خانه » محیط کار کانادا » نکاتی در باب کار و مراودات کاری در کانادا

نکاتی در باب کار و مراودات کاری در کانادا

مدتیه که نمی نویسم چون واقعا سوژه ای برای نوشتن نیست. بغیر از هوای گرم و شرجی و اعصاب خوردکن تورنتو که دیگه امونمون رو بریده، و البته کنسرت یانی که هفته پیش در مولسون آمفی تئاتر برگزار شد و بسیار خوش گذشت، خبر خاصی هم نیست. این بود که به فکرم زد یک مقدار کاربردی تر بنویسم و چه چیزی مناسب تر از مقوله کار و محیط کاری.
هنوز هم قویا معتقدم که متخصصین واقعی که در ایران باهشون سر و کار داشتم یک سر و گردن از افرادی که می بینم بالاتر بودند. کار خیلی شل و ول و به آرامی پیش میره. همونطوری که قبلا هم گفته ام، این مطلب اصلا به این معنا نیست که کار اصولی تر انجام میشه. نه، حداقل در مورد کارهایی که من باهشون سر و کار دارم اینطور نیست. شاید در مورد کارهایی از قبیل ساخت و ساز و امثالهم، احتیاط و بررسی جانب مختلف کار باعث کندی حرکت بشه، اما در مورد فیلد کامپیوتر، اون هم برنامه نویسی تحت وب این احتیاط ها محلی از اعراب نداره! بهتره بگم اصلا چیزی نیست که لازم باشه احتیاطش رعایت بشه. بنابراین این مقوله تحت تاثیر درک مردم اینجاست که به مراتب پایین تر از محیط ایرانه. اما یک نکته ای رو (فکر می کنم) متوجه شده ام و اون اینکه چطور این مملکت از ایران پیشرفته تره! به نظر من نکته اینجاست که در ایران پروژه ها و کارها ارتباط مستقیمی با آدمها و متولیانشون دارن. یعنی یک مدیر یک پروژه رو در سازمانش تعریف می کنه، تا زمانی که خودش هست پروژه ادامه داره و به محض رفتنش، نفر جدید اصلا کاری به این موضوع نداره که پروژه های قبلی چی بوده ان، چقدر بابتشون وقت و سرمایه و … گذاشته شده. مهم اینه که ایشون اومدن با کلی ایده ناب، و باید به این ایده های ناب پرداخته بشه! بعلاوه، یکی از راه های عزیز کردن خودمون، خوار کردن بقیه و مخصوصا نفر قبلیه! پس آقا همه رو بریز دور و از امروز روی پروژه من کار می کنیم! در حالی که به دفعات شاهد تغییر مدیران و افراد کلیدی یک پروژه بوده ام، نفر جدید وقتی که میاد راه رو ادامه میده. پس اینطوریه که یک کار تا به سرانجام نرسه رها نمیشه.
نکته بعدی باز هم در مورد انجام پروژه، اینه که تا واقعا نیاز به انجام پروژه نباشه اجرا نمیشه. یادم میاد سال ۱۳۸۸ در جایی که کار می کردم، یک آدم کاملا احمق رو به عنوان مدیر فنی تعیین کردن. این طرف در این حد تعطیل بود که میخواست تمام مشکلات دنیا رو با برنامه نویسی .NET حل کنه! مثلا دستگاه کارتخوان، یک میکروکامپیوتر خیلی محدود و طراحی شده برای مقصودی خاص بود، و تنها راه برنامه نویسی برای این دستگاه، زبان C بود. این بشر می خواست برای POS هم با C# کد بنویسه! بعد ازش می پرسیدیم خب حالا چرا این کار رو باید بکنیم؟ توجیه این کار چیه؟ جوابش این بود که من می دونم چکار دارم می کنم و محل کار قبلیم هم همین کار رو کردم و خیلی هم موفق بود (که کاملا دروغ می گفت و محل کار قبلیش هم کلی گند بالا آورده بود!) کانادا از این خبرها نیست. یک کاری وقتی قراره انجام بشه باید هزار و یک جور بالا پایین و بررسی و جلسه توجیهی و … براش برگزار بشه. نکته دیگه اینکه معمولا اول سال بودجه واحدهای مختلف تعیین میشه و بنابراین اینطور نیست که بخش آی تی بتونه چند میلیون دلار هزینه درست کنه. طرف می دونه چه میزان بودجه در اختیارشه، چه کارهایی باید انجام بشه و با توجه به این دو تا نکته خودش اولویت بندی می کنه که چکاری انجام بشه و چکاری نشه.
مقوله بعدی رفتارهاییه که اینجا ازشون به soft skill یاد میشه. اینکه بدونی در برخورد با همکار، با مشتری شرکت، با رییس، با فرد تازه استخدام شده، با نیروی زیر دستت که جفتک میاندازه و خلاصه با آدمهای مختلف چطور رفتار بکنی. دو سه هفته اخیر من با دو نفر مصاحبه کاری کردم، از نقطه نظر دانش و تجربه فنی. مدیر خودم و مدیرعامل هم با این افراد مصاحبه کردن از نقطه نظر soft skill. یکی از چیزهایی که هردوی این افراد روش تاکید می کردن، این بود که آیا این آدم رو میتونیم بذاریم جلوی فلان مشتریمون؟ اگر اون مشتری برگرده فلان کار رو بکنه، عکس العمل این آدم چه خواهد بود؟ جالب اینجا بود که آدمی که من از نظر فنی تایید کردم از نظر soft skill رد شد. این به معنی اینه که این مهارت ها برای کارفرما اهمیتش بیشتر از دانش و تجربه فنیه (البته بعدا من تونستم کاری بکنم که آدم مد نظر من رو استخدام کنن، اون یکی واقعا از نظر فنی تعطیل بود. هرچند به مذاق مدیرعامل خیلی نظرات من خوش نیومد ولی از قدیم گفتن حرف حساب، جواب نداره!) یکی از مواردی که مدیر عامل بعد از مصاحبه به عنوان مزیت یکی از این افراد ذکر کرد، انعطافش بود. طرف نشون داد که در شرایطی که به تداخل و بن بست بخوریم، می تونه راه حل های جایگزین یا بقول اینها، option ارائه بده.
یک نکته دیگه در مورد برخورد با مشتریان شرکت وجود داره. این نکته رو من خودم بصورت ناخودآگاه در ایران هم که بودم رعایت می کردم و اون اینکه سعی کنی با مشتری یک رابطه ایجاد کنی. خیلی اوقات این رابطه شخصی می تونه در بحبوحه کار و تداخل ها به کمک شما بیاد و نجاتتون بده. گندکاری هایی که افراد دیگه یا خوتون به بار میارید خیلی ملایم تر برخورد میشه و خیلی راحت تر عذرخواهی شما از طرف مشتری پذیرفته میشه. این البته برای ما ممکنه کمی سخت باشه، چون شناخت شخصیت طرف میتونه کار دشواری باشه. برای خود من، خصوصا اینکه طرف حسابم یک خانم با خصوصیات فردی خاصی بود در ابتدای امر مشکل بود ولی از اونجایی که یک ایرانی، خصوصا مدرسه مفیدی با کمرویی ناآشناست بالاخره این گارد هم باز شد و مدیرم هم کلی کیف کرد!

