مطابق معمول، اکثر دوستان فقط خواننده بودند تا مشارکت کننده در بحث. مثل خیلی جاهای دیگه که فعالیتمون خلاصه میشه در لایک کردن! از مطلب قبلی حدودا ۱۵۰ نفر بازدید کرده بودند و فقط ۶ تا کامنت دریافت کردم، واقعا انقدر زحمت داره و سخته که در مورد عادتهای مالیتون بخواهید دو سه جمله بنویسید؟! چند وقت قبل یکی از دوستان پیشنهادی بهم داده بود که یک گروه توی واتس آپ یا یکی از این نرم افزارهای پیام رسان درست کنیم و اونجا تبادل اطلاعات کنیم، فکر کنم کم کم بهتر باشه وبلاگ رو تعطیل کنم و به این پیشنهاد فکر کنم. احتیاجی نبود که بگید مطلب خوب بود یا بد بود یا تشکر و این حرفها، می خواستم ببینم طیف مخاطبین این وبلاگ چه دیدگاه مالی دارند تا بهتر بتونم مطلب بنویسم، مثلا دو نفر از دوستان خواسته بودند در مورد دوران بازنشستگی بنویسم که مطلب جالبیه برای صحبت کردن، از توی همین کامنت های شما سوژه برای نوشتن پیدا می کنم. وگرنه کانادا و تورنتو دیگه کاملا برای من عادی شده، انگار همه عمرم رو همینجا زندگی کرده ام. چیز جدیدی خود اینجا برای صحبت کردن نداره، یا حداقل من چیزی توش نمی بینم که بتونم صحبت کنم.
داستان ملخ و مورچه (یا گنجشک و مورچه یا یک جانور دیگه و مورچه!) رو شنیدید، تابستون و بهار مورچه هه جون کند و غذا برای زمستونش انبار کرد، ملخه برای خودش خوش و خرم بود و حالش رو برد، بعد که زمستون شد مورچه خونه اش پرآذوقه بود و ملخ از گرسنگی داشت می مرد. داستان چرتی که برای مالیدن گول به سر بچه ها تعریف می کردن، منتها یک واقعیت ساده هم پشت سرش بود. باید در روزگار توانایی به فکر روزهای ناتوانیت هم باشی.
چه ایران چه کانادا چه هر جای دیگه، تکیه کردن بر درآمد ناشی از بازنشستگی یک کار بسیار خطرناک و ابلهانه است. یعنی اینکه من به امید این بشینم که بعد از ۳۰ سال یا نمی دونم در سن ۶۰ سالگی بازنشسته میشم و می تونم از محل حقوق تامین اجتماعی یا CPP (برنامه نویسی سی پلاس پلاس رو نگفتم ها! Canadian Pension Plan منظورم بود) اموراتم رو بگذرونم، فکر کاملا اشتباهیه. مادر مرحومم و پدرم هر دو بازنشسته آموزش و پرورش بودن و اگر درایت عزیز از دست رفته من نبود، قطعا روزگار سختی رو تجربه می کردیم. حالا نه اینکه خیلی وضعمون خوب باشه، ولی به هر حال هیچ وقت محتاج نامردهای روزگار به لطف خدا نشدیم. همون مادر به من یاد داد که در زندگی باید برنامه ریزی مالی داشته باشم و البته تجربه شش هفت ساله بازار فرش، بخصوص همنشینی و رفاقت نزدیک با دوستی بسیار بسیار عزیز ذهن من رو کاملا برای مدیریت مالی تربیت کرد. کدوم یکی از شما خوانندگان این وبلاگ، کتابی که معرفی کردم رو خوندید؟ اوه ببخشید، شان شما اجل تر از این حرفهاست که بخواهید جواب من رو بدید!
