خانه » مهاجرت به کانادا » یک داستان مهاجرت دیگر

یک داستان مهاجرت دیگر

اول یک مساله ای رو بگم، که بشدت روی اعصابمه! دوستان گرامی، زبان پارسی، زبان مادری ماست. کانادا یا آمریکا یا استرالیا یا کره مریخ هم که بریم، باز هم زبان مادری ما پارسیه. یاد بگیریم کلمات رو با املای غلط ننویسیم. یاد بگیریم دستور زبان رو رعایت کنیم. خود من کار خیلی صحیحی نمی کنم، وقتی با لحن محاوره ای وبلاگ می نویسم، اما احساس می کنم که این لحن کمک می کنه رابطه بهتری با خوانندگان برقرار بشه. در عین حال، یک سری اشتباهات (متاسفانه) مرسوم رو هم سعی می کنم اجتناب کنم.
ما در پارسی فعل می باشد نداریم. این فعل ۵۰۰ درصد غلطه، می وجه استمراریه و باشد وجه التزامی. بجاش خیلی راحت بنویسید است. استفاده از می باشد اصلا متن شما رو فاخر نمی کنه، بلکه گند می زنه به زبان پارسی.
همچنین، آوردن حرف ه در انتهای کلمه، فقط مختص جایگزینی فعل باید باشه. نه اینکه بجای کسره استفاده اش کنیم:
  • موبایله من کاملا غلطه. موبایل من درسته
  • همسره من اشتباهه. همسر من
  • ماشینه من، نظره من و … همه غلط هستند. لطفا روی اعصاب من و زبان شیرین پارسی نرید!

