روز بعد از مصاحبه با شهرداری، شال و کلاه کردم به سمت شرکت ۱۰۸ Idea Space. با کسی که با من قرار بود مصاحبه کنه، قبلا پشت تلفن حرف زده بودم. هر چند احمقانه به نظر میرسید، ولی نسبت به شهرداری خوشبین بودم. بابت همین، خیلی بیخیال و ریلکس نشستیم گپ زدیم. آخرهای صحبتمون بود، که روی یک کاغذ، یک مستطیل کشید و گفت فرض کن که این یک کیک هستش، با دو تا برش به ٣ قسمت مساوی تقسیمش کن. من چند تا راه گفتم و اون هی گفت یکی دیگه، یکی دیگه. آخرش گفتم همین رو بلدم. دفترچه رو بلند کرد و بهم گفت: ببین، میتونی سطح مقطعی هم برش بزنی. پیش خودم گفتم عزیزم، اگر تو هندی هستی و زرنگی، من ایرانی هستم و از تو زرنگتر! گفتم: اوه، راست میگی، خیلی هوشمندانه بود! اما یک سوال کوچیک دارم، اگر اون کیک جنابعالی ، فقط لایه بالائیش تزئینات و مثلا شکلات داشت، اون وقت چی؟ ساکت شد! ادامه دادم: این دیگه برمیگرده به مفروضاتت در سوال. خداحافظی کردیم و اومدم بیرون. یادمه ون روز black friday بود. از شرکت که اومدم بیرون، رفتم Eaton center. محشر کبرائی بر پا بود، همه چیز حراج شده بود و من هم که لباس رسمی پوشیده بودم، مورد توجه همه! دخترهایی که جلوی مغازه ها وایساده بودن، تا من رو میدیدن میگفتن: sir please come in! دو سه بار هم گزارشگر های شبکه CBC کانادا گیر دادن بیا مصاحبه کن. خلاصه جالب بود.
رفتم خونه و عصر چون خیلی خوابم میومد، گرفتم خوابیدم. نمیتونید تصور کنید که مصاحبه از آدم چه انرژی میگیره. هر مصاحبه ای که میرفتم، انگار کوه کنده بودم، دیگه خسته و خورد میشدم. اون روز هم خیلی خسته بودم، مخصوصا که یک مقدار هم ولگردی کرده بودم و خسته تر شده بودم. بیدار که شدم، دیدم همون بنده خدای صبح، تماس گرفته که ما میخواهیم ادامه بدیم، روز دوشنبه اگر میتونی ساعت ١١:٣٠ تا ١٢:٣٠ بیا شرکت.
دوشنبه صبح رفتم. فردی که بعدا فهمیدم مدیر عامل هست، اومد و افراد شرکت رو معرفی کرد. پیش خودم گفتم باز داستان freshbooks داره تکرار میشه. اسمش رندل بود، شرکای شرکت رو معرفی کرد: دسپینا، Ashish ، مونتی. بقیه افراد رو هم معرفی کرد: اورلی، لورا و امیلی. آدم های خوبی به نظر میرسیدن. رفتیم دوباره صحبت کنیم. به جای یک ساعت، دو ساعت و ربع حرف زدیم. بعد از من خواست که تنهاشون بذارم. رفتم بیرون، و چند دقیقه بعد صدام کرد. گفت ازت خیلی خوشمون اومده. ما دنبال برنامه نویس بودیم، اما تو برای اون کار زیادی هستی، میخواهیم مدیر فنی ما باشی (technical team lead). پیشنهاد حقوقمون هم … دلار هستش. این رو هم بگم که به میزان کاری که برای شرکت می کنی، پاداش و مزایا و این چیزا هم هست. میخواهیم هم خیلی زود شروع کنیم.
توی اون لحظات فکر دو تا مطلب بودم. یکی شهرداری و یکی دیگه هم مصاحبه ای که فردای اون روز داشتم. شهرداری رو چیزی نگفتم، اما گفتم من فردا یک مصاحبه دیگه دارم. فوری بهم گفت کنسل کن. گفتم نه، این کار حرفه ای نیست. بهم گفت نه، اینجا کاملا اوکی هستش که اینو بگی. فهمیدم که خیلی به شدت میخواد من رو استخدام کنه. قرار شد آفر رو برام ایمیل کنه.
عصر همون روز، آفر به همراه قرارداد کاری بدستم رسید. یک ایمیل به اکسس زدم و بهشون خبر دادم که یک جاب آفر گرفته ام. اکسس برای کسانی که کار پیدا می کنن و توی دوره های اکسس شرکت کرده ان، یک سرویس رایگان داره و اون امکان استفاده از خدمات مشاوره یک وکیل هست. بسیار مهمه و می تونه برای ماهایی که تا بحال تجریه قرارداد بستن توی این مملکت رو نداشتیم، خیلی مفید باشه. همونطور که گفتم، فرداش هم یک مصاحبه دیگه داشتم و این بار می تونستم خیلی کت و کلفت تر با صاحب کار صحبت کنم، چون علاوه بر شهرداری، دیگه این بار یک پیشنهاد کاری نهایی شده دستم بود.