توی کتاب پدر پولدار، پدر فقیر، رابرت کیوساکی در مورد مدیریت و دانش مالی صحبت می کنه. شاید فهمش برای خیلی آدمها مشکل باشه، دلیلش هم اینه که حوصله اش رو نداریم خیلی در موردش فکر کنیم! اصولا همه چیز راحتش خوبه، خوبه که پولدار بشیم ولی حال نمیده برای این پولدار شدن یکم فسفر بسوزونیم و معلومات مالیمون رو بالا ببریم! اگه یکی بود که این مفاهیم رو بدون اینکه لازم باشه ما برای فهمیدنش به خودمون زحمت بدیم، توی مغزمون فرو می کرد بیشتر حال میداد، مگه نه؟! مطالبی که در کتاب عنوان شده رو من اینجا بازگو نمی کنم، تا مجبور بشید برید و کتاب رو بخونید! فقط یک موردش رو بگم و اون تفاوت دارایی و هزینه است.
دارایی شما، به زبون ساده پول شماست. چیزیه که ارزش مالی داره، اونم به صورت واقعی. چیزیه که از جنس پوله و قابلیت تبدیل شدن به پول رو داره. هزینه، نقطه عکس داراییه. حالا یعنی چی؟ یعنی ماشینی که سوار میشید (منهای شرایط خاص ایران که ماشین رو می خری، سوارش هم میشی بعد با سود میفروشیش!) دارایی بحساب نمیاد. لباس های تامی هیلفیگر و رالف لورن، سرمایه شما نیستند. گوشی اپل ۵ و ۶ و لپتاپ مک بوک ایر هم به همچنین.
حساب ارزی در بانک سامان دارائیه. حساب بلند مدت سیمیا باز توی بانک سامان (و شاید در بانک های دیگه) سرمایه محسوب میشه. سکه طلا، دلار، یورو، و از همه بهتر به شرطی که زور آدم برسه، ملک و خونه دارایی هستند. این موارد چیزهایی هستند که باید پولتون رو هزینه شون کنید، نه گروه اول.
ای آقا! مگه من چن دفه به دنیا میام؟ بابا با این حقوق های ما مگه میشه صاحب خونه شد؟ بیخیال بابا، ما که پولی نداریم که بخواهیم سرمایه گذاریش کنیم. با این گدا بازی ها آدم به هیچ جا نمیرسه. من معتقدم باید آدم از زندگیش لذت ببره (اونم در حالی که قیافه خیلی مصمم و ژست خیلی روشنفکرانه ای گرفته!) و … چقدر از این حرف ها زده اید و می زنید؟ چقدر از اطرافیانتون این حرفها رو شنیدید؟ آدم همیشه برای انجام ندادن یک کار سخت، می تونه دلیل پیدا کنه، مخصوصا اینکه عوامل وسوسه کننده سر راهش زیاد هم باشن. مخصوصا اینکه یک جایی مثل کانادا یا آمریکا هم زندگی کنه که در و دیوار، عالم و آدم، شب و روز تشویقش می کنن به مصرف کردن. تشویقش می کنن به بدهکار شدن (توی ایران دعوای بانک ها سر این بود که کی بیشتر سود میده، اینجا دعوا سر اینه که کی بیشتر بدهکارتون کنه! انقدر پیشنهادات رنگ و وارنگ برای گرفتن وام و کردیت کارت و خرید اقساطی و … می کنن که بالاخره پات یه جا بلغزه!).