این نوشته رو یکی از دوستان برای من ارسال کرده اند که با اندکی دخل و تصرف اینجا میارم:
همسر من با یک بورسیه خوب برای دانشگاه تورنتو پذیرفته شد، یکی از بستگان در تورنتو زندگی می کردند، خب قبل از رسیدن ما برایمان آپارتمان اجاره کردند و ما دردسر کمتری داشتیم، با توجه به اینکه من ١ سال اروپا زندگی کرده بودم و اکثر کشورهای اروپایی رو دیده بودم ، از لحاظ زیبایی شهری، تورنتو به دلم نچسبید، یه جورایی من عاشق سبک معماری اروپا هستم، تورنتو خیلی مدرن بود، حس می کردی که این شهر تاریخ ندارد، اما طبیعت زیبایی داشت، سبز و پر آب، خیابون هایی که پر از تابلوهای فارسی بودند برام جالب بود، روزهای اول از وسعت فروشگاه ها شوکه شده بودم، اروپا همه چیز اقتصادی و در مساحت کمتری ساخته شده بود، ولی اینجا، تا دلت بخواد فروشگاه های خوراکی و اجناس چینی هست.
همسرم در اینجا بسیار موفق بودند، نمرات عالی و پروژه های خوب، اما گرفتن اقامت موکول میشه به ۴ سال دیگه و فهمیدن اینکه آیا کار خوبی گیرش می یاد  میفته به ۶ سال دیگه، خب با توجه به تحقیقی که کردیم رقابت برای استاد دانشگاه شدن در اینجا زیاد شده و در موقع انتخاب افراد برای این جور پست ها، سیتیزن ها شانس بیشتری دارند.
از دید من کانادا نکات منفی و مثبت مختلفی دارد، سعی می کنم براتون توضیح بدم، اول نکات مثبت:
امنیت، امنیت، امنیت، اگر یک خانم باشید بیشتر این موضوع رو درک می کنید، توی این مدت یه نفر حتی یک نفر ندیدم که نگاه بد داشته باشد، من تو ایران ساعت ۵ عصر به بعد می ترسیدم تنها بیرون باشم ولی اینجا شده بود ساعت ١٠ شب هم تنها از ایستگاه اتوبوس به منزل می آمدم؛ عاشق جاده ها بودم، اتوبان های شیک و بی خطر، بدون استرس تصادف، وای که تو ایران همیشه آرزوی سفر جاده ای داشتم ولی از ترسم این کار رو نمی کردم؛ کیفیت بالای مواد خوراکی، هوای عالی عالی عالی، طبیعت زیبا، دریاچه انتاریو حسی رو بهت می ده که شهر ساحلی  بهت می ده، خوش تیپ شدن خیلی به راحتی و ارزانی ( بالاخره اون چیزی که می خوای آف واقعی می خوره)، اینجا خیلی با مغازه ها سرگرم می شی از بس تنوع دارن از دالاراما و والمارت گرفته تا کاسکو و مترو، ولی امان از اینکه هر گشتنی کلی دلار از کفت پریده! سینما که عالی، شهر بازی، پارک آبی، خدای من نیاگارا، نزدیکی به آمریکا، حالا یه کم جدی تر بشم، اینجا بچه ها واقعا مسئولیت پذیر و مستقل بزرگ می شن، از ١۶ سالگی می تونن کار داوطلبانه انجام بدن و از ١٨ سالگی بابت این کار پول بگیرن، بهترین ماشین ها با قیمت های عالی نسبت به ایران، دیدن ایرانی های عزیز غم غربت را کم می کند و واقعا تمام ایرانی هایی که اینجا من دیدم گلچین شده بودن، خیلی با فرهنگ و باکلاس و من از بودن باهاشون لذت می بردم، اصلا غصه ی هوای سرد رو نخورید، زیادی بزرگش کردن، تا برف می یاد ماشین های برف روب پیاده رو ها و خیابون ها رو تمیز می کنن و نمک می پاشن، فقط باید یه زحمتی بکشید و یک ساعت قبل از بیرون اومدن لباس رو هم  رو هم بپوشید، اینجا توی زمستون یک ماه با هالوین سرگرمی، دو ماه با کریسمس و بلک فرایدی و باکسینگ دی  و بعدشم با ولنتاین، اینجوری یادت می ره پاییز و زمستون شده و حسابی سرگرم می شی، تو فصل های سرد هم معمولا همه مسافرت می رن کوبا، مکزیک … با هتل های عالی و حدودا نفری ١٠٠٠$، اینجا لازم نیست صبر کنید تا موهاتون رنگ دندوناتون بشه تا خونه ویلایی بخرید، با یک شغل مطمئن و پس انداز کم می شه این کار رو کرد، خب به پدر و مادر ها هم راحت ویزا می دن و این دلگرمی بزرگیه، اینجا وقتی سوار اتوبوس می شی حس می کنی راننده اتوبوس استاد دانشگاه هست که اینقدر شیکه، وقتی برات مبل میارن و چیزای سنگین به خودت می گی حالا این واقعا کارگر بود؟؟؟؟
