خانه » نوشته های شخصی » پیش بسوی تهران

پیش بسوی تهران

با تاخیری که در پرواز ایر کانادا رخ داده بود، کمی دیرتر به فرانکفورت رسیدیم. نوای خوش مکالمات آلمانی رو همیشه دوست داشتم، فرصت هم مغتنم بود تا گرد و خاک نشسته بر معلومات آلمانی را بزدایم (چقدر متن ادبی شد!) گیت خروجی رو پیدا کردم و رفتم که یک چیزی بزنم به بدن. باز هم یک فست فود پیدا کردم و ژامبون بوقلمون سفارش دادم، کمی هم با دختر فروشنده به آلمانی گپ زدم. بعد از غذا، مجهز به یک شیشه خالی نوشابه بودم و خوشحال و خرامان رفتم دستشویی! همونجا توی فرودگاه هم یک گوشه ای پیدا کردم و نماز ظهر و عصر رو خوندم، نماز صبح که به فنا رفته بود. کلا توی این مسافرت ها گیج می زنم، نمی فهمم بالاخره با کدوم تایم زون باید نماز خوند.

ساعت ۴ و نیم شد و شروع کردن به مسافر گیری. رفتم بشینم، دیدم یا استخدوس! ردیف وسط، کنار من یک مادر با دو تا بچه شیرخوره نشسته! دقایقی بعد، بدبختی تکمیل شد، یک پدر و مادر دیگه با دو تا بچه کوچیکتر هم از راه رسیدن. این دومی ها دیگه ختم مصیبت بودن! مهماندار لوفت هانزا بمن گفت لطفا جات رو با این خانم عوض کن، که این پدر و مادر کنار هم بشینن. روی سگ امیر حسین بالا اومد، وقتی گفت is it bothering you؟ بی ملاحظه و با لحن خیلی عصبانی گفتم: Sure, it’s bothering me! گفت این صندلی مگه با مال خودت چه فرقی می کنه؟ گفتم من می خوام روی صندلی که رزرو کردم بشینم. لجبازیم گل کرده بود. مادر رفت کنار شوهرش نشست و به ۵ دقیقه نرسید دیدم دختره مهمونداره با ترس و لرز داره با مادر حرف می زنه. محتوای صحبتش هم این بود که نمی تونه کنار شوهرش بشینه، چون یک ماسک اکسیژن به ازای هر سرنشین بیشتر نیست، در حالیکه ردیف وسط برای دو نفر ماسک داره. دیدم با ترس و لرز هم داره میگه من باید الان از این آقا خواهش کنم دوباره جاش رو عوض کنه! رحمم اومد، بهش گفتم ببین، مشکل تو نیستی، نکته اینجاست که لوفت هانزا به من اجازه داده این صندلی رو برای خودم رزرو کنم، من هم بدلیل اینکه جای پای راحت تری داشته باشم، این صندلی رو انتخاب کردم. یک خالی هم بستم که من بابت این مساله ۳۵ دلار بیشتر پول داده ام! (البته اگر بخواهی قبل از ۲۴ ساعت صندلیت رو توی لوفت هانزا رزرو کنی، با پرداخت ۳۵ دلار امکانش هست، اما من که از این پول ها به این شارلاتان ها نمیدم!) مهموندار گفت دفعه بعد یادت باشه اینجا رو رزرو نکنی، گفتم نه خیر، من دفعه بعد هرجایی که دلم بخواد و لوفت هانزا هم اجازه اش رو به من بده رزرو می کنم! کلا رفته بودم روی مود لجبازی دیگه!

خلاصه… نمی دونم این دو تا تخم سگ چقدر توان داشتن! از فرانکفورت تا تهران، بغیر از مواقعی که خواب بودن، از بیخ ماتحتشون عر زدن. یادمه یکبار هم از دوبی با خط امارات میومدم، اون سری هم یک خانواده کثافت عرب داشتن میومدن که یک بچه شیرخوره داشتن، اون تخم سگ هم از دوبی تا تهران عر زد. اتفاقا این پدر و مادری که امروز توی این پرواز بودن، لااقل مرده عرب بود. بچه ها هم لاغر مردنی و سیاه، کل وجودشون توی این حنجره سگ مصبشون خلاصه شده بود. وقتی خلبان گفت Aufwiedersehen، فی الفور ساک و کاپشنم رو برداشتم و سه سوت از هواپیما فرار کردم! هرکی بخواد برای بچه ها دلسوزی کنه یا ازشون جانبداری کنه، از الان بگم که کتکه ها!

ساک هام رو تحویل گرفتم، کسی از اومدنم خبردار نبود که به استقبالم بیاد. به محض اینکه پام رو از فرودگاه بیرون گذاشتم، ناخودآگاه اشک توی چشمام جمع شد. خیلی برام عجیب بود، یعنی من انقدر این شهر رو دوست داشته ام؟! یک ماشین گرفتم و اومدم خونه، همه از خواب بیدار شدن و بجز خواهرم، بقیه متعجب و البته خوشحال! جت لگ هم شدم و خوابم نمیاد!

۱۷ نظر

  1. به سلامتی ، خوش اومدی به وطن

  2. عجب سورپرایزی.دمت گرم.حتما کلی خوشحال شدن.

  3. سلام امیرحسین، اگه متاهل بودی و بچه هم داشتی،اون بندگان خدا رو بیشتر درک میکردی 🙁

    • امير حسين روشناس

      سلام
      اون بالا اخطار دادم که هرکسی از بچه ها طرفداری کنه کتکه!
      من اگرمتاهل بودم و بچه هم داشتم، به احترام سایر مسافرین تا سن یکسالگی بچه ها سوار هواپیما نمیشدم. یکی هم پیدا میشه من رو درک کنه؟!

      • خالی نبند . از اون آدمهایی هم نباش که هیچوقت توی یه موقعیتی نبودن و میگن اگه من بودم فلان میکردم و فیسار 🙂
        بعدشم مگه تو از اول همینقدی به دنیا اومدی ؟

      • پسر تا تو‌چاه نیوفتی نمیفهمی، بزار بچه دار بشی بعد لالایی بخون. مجبورذهم بشه با بچه یک هفتهای هم میری مسافرت . فهمیدی مجبور !!!! تازه earپلاک برا این روزا اختراع کردن. بکن تو گوشت اونلامصب و تا نیومدم سراغت

        • امير حسين روشناس

          یک کتک هم طلب تو، فقط همین کم بود که رفقای خودم بیان و از اون دو تا سوهان روح طرفداری کنن.

      • آخ آخ آخ آقای امیرحسین من از اون خواننده یواشکیا بودم که کامنت نمیذاشتم تا اینکه به این پست شما برخورد کردم.کاملا با این جمله موافقم که تا یک سالگی که هیچ تا وقتی بچه قدرت عر زدن داره سوار هواپیما نشن یا حداقل بخوابوننش

  4. سلام امیدوارم که هوب باشی
    ایران چطوره؟ حالا که از نزدیک داری شرایط رو میبینی ایران رو میپسندی یا کانادا رو؟

  5. کلا وجود بچه تونی پرواز مصیبته!
    منتها بابا ، دیگه گیر دادیا!
    البته و صد البته بنده با نوزاد به هیچ وجه توی پرواز طولانی مدت کنار نمیام
    ولی اگر جای پای ۲ تا صندلی فرقی نداشته باشه ، گیر نمیدم دیگه!

  6. باباخداییش عذابه بابچه کوچیک بودن.تازه تحملت تحسین برانگیزبوده که چیزی بهشون نگفتی.ولی یکم بی ادب شدیا:-))

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*