خانه » ایران و کانادا » مسافرت به ایران – ۱

مسافرت به ایران – ۱

خب، یکی دو روز از رسیدنم به ایران میگذره و بد نیست چند کلمه ای در موردش بنویسم. البته تصمیم دارم در انتهای مسافرت به صورت مفصل به بیان تفاوتهایی که بین ایران و کانادا دیدم بپردازم، اما فعلا یکم خاطره و قصه تعریف کنم.

یک شب با نوید که حرف می زدیم، بهم گفت تمام مشکلات و بدیهای ایران رو فراموش کرده، فقط این یادشه که می رفت سرکار، مسیر قشنگی سر راهش بوده، اصلا اینکه چقدر دنبال جای پارک می گشتم رو یادم نمیاد! حدودا ۹ ماهی میشد که از ایران زده بودم بیرون. من هم مثل نوید، تا حد خیلی زیادی فقط خوبی ها یادم مونده بود. از طرفی احساس هم می کنم، شرایط به نسبت زمانی که من ایران رو ترک کرده بودم، خیلی تفاوت کرده. هر چند اطرافیان اصرار دارن که: نه آقا تو یادت رفته، وگرنه ایران همین بود و این حرفها، احساس می کنم شرایط به نسبت زمانی که ایران رو ترک کردم تغییر کرده. هنوز برای اظهار نظر زوده و بنابراین نتیجه گیری نهایی رو موکول می کنم به انتهای مسافرت.

متاسفانه شرایطی که بابتش به ایران اومدم، شرایط خوشایندی نیست و بنابراین نمی تونم از مسافرت لذت لازم رو ببرم، عشق و حال کنم و با دوستان و رفقا خوش بگذرونم – احتمالا یک عده هم شاکی خواهند شد، ولی اونهایی که شرایطم رو می دونن حق رو به من میدن که چرا جواب تلفن نمیدم و قرار ملاقات نمیذارم و … این شرایط ولی یک حسن داره و اون اینکه برخلاف خیلی از مسافرتهای ایرانیان خارج نشین، جذابیت های آنچنانی نداره و درست برعکس، با واقعیتهای جامعه و زندگی در ایران آدم رو مجددا آشنا می کنه. توی این چند روز، فقط موفق شدم با یک دوست، که خاطرش بینهایت برام عزیزه قرار شامی بذارم و یکی دو ساعتی با هم گپ بزنیم. صحبت های من در مورد کانادا و صحبت های اون در مورد ایران، باعث شده برای یک مدت کوتاه مشکلی که در ایران دارم فراموشم بشه و کمی هم از این مسافرت لذت ببرم.

آب و هوای تهران، وسط زمستون، برای من گرمه. روزهای ابتدایی خرداد ماه رو به یادم میاره و متاسفانه آلودگی هوا بسیار زیاده. از طرف دیگه، امسال نزولات جوی هم خیلی محدود بوده و باز هم متاسفانه، ایران رو خطر کم آبی و بی آبی، خصوصا در روزهای تابستون آتی تهدید می کنه. قصه ناراحت کننده خوزستان هم سر جاشه، نفت خوزستان مال تمام ایرانه اما آلودگی هوای خوزستان و گردو غباری که دید آدم رو به طور کامل کور می کنه، فقط مشکل هموطنان عزیز خوزستانیه. چقدر این بندگان خدا اذیت میشن و چقدر ناراحتم که کاری از دست من براشون بر نمیاد. نمیدونم چرا هرسال باید شاهد تکرار این مشکلات باشیم…

تهران هم مثل همیشه است… شلوغ و پر ترافیک. صدای بوق که کم کم داشت میرفت تبدیل به خاطره بشه، دوباره چاشنی زندگی روزمره ام شده. از اون مهمتر، پرخاشگری و داد و بیداد و زیر و رو کردن اقوام درجه یک و درجه دو مخاطب در جار و جنجال و دعوا های خیابانی دوباره به یادم اومد. یک کلمه که به کسی بگی، بدش نمیاد که شکمت رو پاره کنه. مثلا یک شب از میدون ونک به سمت شهرک اکباتان میومدم، راننده از یک خط دیگه اومده بود. عرف اینه که تاکسی های ونک، از ورودی اول شهید ستاری وارد شهرک میشن تا کسانی که میخوان فاز ۲ پیاده بشن، امکانش رو داشته باشن. این راننده بدلیل عدم آشنایی، از ورودی دوم می خواست وارد بشه، که دو تا خانم اعتراض کردن. طرف شروع کرد توجیه کردن و از اونجایی که ما شهرک اکباتانیها، با هم احساس رفاقت می کنیم، من هم حرف اونها رو تایید کردم، گفتم شما باید از فاز دو وارد بشید. انگار میراث پدریش رو بالا کشیده باشم، خیلی قاطع و محکم برگشته میگه: هیچ کس از فاز دو نمیره، کی گفته از فاز دو باید بریم؟ من هم که مدتها بود جارو جنجال نکرده بودم و بدم هم نمیومد یک دعوایی رو تجربه کنم، صدام رو بلند کردم که همه اول میرن فاز دو، بعد میرن فاز یک. شما اگر راننده این خط نیستی، من مسیر هر روزم اینجاست. تن صدای من در حالت عادی بلنده، عصبانی و هیجانی بشم بلندتر هم میشه و خلاصه طرف ماستهاش رو کیسه کرد. ظاهرا سر یک مساله به این کوچیکی هم باید هر روز با مردم کل کل کرد، در این حالت بقیه امورات زندگی معلومه تکلیفش چیه. تحمل دیگه آستانه ای نداره، چون اصلا دیگه مفهومی به اسم تحمل بی معناست. هر کس صداش بلندتر باشه و گردنش کلفت تر، مطابق قانون جنگل کارش بهتر پیش میره.

در مورد گرونی کالا و خدمات، فکر کنم بهتر باشه یک پست جداگانه بنویسم. فعلا عزت زیاد!

۱۳ نظر

  1. میبینم که این موارد داخل ایران اینقد تکراریه که ، هیچکس زحمت پست گذاشتن به خودش نمیده

  2. اینم ایرانه دیگه. یکی از مواردی که باعث میشه ادم به فکر رفتن بیوفته همین قانون جنگلشه. خیلی خیلی خوب میشه در مورد تفاوتهاش بنویسی. راستی با سرعت اینترنت چیکار میکنی؟

  3. منتظر جمع بندیت هستم!!

  4. سلام منم منتظرم، این میتونه خیلی کمک کنه به کسانیکه مرددند بین موندن و رفتن.
    ممنون

  5. سلام
    خوش اومدی، امیدوارم کارهات بخوبی انجام بشه.

  6. یکم امیدوارم کردی برادر بالاخره 🙂

  7. یه فلش یک بد نیست نه؟

  8. تنها یه گوشه و خراش سطحی بسیار ساده از تمام فجایع موجود هر روزه ی زندگی ما وطنی ها 🙂

    اینکه با وجود رسیدن به تمدن اونطوری و در مواجهه با وطن! این عکس العمل رو بصورت ناخودآگاه یا خودآگاه انجام می دی خودش جای بسی تامل داره در مورد ریشه های زندگی ما

  9. اینجا به نظرم اومد یه حرفی رو اضافه کنم. زندگی در تهرون بسیار سخته. اصلا بهتره بگیم زندگی نمیکنن.
    بارها به رفقای تهرانیم میگم یه مدت بیاین شیراز، تا معنی زندگی کردن رو بفهمین. هر چند، آسمون همه جا یه رنگه.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*