کانادا مطمئنا نکات مثبت بیشتری هم داره که من به یاد نمی یارم و شرمنده از اینکه نظم خاصی بین نکاتی که گفتم نبود و اما حالا منفی هاش:
تمام این چیزایی که گفتم فقط و فقط وقتی به چشم می یان و بهت حال می دن که پووووووووووول تو جیبت باشه، که فکرت از بدهی ها راحت باشه، که امنیت شغلی داشته باشی، وگرنه همش کشکه!! و فقط غصه می خوری، اگر کار جنرال می کنی و ١٠ دلار بهت می دن مطمئن باش جاش ١٠٠ دلار ازت کار کشیدن، دیدن این همه فروشگاه های خوشکل وقتی جیبت خالی باشه فقط بهت فشار میاره، وقتی این همه ویلا و ماشین های لوکس می بینی و نتونی بخری بازم غصه می خوری، حالا باز تو ایران اگر این چیزارو می بینیم جاهای محدودی از شهر اینجوریه ولی اینجا کل کانادا اینجوریه! هر چی ایرانی می بینی پولدار و سرمایه دار،پاسپورت کانادایی وقتی برات ارزش داره که بتونی بین همه این هزینه ها پول سفر رو هم جور کنی، روزهای اول خیلی برام جالب بود که همه خانه ها چراغ هاشون نور خیلی کمی داره و همه حسابی به خاطر پول برق رعایت می کنن، امان از مالیات و بیمه ماشین، خدا نکنه که نیاز به متخصص داشته باشید کم کمش ٢ ماه تو نوبت هستید و این واقعا نگرانی بزرگی ایجاد می کنه، اینجا تو تمام لحظاتی که بهم خوش می گذشت ته ته وجودم یه چیزی که اون چیز دلتنگی برا خانوادم بود من رو اذیت می کرد، نمی ذاشت لذت کامل رو ببرم، تو هر مهمونی ایرانی هایی که بودم از اول تا آخرش داشتن کانادا رو با ایران مقایسه می کردن و هی از خوبی های ایران می گفتن، حتی اونی که ٣٠ سال بود اینجا مونده بود باز هم ذهنش درگیر ایران بود و داشت تصمیم مهاجرتش رو با همفکری بقیه سبک و سنگین می کرد، خلاصه اینکه هیچوقت این تصمیم ذهن شمارو آزاد نمی کنه، بچه های که می دیدم همشون با زبان انگلیسی با هم صحبت می کردن، حس قشنگی نبود، فکر می کردی از دنیای تو فاصله دارن، تو مدرسه به بچه ها فشار زیادی نمیارن که البته من با این موضوع کاملا موافقم ولی ایرانی های عزیزی که تجریه مدرسه رفتن بچه هاشون رو تو ایران دارن هضم این موضوع براشون سخته و هی غصه می خورن که ای وای بچه هاشون دارن ول می گردن، بانک اینجا با وام های بلند مدتی که بهت می ده تو رو وسوسه می کنه که همیشه کلی قسط و بدهی داشته باشی و برای همه پول های تو نقشه کشیده تا خرجشون کنی، باید با این مسئله کنار بیای که فرزند تو هر جور که دلش بخواد زندگی می کنه و دولت هم این حق رو بهش می ده، البته همه چیز به تربیت بستگی داره، تنهایی خرید کردن بدون خواهر و دختر خاله و دختر دایی نمی چسبه، نان سنگک خشخاشی گیرت نمی یاد شبیه کیفیت ایران!! خیلی از بچه های ایرانی اینجا دیدم که حالت افسردگی داشتن، چون خانواده های ایرانی می خواهند بچه هاشون رو با فرهنگ خودشون بار بیارن و این بچه ها بین دوستاشون احساس ضعف می کنند، خب این هم چیزایی که من یاد می آورم
به نظر من این دسته از آدم ها مهاجرت براشون عالیه:
مجردها؛ کسایی که آینده چندان خوبی تو ایران براشون نیست؛ پولدارهایی که خسیس نیستن و تن و بدنشون از دلار خرج کردن نمی لرزه!؛ کسایی که خانوادگی مهاجرت می کنن و خواهر و برادر و مامان و بابا پیششون هست؛ یادتون نره که دسته اول طیف زیادی رو در بر می گیره
خب من هم تجربه خیلی خوبی از این سفر داشتم و حالا واقعا معنی کلمه مهاجرت رو می دونم، امیدوارم روزی برسه که کشور عزیز ما آرزوی بقیه ی انسان های این کره خاکی برای زندگی بشه!
این هم نوشته و نظرات دوست عزیزی که بر بنده منت گذاشتند و نظرشون در مورد زندگی در کانادا رو برای من فرستادند.