سال ۱۳۸۴ من کارم رو به عنوان یک مهندس کامپیوتر با یک عده ای از بچه ها شروع کردم که الان جزء دوستان بسیار خوبم هستند. اون زمان درآمدم از محل حقوق اون کار، ماهی ۲۵۰ هزار تومن بود. در همون شرایط، افرادی رو از دور و نزدیک می شناختم که درآمدشون ماهی ۳۰۰ هزار تومن، ۳۵۰ تومن و حتی ۴۰۰ تومن بود. الان از اون تاریخ ۱۰ سال میگذره و من اون افراد رو که نگاه می کنم و با خودم مقایسه می کنم، می بینم که برای هر دومون ده سال گذشته. اما شرایط زندگی، پشتوانه آینده و فراغت خاطرمون با هم فرق می کنه. برای من، شاید این ده سال کمی متفاوت تر گذشته – نمی گم سخت تر، من اصلا بلد نیستم سختی بکشم! خداوند انقدر من رو دوست داشته که هیچ وقت در زندگیم سختی بهم نداده، نمونه اش اینکه وقتی اومدم کانادا و با اینکه ریال رو به دلار تبدیل کرده بودم، تاکید داشتم خونه ام ایرکاندیشن داشته باشه که تابستون خدای نکرده گرما رو احساس نکنم! پس اصلا اهل سختی کشیدن نیستم و دلیلی هم نمی بینم که در زندگی سختی بکشم. ولی الان که سنمون بالاتر رفته، خوب می فهمیم که سال ۱۳۸۴ بدون داشتن نوکیای ۶۶۰۰ هم گذشت! ولی ربع سکه ای که اون سال ۵۰ هزار تومن بود، سال ۱۳۹۲ فروخته شد ۴۰۰ هزار تومن 😉 این تفاوت دارایی و هزینه است.
من هم لزوما همه جا درست و صحیح قدم بر نداشتم (یک نمونه از اشتباهاتم ورود و سرمایه گذاری در بورس بود، اونم در شرایطی که خیلی رونق داشت، ولی زمینه های بهتری هم پیدا میشد که طول کشید تا تجربه ام تکمیل بشه و اونها رو شناسایی کنم). نمی تونید انتظار داشته باشید که همه حرکاتتون به نتیجه خوبی برسه، ولی ترس از نتیجه بد هم نباید باعث بشه که اصلا وارد این بازی ها نشید. این پست به اندازه کافی طولانی شد و طبق معمول حاشیه رفتن های من هم باعث شد که مطلب نیمه کاره بمونه، در پست بعدی تمومش می کنم.
سلام عالی بود. خواهش میکنم وبلاگ نویسی را ادامه بدین. حداقل برای امسال من که smart phone ندارم که مطالب را توی واتساب و… دنبال کنم. پس انداز کردن خیلی مهمه درسته الان با این شرایط مالی یکم سخته اما دوران جوانی که انسان پرانرژی و سالم هست باید کار کنه و پس انداز تا در میانسالی و پیری آسوده زندگی کنه. دقیقا الان من و همسرم از smart phone گذشتیم چون پس انداز برای یکی دوسال آینده برای مهاجرت واجب تره.
خیلی هم خوب!
خیلی وقتها هم میشه به جای خریدن یه وسیله لوکس – یه وسیله ای گرفت که کارایی اون رو داشته باشه و قیمت کم تر مثلا میشه به جای گرفتن یه اپل ۳ ملیون تومنی (که بابت در آوردن اون پول کلی هم زحمت کشیده شده ) مثلا سامسونگ ارزونتر گرفت – من پدرم قبل از باز نشستگی روزانه ۱۶ ساعت کار میکرد و همه میگفتند چه خبره که این همه کار میکنی – اما با جمع کردن تومن به تومن، همان دوران قدیم و در اوج ارزانی زمین و ملک، قطعه زمینی را گرفت که امروزه آن ملک – ده ها برابر افزایش قیمت یافته است ، همه آنهایی که به از او انتقاد میکردند ، حسرتش را میخورند .
اما اون موبایلی همراه اول که آن موقع ۲میلیون قیمت داشت – الان ۲۰۰ هزار تومن هم ارزش نداره .
سلام 🙂
یکی در میون گیر میدیا 🙂
اول از همه اینکه خب الان ماه رمضونه.. ملت صبح تا ظهر که روزه هستن. میان خونه هم میخوابن قبل و بعد افطار هم که تا شب سریال و … بعدشم سحری و … 🙂
یکم کمتر گیر بده 🙂
دوم اینکه من خودم قبلا سعی میکردم سکه جمع کنم ، اوراق بخرم ، پول تو بانک بذارم ، دلار بخرم ، توی بورس شرکت کنم اما.. تقریبا از وقتی که روحانی اومده نمیشه درست پیش بینی کرد که چه چیزی سود ده هست برای آدمایی مثل من.. بله راه اندازیه یه حرفه خوبه اما نه برای من ی که میخوام مهاجرت کنم پس باید از راه های سود ده کوتاه مدت استفاده کنم تا بتونم اونجا کار کنم و پس انداز و بعد بیام اینجا دوباره زمینی چیزی بخرم و یا … .