۲۸ نظر

  1. سلام، جالب بود.
    یاد استاد نگهداری و تعمیرات افتادم که اون هم در حارج تحصیل و کار کرده بود و در ایران یکی از کارهاش استخدام منابع انسانی بود و یادم میاد خیلی به soft skill توجه داشت. مثلا میگفت طرف وقتی از در میاد داخل از تمیزی کفشاش و طرز راه رفتن و سلام کردنش خیلی چیزها معلوم میشه، بعدش می پرسید اگه یک مشتری یا ارباب رجوع بیاد به تو توهین بدی بکنه چه کار میکنی؟ اون طرف هم میگفت هیچی و هی این سوال رو تکرار میکرد و اون طرف هم غیرتی میشد میگفت پس من هم توهین میکنم، بعدش استادمون میگفت خداحافظ شما استخدام نیستید! یا اینکه به قول شما به انعطاف پذیری شخص در شرایط مختلف خیلی توجه داشت …

  2. با سلام
    این کندی و سر حوصله کاری همکاراتون و کانادایی ها بنده رو به یاد فیلم in time انداخت،زمانی که شخص اول فیلم وارد منطقه زمانی بهتری میشه کاراش با بقیه کمی فرق میکرده و اونا اصلا عجله ای نداشتن و …
    شاید بخاطر امید به زندگی پایین تر منطقه ای که ایران در اون واقع شده افراد سریعتر هستن تا کمی زندگی کنن.
    نکات جالبی در مورد مهارت های رفتاری کارمندان فرمودید،مخصوصا اخرین نکته که چقدر میتونه کاربردی باشه فکر میکنم تو مقوله بازاریابی هم روش تاکید میشه.انگار همین دیروز بود که مصاحبه شدید و حالا خودتون دارید مصاحبه میکنید،خیلی هم عالی،به امید موفقیت بیشتر و بالاتر.
    جناب روشناس اگر مطلبی هم نیست کوتا از تورنتو منتشر کنید.کلا مطلب مفیدی بود و بیشتر اینکه نوشته ی جدیدی منتشر کردید خوشحالم.
    موفق و شاد باشد.