۳۸ نظر

  1. مقایسه خیلی خوب و جامعی بود به نظرم
    لااااااااااااااااااایک

  2. با تشکر از شما و دوست خوبتون که دانسته هاش رو با بقیه به اشتراک گذاشت

  3. ممنون مطلب خوبی بود

  4. سلام دوستان خوبم. در پاسخ به اون دوست استاد ادبیات فارسیمون باید بگم که زبان ما فارسی هست نه پارسی. حالا تو این بی فرهنگی جامعه ما به زبان محاوره گیر نده داداشم.. فرهنگمون رو درست کنیم املا پیشکش. و اما… به نظر من در این پست کفه ی ترازو به نفع کانادا سنگین تر شده. یقینا هیچ زاده شده کانادایی در ایران نمیتونه حتی برای چند روز هم دووم بیاره چه برسه به زندگی کردن و بالعکس میبینیم که کانادا پر از ایرانی هست( اونم گلچین شده هاش) متاسفانه به دلیل استفاده زیاد از بند (پ) و روی کار نیامدن افراد صلاحیت دار و در نطفه خفه شدن استعداد های این مملکت و یا فرارشون، ما رو به همچین آدم های بی فرهنگی تبدیل کرده. به قول مستر کورت بلا نسبت هم نداره و این ملت رو همین ماها تشکیل میدیم. عرض ارادت به مستر کورت در پی جواب به کامنت شما در پست قبلی (گفتم اینجا بگم شاید بخونی و دیگه به پست قبلی سر نزنی) خدا رو شکر که دست خدا برای کمک به اون بیمار پارکینسونی. خوبه که از هر ۲۰۰ نفر یکی مثل شما داریم ولی من جات بودم میرفتم جلو جماعت نشسته و میگفتم یه شخص بیمار احتیاج به نشستن داره.. عزیزی هست که صندلیشو به این بیمار بده؟ یقینا این حرکت گوشزدی میشد برای به یاد آوردن انسانیت به اونها و اگر باز هم کسی این کارو نمیکرد میخندیدم و تشکر میکردم. خب جالبه که بدونین اخیرا خنده های من زیاد شده. خنده های من به جواب خیلی از صحنه هایی که مستر کورت در کامنتشون در پست قبلی بیان کردند. شنیدین که شلاق فقط ضربه های اولش درد داره! چون بقیشو دیگه حس نمیکنی. درد که حد بگذره دیگه باید بهش خندید. برای امثال من که شرایط مهاجرت رو نداریم باید کار خودمون رو انجام بدیم و اگه جواب مثبت هم نداد بهش بخندیم تا دچار افسردگی که جامعه دچارش شده، نشیم. بدون اینکه منتظر درصد جواب دهی کارمون باشیم(قابل توجه مینا خانم که خیلی به درصد علاقه داشتن) ولی دیوار مهربانی که الان در اکثر شهرهای ایران شکل گرفته من جمله شهر خودم بابل(بهار نارنج) ، کور سوی امیدی رو در دلم روشن میکنه و حتی میز مهربانی و کتابخانه مهربانی هم در مابقی شهرها شکل گرفته. این که فرهنگ در یک جامعه بی فرهنگ پیدا بشه خیلی شیرینه. مثل اولین حرف های بچه، زمانی که لال لالی حرف میزنه.
    چقدر حرف زدم.ببخشید سرتونو درد آوردم. مرسی از اونایی که حوصله کردن و خوندن.

    • نه قربان . بسیار شیوا و عالی نوشتی . مخصوصا چند خط اول رو که واقعا به جا گفتی . کاملا باهات موافقم
      فقط قشنگ دقت بکن که یک درصد غلط املایی نداشته باشی و زبان پارسی رو پاس بداری وگرنه مدیریت محترم سایت به دلیل نداشتن اعصابه کافی بخاطر یه مشت کلمه مورد سرزنش و گاها متلک و تیکه میشی .
      موفق باشی

    • خیلی خوبه که بدونیم میلیون ها و میلیاردها تومان پول همین مردم داوطلب کمک از کانال خیریه ها و مددکاری ها و… به افراد محروم داشت میرسید. حالا دیوار مهربانی نمیگم امیدتو پرنور نکنه ولی یک حرکت کوچیک کنار سایر کارای خیری هست که خیلی از دور و بری هامون داشتن از قدیم انجام میدادن. ولی سلیقه نسل ما به این کارای همچین سوسولی تر بیشتر می چرخه که بیشتر عکس العمل نشون میدیم. من یه دوست برق کار با درآمد بسیار معمولی دارم که هر چند وقت یک بار بدون آشنایی با هیچ شبکه اجتماعی و با همون روش سنتی خودش یک کمپین جمع آوری کمک برای نیازمندایی که خودش شناسایی شون میکنه راه میندازه. ۱۰۰ جفت کفش برای بچه های فلان مدرسه. ۱۰۰ بسته غذایی برای ۱۰۰ خانواده محروم حاشیه شهر و….

  5. الان باید راجع به چی جواب بنویسم؟
    راجع به زبان پارسی (فارسی)؟ یا راجع به مهاجرت به کانادا؟

    زبان فارسی رو موافقم. کاملاً هم موافقم.
    مهاجرت به کانادا رو نیستم. نه. مرسی. تعارف نکن. نمیام. دستت درد نکنه. اونجا رو دوست ندارم. P:

  6. یه ضرب المثله قدیمی هست که میگه یکی میمرد ز درد بی نوایی یکی میگفت خانم شلغم میخواهی ؟
    حالا جریانه پست جنابعالی شده امیر خان. تو این اوضاع و اوصاف و درگیری فکری همه . اخه این چه پستی هست گذاشتی خداوکیلی . داری ادبیات فارسی یاد ما میدی . خودت برو چند تا پست قبل ببین لحن صحبتت کردنت چطور بوده و چه قد محاورانه صحبت کردی و قشنگ عملا فوش دادی . من میگم صبحها قبل از رفتن سر کار یه یک رب پیاده روی کن تا اعصابت یه کم اروم تر بشه . به نظرم این یه نوع بی احترامی به خوانندگان سایتت هست . اون ار اون گیرایی که به من میدادی اینم از این پست جدید .قبلا هم بهت گفتم غلط و غلوط املایی زیاد مهم نیست . مهم اینه که مردم میان وقت میذارن و اظهار نظر میکنن . بله بله الان دقیقا میدونم چی داری میگی . میگی که میخوام نخونن . خوب شما هم ننویس تا کسی نخونه . امیر اگه جای کارگردان های فیلم بودی چیکار میکردی ؟ جلسه نقد و بررسی فیلم میذاشتی بعد میگفتی من اعصاب پعصاب نقد رو ندارم و هرکی میخواد نقد کنه اول بره دوره کارکردانی رو ببینه بعد بیاد منو نقد کنه .
    حالت به هر حال این بود گوشه ایی از نظر در خصوص این پست جدیدت . حالا خواستی تاییدش کن. نخواستی هم تاییدش نکن.
    شب بخیر دیگشنری فارسی . او ساری . پارسی

    • امير حسين روشناس

      هر طور حال میکنید بنویسید, به من چه! از این به بعد نظرات رو فقط تائید میکنم که به کسی هم بر نخوره! توی وبلاگ خودم هم باید مطابق نظر بقیه باشم!
      فقط یادت باشه اینجا که اومدی, اگر غلط املایی داشته باشی بدون شک توبیخت میکنن. غلط املایی که سهله, اگر کلمه محترمانه رو درست به کار نبری بهت تذکر میدن.
      البته شاید هم اون چون انگلیسیه و کلاس داره باب میل باشه!

      • ای جان ای جان.
        این تواضعت منو کشته.ممنون که این همه قدرت نقد پذیریت بالا رفته و با اعصابه راحتر جواب کامنت منو دادی.منم نظر خودم رو گفتم.چون درسته قشنگ و درست نوشتن و رعایت کردن خوبه.(خوب است.)ولی امیر کاکو واسه جاستین ترودو که نمیخوایم نامه بنویسیم که.باید آدم بتونه فقط نظرات و افکارش رو به خوبی بیان کنه.به هر حال به قول یکی از دوستان :آقای روشناس سپاس از بودنتون و نوشتنتون.
        دوستدارت رامین.

  7. :)))))))))))))))))))
    وای خدا مردم از خنده.خییییییییلی خوب بود این پست و کامنتهاش.
    البته خوب بعضی وقتا ادم رو یه چیزایی حساس میشه دیگه.دست خودشم نیست.منم خودم خیلی ملا لغتیم.حتی تو حرف زدن.بعضیا بهم میگن چرا انقدر تیاتری حرف میزنی.حتی روی حرف زدن بقیه هم حساس شدم.ولی دارم رو خودم کار میکنم که اینجوری نباشم.اخه ادم روی هر چیزی که حساس باشه تبدیل میشه به یه نقطه ضعف ( به نظر من البته ):)از اون فردی هم که تجربشونو گذاشتن سپاسگزار.خیلی خوب بود.

    • خوب خوب خداروشکر بعد از مدتها ما خنده شما رو هم دیدیم.باز اینم خودش یک نعمت هست که شما با این حس دو دلی زیاد ،این پست براتون جالب باشه.بازم خداروشکر.

      • گیر دادیدا اقای رامین:))))
        راستش همچنان درگیر دودلی هستم.اما خوب کارامون رو انجام دادیم و رجیستر هم کردیم.این پروسه هم زمانبر هست دیگه.یه سیبو که بالا میندازی هزار تا چرخ میخوره تا بیاد پایین.
        تا ونموقع ببینیم چیا پیش میاد و کفه ترازو به کدوم سمت میره.

