاهی تک مضراب میایی. بعدم تو الان صبح میری شب برمیگردی. حالا فرض کن یکی تو خونه بود از صبح تنها. دم دقه زنگ زنگ. که امیر کجاییی. امیر کی میایی امیر حگصلم سر رفته. امیر شب باید بریم بیرونا.
    والا. به قوله شیرازی های عزیز. عامو ولوم بکونا.

    • امير حسين روشناس

      😀 چقدر شاکی!

    • بده یکی منتظرتونه؟چرانصیحت نادرست میکنی؟ازدواج بافردی که ازهمه نظرهمدیگروسنجیده باشیدخیلی هم خوبه.البته نبایدبراش یه برنامه ریزی خاصی بکنیدازدواج یه پیش آمده هرموقع خودش احساس کنه وقتشه پیش میادولیدعالیه.خوش به حال متأهلین خوش بخت که همچین دیدهای بچه گانه ای ندارند.

جوابی بنویسید هادی جواب را باطل کن

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*