  3. به نظرم دلیلتون منطقی بود ولی دلایل بیشتری برای پیشرفت این آدما وجود داره مخصوصا که هوششون پایین تر از ماست

    • امير حسين روشناس

      بله این حرف هم درسته ولی هنوز خودم متوجهشون نشدم.

    • به نظر دلیل موفقیتشون همینه که امیر گفت. یک چیزی که دارند که ما تقریبا اصلا نداریم : سیستم. شما در کانادا جزئی از یک سیستم هستید. میاین و میرین بدون اینکه سیستم تغییر زیادی بکنه. اما تو ایران هر کی خودش یک سیستمه. حداقل ۸۰میلیون سیستم . حالا بعضیا که دو سه تا سیستم هستند بلکه هم بیشتر. هر کس برای خودش هرکار دلش بخواد میکنه. نمیگم سیستمهاشون مشکل نداره چرا مشکل زیاد هست اما در هر صورت یک چیز سیستماتیک هست که شما می بینید یک سرو تهی داره.
      ببین نخست وزیر اومده لیبرال لیبرال . بازهم نیومده کل سیستم هارپرو به هم بزنه۲۰- ۱۰ درصد چیزا رو تغییر داده اونم با سلام و صلوات . حالا اگه یکی از ما ایرانیا جای ترودو بودیم روز اول نه، روز دوم، تا رفتگر محله هارپرو هم عوض می کردیم

  4. بسیار عالی امیر خان. ما رو از مطالب و تجربیاتت و خاطراتت محروم نکن.ممنون از وقتی که میزارید و مینویسید.سپاس

  5. سلام ، شاید یک دلیل عقب ماندگی ما ، عدم ثبت سوابق و تجربیاتی ست که طی مراحل انجام یک پروژه بدست میاد ، نمیدانم در کانادا این کار انجام میشه یا خیر ولی در ایران یا حداقل در شرکتهایی که من تجربه کردم و پروژه های خوبی که در آنها به انجام رسید و یا با شکست مواجه شد ، چیزی که آیندگان بتوانند به آن مراجعه و استناد کنند ثبت نشد تا نفر جدید یا مدیر جدید تمامی آن تجربه شده ها را مجددا تجربه نکند و ادامه دهنده راه قبلی باشد ، شاید گزارش نویسی را خوب آموزش ندیدیم و یا بی فایده میدانیم چون نفر جدید کلا حال و حوصله خواندن گزارشات را ندارد ، لذا در یک لوپ سلسله وار همیشه از یک نقطه شروع و در یک نقطه به پایان میرسیم.
    همیشه نوشته های شما را میخوانم و لذت میبرم اگر فرصتی دست داد از امنیت شهری تورنتو در هر زمینه ای نوشتید ممنون خواهم شد.

    • امير حسين روشناس

      لطف دارید. راستش اینجا هم سر مستند سازی کلی داستان وجود داره, خیلی از اوقات برای مشتری ما مجبوریم کار مستند سازی رو انجام بدیم چون تنبلن و نمیکنن و بعدا مشکلاتش گریبان خودمون رو میگیره.

    • من یک دوره مدیریت ۵ ماهه در دانشگاه رایرسون گزاندم ( که برای مدیران سابق توصیه میکنم اگر هزینه اش را بتونید بپردازید حدود ۲ هزار دلار با کتاب و رفت امد )
      توی این دوره شاه نکته پی ام پی – درسهای آموخته شده در پایان یک پروژه است که میبایستی به ایندگان انتقال پیدا کنه
      اگر بتونیم اینکار را در سیستم کاری خودمون در هر کجا اجرا کنیم شاید تحولی ایجاد بشه