  8. سلام
    تذکرتون در مورد صحیح نوشتن املا کلمات جای سپاس داره.منم به شدت رو این موضوع وسواس دارم که زبان مادری رو باید ارج بنهیم(ازون فعلها بودااا)
    من هر زمان که پست های اینجوری رو تو وبلاگ شما میخونم اساسی به فکر فرو میرم من آیا عملا مهاجرت برا من با تجربه کمی که دارم میسر هست یا نه؟و هر بار مجددا میشینم و دلایل تازه ای مبنی بر موندن یا رفتن برا خودم ردیف میکنم
    هر چند من هنوز ابتدای راهم و در اندر خم کوچه زبان گیر افتادم(میزان سواد انگلیسی من که معرف حضورتون هست!)
    سپاس از شما و از دوست عزیزی که این پست رو نوشتن

    • امير حسين روشناس

      تجربه و دانشتون رو بالا ببرید، کار سختی که نیست. از الان استارت بزنید برای مهاجرت، ۳ سال طول میکشه تا به نتیجه برسید. ۳ سال برای پرفکت شدن در یک زبان خارجی و همینطور کسب تجربه و مهارت در زمینه تخصصی خودتون زمان کمی نیست.

  9. اقای روشناس ممنون ممنون ک هستین و می نویسی

  10. آقای مهندس روشناس خیلی خیلی کار خوبی می کنید که به زبان فارسی و پارسی و پرشین و … حساس هستین من که خوشحال میشم کسی غلط هام رو بگیره تا بتونم خودم و اصلاح کنم .

    در مورد نقطه ضعف نظر من به نظر مریم خانم خیلی نزدیک تر است 🙂 . ( میخواستم قبلش بنویسم نزدیک تره !! ) حالا خوبه که من مادرم خودشون معلم ادبیات فارسی هستن ولی از مادر کو ندارد نشان دختر که می گن این است ( به جای اینه !! )

  11. اقای روشناس.ازین دور همیهای دوستانه که در ایران بین گروه دوستان یا همکاران برپا هست و ملت از هر فرصتی مخصوصا تو اخر هفته ها واسه تفریح و مهمونی استفاده میکنند اونجا هم خبری هست؟ حالا نه تنها بین هموطنانمون بلکه بین سایر فرهنگها همچین چیزی دیده میشه؟

    • امير حسين روشناس

      بستگی داره به آدمهاش. معمولا ایرانی ها بین خودشون دور همی دارند، اگر کار و حوصله و از اون مهمتر خلق و خو به هم بخوره، بله دور همی هست و خیلی هم خوش میگذره. ولی راستش بین ایرانی ها و بقیه ملیت ها، ندیدم. بعضی همکاران هم چنین دور همی هایی دارند ولی باز هم بین خودشون، نه افرادی که رابطه کاری دارند. جالبه بدونید که هیچ کدوم از همکاران و مدیران من، همدیگه (و من) رو در فیس بوکشون هم ندارن!

  12. گاهی دلم برای ایران میسوزه. مثل همین الان.
    البته من خودم خیلی هم راحت تا ساعت ده میتونم با مترو و اتوبوس راحت برم خونه و مشکلی هم تاحالا برام پیش نیومده. فکر کنم تنها این قسمت از این نوشته اغراق آمیز بود که یه زن تو ایران پنج به بعد بترسه بره بیرون. شهرستانها رو نمیدونم اما تهران این شکلی نیست.
    موفق باشید آقای روشناس.

    • اره.منم موافقم.به شخصه مشکلی تو این زمینه تو ایران نداشتم.توی یه کشور دیگه این چیزا رو دیدم اما تو ایران نه خدا رو شکر.
      ولی بجاش چیزای بدتری هست مثل محیطهای کاری ناسالم، افرادی که با پوشش عوام فریبانه چه کارها که نمیکنندو …..

      • البته باید بگم که این مورد واسه من اتفاق نیفتاده تا حالا اما دلیل بر نبودنش هم نیست.چون پارسال اینا بود که بیچاره دختر دانشجوی فامیل رو ساعت ۶ عصر پاییز یه ناکسی بلند کرد و بالاخره با تهدید و ارعاب همه پول و طلایی که همراهش بود رو گرفت و اونو کنار جاده تو تاریکی شب ول کرد.خیلی وحشتناک بود.