سوم در حال حاضر فکر میکنم با این اوضاع و احوال جامعه بهترین سرمایه گذاری خرید دلار خرد خرد و باز کردن حساب سپرده بلند مدت یک ساله در بانک آینده با سود ۲۰% و یک حساب کوتاه مدت با سود ۱۹% هست که پول اصلی توی بلند مدت باشه و سودش هم واریز بشه به کوتاه مدت. اینطوری به سود پول هم ۱۹% سود تعلق میگیره.
من پیشنهاده دیگه ای ندارم.. خودم همین کارو میکنم..
من یه بار ورشکست شدم و در حال حاضر سرمایه ی هنگفتی ندارم.. تقریبا داراییه خاصی ندارم.. منم یه روزی مثل شما خیلی فکرا تو سرم بود اما روزگاره دیگه 🙂 ولش ده 🙂
ببخشید 🙂 صبح تا شب روزه هستن 🙂
عزیز جان، بر طبق برنامه ای که روی سرور نصب شده، بیشترین میزان بازدید از وبلاگ من توی ساعات اداریه! وقت فراغت و تفریح و … که به خوندن وبلاگ نمیگذره! زمان کاریه که میشه با وبلاگ خوندن وقت رو پر کرد!
روشی که در پیش گرفتی، بسیار روش خوبیه و بنظر من هم در شرایط فعلی جامعه، بهترین کاری که میشه کرد همینه.
اینکه هی غر بزنی چرا نظر نمی دین ملت رو تشویق به نظر دادن نداره. دو تا نکته هست. یکی گشادوارگی هموطنان عزیز و دیگری بی اطلاعی یا بی نظری در مورد چیزی که می گی. در ضمن اون داستان ملخ و مورچه هم خیلی آموزنده است اصلا هم چرت نیست!!
بزودی اون چیزهایی که من در موردش می تونم صحبت بکنم ته میکشه و دیگه موضوعی برای صحبت ندارم، حالا ببین کی گفتم!
خیلی عالی بود .من این کتاب رو نخوندم
سلام من کتاب رو بار اول که معرفی کردین خوندم و پبشنهاد میکنم که بقیه هم بخونن کتاب بسیار خوبیه.
ممنون از وبلاگ خوبتون لطفا ادامه بدین مشکل گروههای وایبری و.. اینه که اطلاعات در اون گم مبشه و قابلیت استفاده دوباره نداره و بعد از مدتی هم کلا گروه خاموش مبشه و کسی چیزی برای گفتن نداره جز پرسیدن سووالات تکراری. بنابراین نظر من اینه که همبن شیوه رو ادامه بدین
با تشکر
سلام
تو این هم چقد بهمون (خوانندگان وبتون) توپیدین!!الان حالت دانش اموزی دارم ک بعد دعوای معلمش سعی داره جبران کنه!(در راستای جبران امشب سه تا کامنت نوشتما) من در اولین فرصت کتاب مذکور رو میخونم و ایده هم میدم!!!
😀 😀 😀
اول اینکه کتاب خیلی خوبی هستش من خوندم دو بار ، ولی میشه با توجه به اقتصاد ایران روش ها آن را بهبود داد ، به نظرم باید اصل مطلب پس انداز برداشت کنیم ، بلد با شرایط آن جامعه که هستیم وفق بدیم .
دوم اینکه : آخه معمولا من جزو بازدید کننده های روزانه هستم ، ولی همه مطالب نظر خاصی ندارم باید ، چی باید بگیم اونوقت آیا ؟
سوم : این سبک که نوشته بودید یک روز از خانه تا سرکار این داستان ها ، اون خیلی جالب بود برام ، اگه از این سبک ها بازم ایجاد کنید خیلی خوبه ، با محیط آنجا بیشتر آشنا میشیم .