ادامه دارد…
به این سیستم میگن، سیستم دق دهی یه خواننده!!! یعنی داری یه کاری می کنی این داستان که تموم شد من شخصا بیام تورنتو از شما سپاسگذاری و تقدیر کنم!
شما که می خونید… ببینید من که این همه رو در عمل تجربه کردم چقدر حرص خوردم!
من واقعاً امیدوار شده بودم که تو این قسمت کار پیدا شده
راست میگه . من هم که کل داستان رو میدونم الان میخوام خفه ات کنم این چه وضع داستان تعریف کردنه؟
اقاااااااا کشتی مارو. حقوق پیشنهادی رو هم که ننوشتی.اما حدس میزنم بالای ۶۰ هزار دلار در ساله.تو پستای قبلی هم نوشته بودی زیر این رقم کار نمیکنی.شایدم اصن رفتی شهرداری نمیدونم والا باید بشینیم ببینم چی میشه
امیر خان سلام
بابت داستان های هیجانی زندگیت که با حال منویسی تشکر اقا یه سوال تو مصاحبه ها چیزی از user داشتن شما در سایت های مختلف مثلا stackoverflow یا غیر نپرسیدن که چه رنکینک داره واسه کمک به بقیه ؟!!
خیلی مهم نبود، فقط یکی دو تا ازم سوال کردن که توی github پروفایل دارم یا نه. من هم نداشتم و اونها هم گفتن no problem!
خیلی عالیییییییییی بود . موفق باشید . خیلی خوب می نویسید .
موفق باشید. هرچی بیشتر وبلاگتون رو میخوندم بیشتر آرزو می کردم که رشته کاریتون مهندسی عمران باشه. پرونده ای مهاجرتی من و همسرم در حال پروسه هست. واقعا نیاز دارم یکی از هموطن های عمرانی اینجوری خاطره بنویسه مخصوصا در مورد کاریابی و طریقه مصاحبه شدن.
واقعا از خواندن مطالبت لذت می برم. امور همیشه بر وقف مراد باشه
ممنون. راستش در مورد عمران، از یک عده شنیدم بسیار بازار کار خوبی داره، از یک عده شنیده ام که بسیار افتضاحه! خودم هم دقیقا نمی دونم اوضاع چطوره. منتها ببینید یک واقعیت به طور کلی وجود داره: شانس پیدا کردن یک کار با موقعیت بالا، یا مناسب تقریبا خیلی کمه. استثناها رو کنار بذاریم، شما گاهی از یک آدم تازه فارغ التحصیل کانادایی هم پایینتر ارزیابی میشید. می دونم احمقانه است، ولی به هر حال همینه. یک بنده خدایی بود که نیروی زیر دست من بود، توی شرکتی استخدام شد که حتی من رو برای مصاحبه اش صدا نکردن! صرفا به این دلیل که اون اینجا ادامه تحصیل داده بود. حالا یک وقت می بینید شانس بهتون رو می کنه و از طریق یک رابطه (به قول اینجایی ها، networking و بقول خودمون، پارتی!) می تونید کار خوبی در شرکت معتبری پیدا کنید، اما این مساله کاملا تصادفیه. برای من که این تصادف رخ نداد و همونطور که داستان رو دنبال می کنید، با چنگ و دندون جنگیدم.
مطلبی که در مورد رشته شما شنیده ام، اینه که جزء مشاغل regulated هستش، به این معنی که اگر قرار باشه بعنوان مهندس عمران در نظر گرفته بشید، باید امتحانی بدید و مدرکتون رو معادل کنید. در غیر اینصورت شانستون خیلی کمتر میشه. نکته دیگه اینکه شنیده ام (این رو مطمئن نیستم) که از طریق TDSB می تونید دوره های Co-op بگیرید، به این معنی که مدتی برای یک شرکت مجانی کار می کنید و در عوض به شما رفرنس تجربه کار کانادایی میدن که شانستون رو انشاءالله برای پیدا کردن کار مرتبط بالا می بره.
شما کار پیداکنی
اونوقت زندگیه ما کسالت بار میشه ها
ادامه بدین لطفن
در ضمن منم کارشناسی عمران دارم
یروز منم بقیه رو دق میدم
😀
خوب چه عالی، با اینکه پست قدیمیه ولی مبارک باشه
ممنون بابت توضیح تمامی نکات ریز و درشت.
با سلام ..IdeaSpace به چه معناست؟
محل ایده ها