  6. سلام
    وتشکر از پستتون وادامه کار وبلاگتون برخلاف بسیاری از مهاجرین که بعد مدتی تعطیل میشه وبلاگشون والبته حق هم دارند .
    بنظر میاد این «سافت سکیل» به نوعی همون =گزینش =خودمونه که در اینجا هم تاثیر زیادی لااقل در استخدام دولتی داره وپیشینه های شخصی ،خانوادگی واجتماعی و…استخدام شونده بمنظور شناخت چهارچوب شخصیت خود او تا حدودی مورد بررسی قرار میگیره وتاثیر مستقیم در پذیرش یا رد طرف داره .
    *********************************************
    کامنتی را مدتهاست میخوام بنویسم و البته ارتباط موضوعی با پست فعلی شما نداره ، درمورد ذات مهاجرت ودرست یا غلط بودن اون از اساس .وقتی دلایل کسانی که طالب مهاجرت هستند را مرور میکنید جوابهایی میشنوید البته منکر هیچکدوم نباید شد.اما درمدت کوتاهی که من در تورنتو بودم احساس و برداشتی که در مورد مهاجرت پیدا کردم از مشاهده وضع مهاجرها(تعداد معدودی البته که امکان آشنایی با اونها پیش اومد وشمای کلی زندگیشون )و کلا با مشاهده همه چیز اونجا ومشاهده روحیات خودم وبقیهدر اونجا،که دوست دارم بازگو کنم .( تأکید میکنم برداشتم کاملا شخصیه وامیدوارم خوانندگان منصف باشند )
    همه قبول داریم مهاجرت اساسا به امید رفتن به سرزمین بهتر، امن تر،آبادتر آزادتر ،شادتر ،با امکانات رفاهی ومالی بیشتر ، رضایت شغلی واجتماعی وآینده بهتر برای فرزندان صورت میگیره وهدف اصلی وواقعی همه همین مسایل هست .اما به عقیده من درحالی که بطور کلی ،نه تنها رسیدن به همه این هدفها باهم ،با مهاجرت ،تمام وکمال حاصل نمیشه مگر انگشت شماری که جزء استثناها هستند ، بلکه مشکل اساسی ودرد بزرگتر وغیر قابل حلی هم اضافه میشه ،اونهم اینه که آدم از خونه وگذشته خودش کنده میشه وبه همین علت حتی اگه در مقصد به ثروت بیکران، شغل رضایت بخش،امکانات رفاهی عالی وهرچه که رویا و آرزوی یک انسان نرمال یا بلند پرواز هست هم برسه (که تحقق همه اینها توأماً در سیستم کاناداتقریباًجزء محالاته )باز هم غمگین وناآرام باقی خواهد ماندوبه مرور دچار بیماری روحی میشه .تبدیل میشه به موجودی که نه در غربت دلش شاد ونه رویی در وطن داره وخاطرات خانه وخانواده وسرزمین مادری تبدیل به زیبا ترین خاطراتش میشن .این غم همیشگی کم کم باعث افسردگی وبیماری فرد میشه واز طول عمرش هم حتی کم میکنه . وخلاصه کلام مهاجرت به کانادا یا هر بهشت فرضی دیگه سرابی بیش نیست که وقتی بهش میرسی انگار به داخل یک کارت پستال مقوایی رفتی فقط خستگی وبی رمقی وناامیدی نصیبت میشه .وادم ناگهان فلسفه اصلی زندگی را درک میکنه که آیا ارزش داشت بهترین سالهای عمروچند صباحی را که در این دنیا هست ومثل برف تموز در مقابل آفتاب آب میشه رادور از یارودیار با غم ودلتنگی گذرانده وبه پشت سرش که برمیگرده میبینه که یک بازنده تمام عیاربیش نیست ؟
    البته شکی نیست که آرزو برجوانان عیب نیست وسفر در هر حال آدم خام را پخته میکند ولی سفر بی بازگشت مثل مرگ میمونه به نظر من .این برداشت شخصی من از اقامت کوتاهم در تورنتو بود .

    • امير حسين روشناس

      در یک کلام اگر بخوام صحبت شما رو جمع بندی کنم, از ایران رونده و از اینجا مونده میشی! موافقم. نسل اول مهاجرین, خصوصا اونهایی که ریشه های قوی و هویت اصل در ایران دارن اینجا به همون مواردی که گفتید مبتلا میشن.

    • من فکر میکنم که اگر شخص مهاجر بعد از مهاجرتش بخواد به اینجور مسایل منفی بیش از حد فکر کنه ، خیلی زود از پا میفته و ناامید میشه و افسردگی میگیره ، به هر حال الان ایرانیانی که در کانادا مقیم هستند ، در کشوری زندگی میکنند که میلیون ها انسان در جهان آروزی رسیدن به آن را دارند ، پس ان خودش میتونه یک شانس و خوش بختی بزرگی باشه ، اگر کمپهای پناهندگی استرالیا راببینید چه میگویید ، شرایط در آن به اندازه ای وخیم است که یک ایرانی حاظر به خودسوزی در آن شد و چندیدن خودکشی دیگر که در روزه در اخبار و … مشاهده میشود .