چهارم : بیشتر مطالب بازار کار رو به صورت کلی گفتید که عامه پسند باشه یعنی همه متوجه بشن مطلب رو ، اگه یک مطلب تخصیص در مورد نحوه پیاده سازی پروژه های نرم افزاری و مراحل کارهایی که انجام میدن برای آن بگید ، مخصوصا اگر مثل همیشه اونا با شرکت های ایران مقایسه کنید خیلی خوب میشه 🙂
پنجم : از اینکه جزوی از اتفاق های روزانه ما شدید از شما متشکریم که هر روز میاییم چک کنیم مطلب جدید چیه و بخونیم 🙂
این نظر پنج تا حساب کن برام :دی
منظورم این نبود که برای هر مطلبی نظر بدید. ولی پست قبلی یک سوال کرده بودم که می خواستم نظر همه رو بدونم.
سلام. چشم اینم جواب.
سلام. دیدی داری یواش یواش میرسی به پیشنهادم. یادته که کدوم رو میگم. ؟؟
اقا خودت میدونی از وقتی که وبلاگت رو باز کردی مشتری ثابتم اما الان به خاطر سربازی خیلی گرفتارم.ایشالا سربازیمون تموم شد زیر همه پستات کامنت میذارم 😀
بعد هم من یه مدت به فکر این بودم که خورد خورد دلار جمع کنم.اما همه ش میترسم ارزون شه به فنا بریم.من سرمایه خیلی زیادی ندارم و اون موقع هم توی این فکر بودم ماهی ۳۰ دلار بخرم اما خوب یه خورده برام با توجه به شرایطم ریسکش بالاس و خوب به جاش ریال جمع کردم
در شرایط فعلی به نظر من کار خوبی کردی.
من یک نوت پد دارم که نکات آموزشی رو از میون مطالب شما میکشم بیرون و اونجا یادداشت میکنم، از اسم کتابایی که به عنوان منبع آیلتس مطرح میکنید تا … همه چی. گاهی هم یک جمله تو هر پست میشه یه منبع انگیزه و انرژی! مثل این جمله :”ترس از نتیجه بد هم نباید باعث بشه که اصلا وارد این بازی ها نشید”
از این بابت از شما ممنونم
خواهش می کنم 🙂
من این کتاب رو خوندم و بسیار کتاب خوبیه.
به نظر من طلا همیشه خوبه درسته بالا پایین میشه اما در یک پروسه طولانی مدت مثل ۱۵ یا ۲۰ سال خیلی خوب جواب میده.به قول معروف طلای سفید برای روزهای سیاه و نمیشه منکر شد که یه جور جنبه روانی و لذت هم برای خانما داره (البته نباید افراط کرد)
در مورد بورس پول زیاد الان دیگه جواب نمیده ولی از اون لحاظ که نباید تمام تخم مرغاتو تو یه سبد بریزی بهتر همیشه آدم مقداری پول تو بورس هم داشته باشه ولی وقتشو تلف نکنه یک سبدگردان خوب پیدا کنه و خودش دنبال کارای دیگه ش باشه
سلام
من سه روزه که وبلاگتون اشنا شدم و اگه باورتون بشه روزی ۵ ساعت فقط دارم مطالبتونو می خونم از اول تا اخر همشم خوندم. ممنون
سلام
🙂 ممنون, حالا چه عجله ای دارید, فرار که نمیکنه!
از چه طریقی با وبلاگ آشنا شدید؟
نه فرار که نمی کنه ولی یه جوریه که ادم می خولد همش دنبالش کنه، تو گوگل داشتم سرچ می زدم راجع به مهاجرت که پیداش کردم و وقتی دیدم اطلاعات مفیدی داره همشو خوندم
سلام
من ۳۹ ساله، مهندس برق، کارمند مخابرات، متاهل، ۱ فرزند اقدام برای مهاجرت به کانادا برام خوبه یا نه؟
امکان اقامت گرفتنم چقدره؟
ممنون
سلام
در مورد اینکه کانادا بدرد شما می خوره یا نه توی دو تا پست بصورت مفصل صحبت کرده ام، اونها رو بخونید و خودتون تصمیم بگیرید. نه من نه کس دیگه ای نمی تونه برای شما تصمیم بگیره.