  13. اقای روشناس اونجا روال کارای اداری چجوریه؟ کاغذبازیا مثه ایران زیاده و رو اعصاب؟

    • امير حسين روشناس

      به هر حال بروکراسی وجود داره اما نه به شدت ایران. و مهمتر اینکه اگر بهت بگن نمیشه، واقعا نمیشه. نه اینکه با رشوه بشه! مرض هم ندارن اذیت کنن، اتفاقا برعکس همه قصد همکاری دارند.

  14. در مورد زبان فارسی نمیگم زیاد موافقم یا نیستم، اما اینکه بگی اون دوسته عزیز، خدایی تو محاوره رو مخه! مثلا رو مخه رو بنویسی رو مخ، اون کسره قابل تشخیص نیست اما برای دوست قابل تشخیصه.
    بگذریم. در مورد اون حرف دوستمون که گفت کاش من اعلام میکردم که یه بیمار فلان هست کسی جاشو نمیده، برادر من یارو داره میبینه بدبخت نمیتونه وایسه من بیام چیو اعلام کنم؟ به چی بخندم؟ شما خندت میگیره یا پوزخند میزنی به اونا که نمیفهمن، من دلم میخواد اون آدما رو قطعه قطعه کنم! کار از پوزخند گذشته!!!
    در مورد اینکه دوستان میگن برای ساعت ۵ اغراقه!!! برادر من، خواهر من! توی خیابون امیرابراهیمی مجاور پاسداران، پارسال ساعت ۱۶ دوتا لر قمه کش جلو یه دختر که سوار ۲۰۶ سفید بود رو گرفتن و پولاش و ماشینشو بردن!! ندیدین تا تنت‌ون بلرزه! ببخشید این حرفو میزنم. خانمایی که میگن تا ۹ شب هم مشکلی نیست تو خیابون تنها بودن، تجاوز به دختر یا زن فقط چند دقیقه و لحظه س! حالا شما اون شخص رو بگیر بعدم دار ش بزن! چه فایده داره؟ تاثیر روانی و کاری که کرده تا ابد با اون شخص هست! زیاد به خیابونا و آدمای تو خیابون اعتماد نکنید! با چشمم دیدم که میگم!!
    در مورد مهاجرت که دوست عزیزمون گفتن، به نظر نمیاد تورنتو «زیاد» مدرن باشه ولی خب بد هم نیست. ضمن اینکه دوستان عزیز، کار عار نیست، توی کانادا یا کشورهای دیگه مدیرعامل قرار نیست باشید از ابتدا! ممکنه از ابتدا مثل امیرحسین کار خوب پیدا کنید و ممکنه نه، امیدتون رو از دست ندید، توی کشورهایی که نژاد پرست نیستن، مهم نیست شما چه شغلی دارید، شما در هر حال با ارزش و انشان هستید. سعی کنید پله های ترقی را یکی یکی بالا برید نه ۴ تا ۴ تا. پس مطمئن باشید با تلاش به همه چیز خواهید رسید.
    نمیگم خوندن زبان مهم نیست، اما همه نمیتونن توی جایی که مجبور نیستن انگلیسی یاد بگیرن، ممکنه نیاز باشه وارد محیط بشید و شاید ۶ ماه یا ۱ سال صرف یادگیری در محیط کنید. این نکته حائز اهمیت هست که در انگلستان هم خیلی از افراد زمان های افعال و جملات را در گفتار روزمره به اشتباه بیان میکنن و در برخی موارد از برخی از زمان ها و قواعد به دلیل دشواری استفاده نمیکنن، پس زیاد نگران نباشید ولی باید تلاش کنید.
    در پایان هم، رامین جان شما هم نقد خوبی نکردی. به نظر من هم شما و هم امیرحسین تا حدی نظر خودتون رو بد بیان کردین و خوب بود هر دو، کمی متن نوشته شده ی خودتون رو قبل از ارسال مطالعه میکردین و بعد ارسال میکردین. آقا امیر گل، اینجا برای شماست و صاحب اختیارید. شما دوست داری که افراد فلان کار رو در قبال اطلاعات رایگان شما انجام دهند خب، به نظرم بد میست. هر دادی یک ستدی هم دارد (داد و ستد).
    به نظرم این چیزی که امیرحسین در بالا گفته چیز بدی نیست. من هم از کسانی که اسم قمیشی رو به انگلیستی اینطوری Ghomaishy مینویسن بدم میاد! چون درستش اینه: Ghomayshi. پس طبیعی هست. هر کسی روی یکچیزی حساس هست حالا چه بهتر که با زرنگی خاص اون موضوع رو بیان کنه تا مثل حرف دوستمون تبدیل به نقطه ضعف نشه.
    در کل با هم خوب باشیم و نقد پذیر و نقد خودمون رو در کمال آرامش و ادب اعلام کنیم.
    موفق باشید. بهترین هارو برا همتون میخوام.