    • مهاجرت گاهی برای شخص ضروری میشه. مثل من که از همه چیز اطرافم خسته شدم و احتیاج به محیطی نو دارم. حتی بدتر

    • ساراخانم حرفاتونو تا یه حدی نه به این شوری که فرمودید میفهمم. اما نکته نهفته ای میون حرفاتون بود که غیر مستقیم بهش اشاره کردید… عزیزم هیچوقت نباید آدم پل های پشت سرشو خراب کنه. و اینجوری خودشو اذیت کنه.
      چون تمام گذشت ش اون طرف پل پشت سرشه و حتما دلش براش تنگ میشه

  7. Salam dooste aziz
    Mamnon az post haei ke mizarid
    Dooste aziz man 21 salame va diplom pish daneshgahi daram vali daneshgah naraftam
    Vali barnamenevisi o to mojtamae fani yad gereftam
    Zaban ham daram mikhunam
    B nazareton in baraye peyda kardan kar komakam mikone Ye na ? MerC

    • امير حسين روشناس

      کمک میکنه ولی کافی نیست. برای ورود به کانادا از راه نیروی متخصص حداقل باید لیسانس داشته باشید.

  8. “نمی شود” حربه افرادی است که “نمی خواهند بشود”.
    همه ما انسان ها محصول یک کارخانه آدم سازی هستیم ،
    تاریخ هم اگر تاثیرگذار باشد ، در حد افزایش یا کاهش روحیه است ،
    تنبلی و یا پرکاری را هم همه ملت ها دارند ،
    پس اگر می بینید کره جنوبی یا کانادا از ما پیشرفته تر هستند ، به جای اینکه بگوییم نمی شود یا اینکه کاش می شد و بعد آه بکشیم و به ادامه زندگی بپردازیم باید این سوال مهم را بپرسیم که “چرا نمی شود”.

    من به شخصه به جز سه کشور امریکا ، ژاپن و آلمان که پرچمدار هستند ، بقیه کشورها را با هم مساوی می بینم ، پس اگر در سرعت اینترنت نفر آخر یا فساد اداری رتبه های برتر را کسب کردیم ، معنی اش این نیست که با حسرت به پیشرفت دیگران نگاه کنیم ، و خودمان را تحقیر کنیم .

  9. سلام امیرخان امیدوارم گرمای تورنتو مثل شهراهوازمان نباشد
    در خصوص کامنتی که دوستمون sara گذاشت . باید عرض کنم .
    برخلاف خیلی ها که آرزوی رسیدن و زندگی رویایی در کانادا رادارن !!واقعیتهای آنجا را یادآوری نموده که واقعا جای تحسین داره و این نکته که زندگی ایده آل در آنجا سرابی بیش نیست برای خیلی از دوستان باید جای تامل بیشتری داشته باشه.

  10. سلام.
    مشتریاتون رو به من بسپارید تا با پنبه سرشون رو ببرم. یه جور که از سوال های احمقانشونم پشیمون شن ^_^

    • امير حسين روشناس

      متاسفانه باید بهشون احترام هم بذاریم!

      • بااحترام و از اون مهم تر لبخند میشه مشتریاتون رو قانع کنید! گاهی بی تفاوت بودن رو چاشنی ارتباط بااونا کنید و گاهی از سوالات احمقانه و خواسته های عجیب و غریبشون چشم در چشمشون بخندید. یه جور که خنده خنده و با شوخی شما خجالت بکشن و به غرورشون از درون بر بخوره. به مسائل عام و خاص در ارتباطاتتون با آدما در ایران و سایر نقاط رجوع کنید. اون مشتریا همون آدما هستن فقط نوع ارتباط و موضوع ارتباط فرق کرده. اما خصوصیات اصلی افراد در برخورد با سلاحی بنام لبخند و همینطور واکنششون همه مثه همه.

        • امير حسين روشناس

          خجالت بکشن؟! شوخی می کنید! غالب افرادی که در کانادا دیده ام، تحت تاثیر همسایه جنوبی خودشون رو سرآمد همه چیز می دونن و حتی در مصاحبه های کاری، دنبال آدمی میگردن که ادعا کنه از همه بهتر و برتره! به طور کلی فروتنی در اینجا اصلا جواب نمیده.
          لبخند رو باید بزنید، خوشتون بیاد یا نیاد.

      • بله. درست میفرمایید. حرفاتون کاملا منطقیه.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*