با سلام خدمت امیر جان
امیدوارم خوب و خوش باشی و همینطور پیشرفت کنی.
راجب مسائل مادی و اینکه در حال حاضر تو ایران چه کاری بهتره فکر کنم حساب بانکی از همش بهتر باشه.هم بدون ریسکه هم مطمئن.الان دیگه خرید خونه و زمین با توجه به توافق هسته ای و باز شدن راه خارجیا مثل قبل نیست.شاید راه های بهتری بوجود بیاد با توجه به سرازیر شدن خارجیا به ایران (کارای کاذب پولدار شدن که تو ایران زیاد اتفاق میفته).ولی من خودم به شخصه حساب بانکی رو ترجیح میدم.استرس خرید طلا و سکه و دلار به نظرم بدتر آدمو مریض و متوهم میکنه.بعد چند سال هر چی سود کردی باید بدی اعصابتو و روانتو درست کنی!
من سوالی که دارم از شما راجب اقتصاد کانادا این هست که درسته شما میگید مردم همواره بدهکارن ولی همه چیز دارن(در حد مقبول و خوب)، اینکه اگه کار داشته باشی پس آرامش داری یا نه؟!منظورم کار عادی هست که حقوقی بگیری و خوش باشی با اون پول.چیزی که من فهمیدم از نوشته های شما و اینکه مردم اونجا اکثرا شاد هستن، همین تناسب دخل و خرج و راضی بودن اونا هست و اینکه نیازی نیست مثل اینجا ۱۰ جا کار کنی تا بتونی به چیزایی که میخوای برسی و در واقع مردم حرص پول درآوردنو نمیزنن.درسته؟
بله درسته. و همین آرامش بعد از یک مدتی میره روی اعصابت چون دیگه چیزی برای استرس و اعصاب خوردی نداری!
من این کتابو دو سه سال پیش خوندم.کتاب جالبی بود.اگه اشتباه نکنم روی املاک خیلی تاکید کرده بود بعنوان سرمایه و اینکه خونه ای که توش میشینید رو جزء سرمایه نباید به حساب اورد.
در اینکه پول چیز خوبیه اصلا شکی نیست.و افراد کمی پیدا میشن که هنر خوب زندگی کردن رو بلد باشن.هم پس انداز کنن و هم در حد خودشون خوش بگذرونن.افراد یا ازینور بوم میفتن یا ازونور.
ما هم به امید خدا اگه اومدنی شدیم اینجا چیزیو نمیفروشیم.چون سودی که روی خرید ملک تو ایران هست فکر نمیکنم هیچ جای دنیا پیدا بشه.من اینو در مورد خونه خودمون دیدم و هنوز هم باورم نمیشه که در عرض چند سال چند خریدیم و چند شد..
درسته، البته در مورد املاک اگر اینجا اومدید، یک سری واقعیت هایی هست که ممکنه اون دیدگاه اولیه تون رو تغییر بده.