    • سلام اقای cort عزیز خسته نباشید توافق برجام رو به شما و بقیه تبریک عرض میکنم
      در خصوص صحبتت که گفتی من لازم است که بگم نقدی که من کردم کلی بود اخه امیر حسین فقط تو این پست اشاره به املا نداشت بود و چندین بار تو پست های قبلی به من گیر داده بود و اشکالات رو بیان کرده بود
      من دارم میگم بابا جون وقتی یکی داره اظهار نظر میکنه و جواب میده خوب طبیعی هست وسط کار دوسه تا غلط هم بنویسه
      اونم کاملا غیر عمد هست بعدم من مشکلی باکسی ندارم امیر حسین هم خودش میدونه من حتی ازش تشکر هم کردم تو کامنت بعدیم خلاصه اینجوری
      موفق باشی دوست خوب

  15. از مطلبتون در مورد نگارش درست و ادای درست کلمات خیلی خوشم اومد.

  16. قسمت نکات منفیش خنده دار بود :))))))

  17. سلام. بعد از مدتها فرصت شد روی کامپیوتر وبلاگت رو باز کنم. روی گوشی نمیشه کامنت گذاشت. پوزش مرا بابت کم کاری پذیرا باش.
    قصه قشنگی بود. دوستهای خوبی داری و قصه های خوبی میگن. ممنون از دوست ندیده و نشناخته.
    با اون بخش زبان فارسی یا پارسی خیلی موافقم. تو ویرایش هم از دستت در رفته بود : کمه کمش غلطه : کم کمش درسته.
    از اون بدتر اون ی تنهای آخر هست : خانه ی من !!!!
    و البته هر کسی مختاره اونطور که دوست داره بنویسه و صحبت کنه. شما هم مختاری که نظر خودت رو داشته باشی و از اونجایی که دموکراسی هم همیشه وجود داره می تونی کامنتها رو منتشر نکنی، می تونی ویرایش کنی و … . بالاخره ما باید دموکراسی داشته باشیم. هر کی هم موافق من نیست ..ه .

  18. اول سلام دوم این که قرار بود در مورد تجربیات در مورد مهاجرت صحبت بشه چی شد همه در مورد زبان فارسی و این ها حرف زدین خدایی خیلی تعجب گردک گه کلا از مطلب اصلی دور شدین هم کلی از کامنت ها خندیدم

  19. بابا لی اعصاب عاشقتمم

  20. خوبه بدونیدپارسی درسته وچون اَعراب پ ندارن از ف استفاده میکنن واین هم درجامعه مااینطوری جاافتاده.چرادربرابریک چیزغلط که شخصی درستش رومیگه مقاومت بی جامیکنید؟درضمن دیوارمهربانی که همش روش لباسهای پاره دیده میشه. اگرقراره کسی کمک کنه بهتره به روش سنتی باشه تاهم ریانشه وهم شخص مستحق ونیازمندآبروش حِفظ بشه.وهم اینکه پولش داده بشه اون فردبهترمیدونه چیکاربکنه تااینکه بالباس پاره وبدردنخورروبه روبشه.اگرکسی هم ناراحته نوشته هایآقای روشناس رونخونه.اجباری که نیست.

  21. یه مطلب دیگه من خودم توقم زندگی میکنم وواقعابه خاطروجودپربرکت حضرت معصومه واینکه اینجایک شهرمذهبی وزیارتی است واقعاامنیت بالایی داره.

  22. سلام، می خواستم بگم ما هم برگشتیم کانادا و نتونستیم تو ایران دوام بیاریم و الان که ٢ ماهه اینجا هستیم از تصمیمون راضی هستیم، با تشکر از نوشته های مفیدتون

  23. درود .میشه از بازار صنایع دستی و زیوار آلات نقره وکارهای دستسازدر کانادا توضیح بدین؟ممنون

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*