امیر آقا سلام
از اینکه در غربت به یاد ایرانیانی هستی که ممکن است مطالب شما به دردشان بخورد جای بسیار قدردانی و سپاس دارد. خیلی از ایرانیها هستند که ممکن است اطلاعات و تجربیات بسیار عمیق تری از جامعه کانادا داشته باشند اما یک دقیقه خود را برای هم وطن هدر نمیدهند. همین روحیه شما صرفه نظر از هر چیز قابل تقدیر است. ضمناً از اینکه مطالب شما خوانده شود خوشحال باشید و ناراحت نشوید که چرا افراد کامنت نمی گذارند. خوب یک مقداری بگذارید روی بی حوصلگی مزمنی که در جامعه هست. در ضمن اگر فرصت داشتید در مورد مدارس کانادا هم کسب اطلاع کنید و بنویسید. خیلی از افراد ممکن است برای آینده بچه های خود برنامه ریزی میکنند و به قول معروف آرد خودشان را غربیل کرده اند و دیگه نه کانادا نه هیج جای دیگر آن جذابیت های کاذبش برای شان کششی نداشته باشد. دنیا دنیای کار و زحمت کشیدن است حالا هر جا که می خواهد باشد یه عده شغلشون بابا پولداری است که حسابشون از ما سواست اما ماها که یه عمر کار کردیم دوست داریم فرزندان موفق داشته باشیم و شاید تنها چیزی که ارضاء کننده آن محیط سرد غربت زده باشد مشاهده موفقیت فرزندان باشد. یک دوستی در ونکور داریم که توصیه میکند اگر بچه تان درسخوان است بگذارید در همان مدارس خوب تهران (مثل علامه، انرژی اتمی، احسان و …) درس بخوانند که سطحشان از مدارس کانادا خیلی بهتر است از طرف دیگر مدارس خوب کانادا تقریباً همگی پولی است و مدارس دولتی شبیه همان چیزیست که ما در ایران داریم یعنی وقت تلف کردن بچه تان. خواستم تجربیات خودتان را در همین مورد بدانیم.
ضمناً یک سوال:
اگر خانواده سه نفری بخواهد زندگی متوسط آبرومندی داشته باشد با حدود ۳۵۰۰ الی ۴۰۰۰ دلار در ماه امکان پذیر هست؟ (بدون: ۱- ماشین گرون خریدن ۲- پول مشروب دادن ۳- کازینو و نایت کلاب رفتن۴-سگ و گربه نگهداشتن و مخارج این چنینی)
ارادتمند – آرمان
با دوست شما در زمینه مدارس ایران موافقم. به بچه سخت تر می گذرد اما بار علمیش بسیار بالاتر خواهد بود. یکی از دوستان من پسرش در یک دبیرستان اسم و رسم دار تحصیل می کند، برایش هزینه ای معادل یک دانشگاه را دارد! سالانه ۶۰ هزاردلار!!!
خانواده ای که گفتید، اگر در تورنتو ساکن باشد فکر می کنم بله، این عدد معقول است.
امیر اقا در یک لحظه یادمان رفت که سال نو و عید را به شما تبریک بگویم که از این قصور معذرت می خواهم امیدوارم سال جدید سال همراه با سلامتی و موفقیت های روزافزون برای شما و خانواده محترم باشد.
ممنونم برای شما هم همینطور.
آخر ما نفهمیدیم امیدی به بازنشستگی تو کانادا هست؟
راستی بیمه تامین اجتماعیت رو داری تو ایران ادامه میدی؟
واسه اینکه الان فکر کنم حداقل ده سال سابقه تامین اجتماعی داشته باشی.
نه زیاد. اگر به فکر نبوده باشی, دوران بازنشستگی سخت میگذره
سلام
من مدت یه ماهی هست تقریبا که اینجا میام و با این جمله که مهاجرت کنیم یا نه؟ با وبلاگتون آشنا شدم هدفم مطالعه بر روی پروسه مهاجرت بود ولی دیدم سایر مطالبتونم جالبن و نثر خوب و صمیمانه ایی دارین با اینکه هیچ شناختی ازتون ندارم ولی حس میکنم انسان قابل اعتماد و صمیمی هستین، اینه که مشتری پرو پا قرص اینجا شدمو منتظر مطالب جدیدم.
من کتاب تهیه کردم ولی هنوز شروع نکردم.
راجب مدیریت مالی هم متاسفانه خیلییییی ضعیفم اصلا پس انداز کردن بلد نیستم حس میکردم مدیریت مالی یعنی خرج نکردن و میدونم اشتباهه ولی نمیدونم چه جوری پولمو چند برابر کنم و خیلی بابت این موضوع ناراحتم امیدوارم با خوندن پست ها و کتاب بتونم مدیریت یاد بگیرم و واقعا به حال افرادی که شم اقتصادی دارن غبطه میخورم
کتاب رو بخونید، راهنمایی های خوبی داره. یک توصیه خیلی ساده و سزیع، وقتی درآمدتون بدستتون میرسه، اول سهم پس اندازتون رو کنار بذارید. با بقیه اش، هر طور می تونید ماه رو به آخر برسونید.
ایول !
از همین ماه همینکارو میکنم ! بهترین کار .
مرسی اینم راهنمایی خوبیه ولی چقدر؟؟؟ هیچ درصد خاصی نداره هر چقدر دوست داشتم ؟؟؟؟
در حد معقول! چیزی که نه سیخ بسوزه نه کباب
چند روزیه که وبلاگتون رو دنبال میکنم و خیلی استفاده کردم ازش و بابتش ازتون ممنونم.
در مورد کتاب پدر پولدار پدر فقیر، چندباری خوندمش و با خودم قرار گذاشتم که هر چندوقت یکبار مرورش کنم چون یادآوریش واقعا لازمه.
فک میکنم منظور کیوساکی از خریدن دارایی و افزایش ستون مربوط به دارایی ها چیزیه که هر ماه یا هرسال به ستون درآمداتون اضافه کنه و گرنه خرید طلا یا ارزی که این روزا تکون خاصی نمیخوره و اتفاقا از خیلی جهات مثبت هم هست اصلا به معنی خرید دارایی نیست و صرفا همون پول روی پول گذاشتنه اما به شکل ارزی یا به جنس طلا.
در نهایت داشتن دارایی درحال حاضر همون حساب بانکیه سودآوریه که البته این روزا درصدشم کمتر از قبله و یا واگذار کردن پول به یه شخص دیگه که با اون پول کار میکنه و سودش رو میپردازه که از سود بانکی بیشتره البته به شرط مطمئن بودن.
مطالبتون عالیه خودم توی شرکت های بازاریابی شبکه ای کار کردم توی ایران. Net work marketing
توی ایران و این کشورا جواب گو نیست زیاد. توی کانادا و امریکا این شرکت ها چجورین میشه توضیح بدین. یکی هم باهاتون موافقم. واتس اپ یا تلگرام بهترین هست. گروپ چت بزنید یا کانال اطلاعاتی. اینجوری خیلی سریع تر و مدرن تر هست دیگه کسی به وبلاگ ها. و سایت ها سر نمیزنه همگی به کانال های تلگرامی.
نمیدونم دادن شمارم صحیح هست یا غلط. شمارم رو میدم توی واتس و تلگرام ادد کنید برای گفت و گو و تبادل نظر. کلی ایده و فکر خلاقانه دارم. توی این شغل بازاریابی هم بودیم از رابرت کیوساکی خیلی برامون میگفتن. حتما میرم فایل پی دی اف کتابش رو دان میکنم و میخونم. خودم ترکیه هستم و مهاجر افغانی هستم. لطفا یه خواهشی داشتم میشه از مهاجرین افغانی که توی کانادا هستن اطلاعات بدین درمورد شغل و کار و شرایط زندگیشون. ۹۰۵۳۱۶۶۶۵۹۶۴+
خیلی خوشحال میشم با ادم روشن فکر و از همه مهمتر کسی که برای پول ارزش قایل هست و قدر پول رو میدونه و به دیگران هم توصیه میکنه که از پولش پول دربیارن احترام قائلم. فدایی داری اقای مهندس. فقط جواب رو توی ایمیل بگید یا توی واتس و تلگرام لطفا. چون گم میکنم نمیدونم کجا کامنت گذاشتم
نت ورک مارکتینگ در آمریکای شمالی غیر قانونیه
اتفاقا اصل نتورک مارکتینگ در امریکای شمالی هست! البته من علاقهای به این حرفه ندارم، اما مثلا T Harv Eker هم در کتاب Secrets of the millionaire mind این رو به عنوان روشی خوب برای درآمدسازی معرفی کرده. یکی از شرکتهای معروف در این زمینه هم، Avon هست. البته و صدالبته، برخی از شرکتهای نتورک مارکتینگ در واقع دسیسههای هرمی هستند. اما به طور کلی، نتورک مارکتینگ در امریکای شمالی آزاد و قانونی هست.