یک سری هزینه ها هست، که اجتناب ناپذیره. نمی تونید بیخیال هزینه رفت و آمد بشید، باید برید سر کار! باید غذا بخورید، باید لباس بپوشید، باید تفریح کنید (بله، تفریح هم لازمه و اتفاقا خیلی هم لازمه). این هزینه ها هم مثل مالیات، باید پرداخت بشن. اما یقینا هر کسی بعد از اون مالیات و این هزینه های الزامی، پول اضافی میاره. منتها به شرطی که هزینه های الزامیش رو بدرستی و از روی عقل تنظیم کرده باشه.
من خودم کارم رو سال ۱۳۸۴ شروع کردم. قبلش هم کار می کردم، اما به صورت پروژه ای و بخشیش هم همونطوری که قبلا گفتم، به صورت بیزنس در بازار فرش ایران بود. ولی به عنوان حقوق بگیر، اردیبهشت ۱۳۸۴ شروع به کار کردم. با یک عده بچه های خوبی که الان از دوستان نزدیکم هستند. یادمه حقوقم ماهی ۲۵۰ هزار تومان بود، اون زمان حقوق بدی نبود، ولی به هر حال کارمندی بود دیگه. چند ماه آخر اون بنده خدا هایی که مالک شرکت بودن، به مشکل مالی برخورد کردن و همین حقوق هم به تاخیر و تعویق افتاد. به غیر از اون زمان، وقتی که مرتب حقوقم رو می گرفتم، یادمه حدود ۵۰ هزار تومنش صرف هزینه های جاری میشد. بقیه اش، سرمایه گذاری میشد.
بله، من خونه پدر و مادرم زندگی می کردم، پس هزینه خورد و خوراک و اجاره خونه و … رو نداشتم. اما همون زمان دوستانی داشتم – از دانشگاه – که حقوقشون بیشتر از من هم بود ولی تا ریال آخر حقوق خرج اتینا میشد. یادمه همه بهم می گفتن: بابا این گوشی زیر خاکیت رو عوض کن، خجالت نمی کشی همچین گوشتکوبی رو دستت می گیری؟ بابا چرا انقدر به خودت سختی می دی، چرا با اتوبوس و مترو میری سر کار؟
توجیه اون دوستان این بود که با این پول ها و با این درآمد، کاری نمیشه کرد. پس حداقل بذار از زندگی لذتش رو ببریم. اما من در بازار این رو یاد گرفته بودم، که اگر تونستی ۱۰۰۰ تومن رو مدیریت کنی، می تونی ۱۰ هزار تومن رو هم مدیریت کنی. اگر تونستی ۱۰ هزار تومن رو مدیریت کنی، از پس اداره درست ۱۰۰ هزار تومن هم بر میایی و … بنابراین فرقی نمی کرد، من ۲۵۰ هزار تومن درآمد داشتم یا ۲٫۵ میلیون، می تونستم مدیریتش کنم. هیچ وقت تحت تاثیر این اغوا قرار نگرفتم که پول های کوچیک رو بی خیال بشم. پول، چیزیه که باید بهش احترام بذاری تا بهت وفادار باشه. همون زمان که اون شرکت کوچولو به مشکل خورد، من مشکل مالی نداشتم. چون بقدری زیر ساخت اقتصادی خودم رو خوب چیده بودم، که از پس هزینه های ضروریم بر می اومدم. اقتصاد من خیلی کوچیک بود، شاید کل دار و ندارم ۵ میلیون تومن نمیشد. اما همون مدیریت اقتصاد ۵ میلیونی کمک کرد بعدها بتونم اقتصاد … تومنی رو هم مدیریت کنم، به بهترین وجه که دوستان نزدیکم می دونن اوضاع و احوال مالیم چطوری بود!
از اواسط دانشگاه من دیگه هیچ وقت از کسی پول قرض نگرفتم، بغیر از موارد اضطراری که مثلا توی مسافرت بودم و یک خرج غیر مترقبه ای پیش میومد و اون هم در حالتی بود که پول مورد نیاز برای پوشش اون هزینه توی حساب بانکیم بود، ولی حالا بهش دسترسی نداشتم. مثلا یکبار می خواستم یک قرآن چاپ یونسکو بخرم، قیمتش ۲۶۵ هزار تومن بود. اون زمان هنوز دستگاه کارتخوان به اندازه این روزها باب نشده بود، برای همین شوهرخاله ام پول نقد به کتابفروشی داد، همون شب ۲۰۰ هزار تومن از خودپرداز گرفتم بهش دادم و فرداش هم ۶۵ هزار تومن بقیه رو پرداخت کردم. فقط در این مواقع بوده که از کسی پول دستی گرفته ام و باز تاکید می کنم توی همون شرایط، معادلش رو در حساب بانکیم یا توی متکا! داشته ام.
اما من هم همیشه اون طوری زندگی نکرده ام. زمانی بوده که با اتوبوس شرکت واحد (یادش بخیر، الان باید بگم TTC!) و مترو این ور اون ور می رفته ام. زمانی هم رسید که تاکسی هم جوابگو نبود، زیر آژانس و دربست کلاسم رو میاورد پایین! هیچ وقت هم در ایران ماشین نخریدم و اصلا هم بابت این موضوع پشیمون نیستم. داشتن ماشین در ایران کار بسیار اشتباهی بود و هنوز قویا بر این اعتقادم. کانادا فرق می کنه! بنابراین هر زمان مطابق با شرایط اقتصادیم زندگی کرده ام. جایی که پشتوانه قوی داشته ام، پشتم گرم بوده، من هم از زندگی لذت برده ام. در ایران، قیمت ادوکلنی که ۶ ماه یکبار می خریدم ۴۰۰، ۵۰۰ هزار تومن بود. سالی لااقل یک مسافرت خارج از کشور می رفتم. لباس هام همه برند بود و حتی گاهی صرفا برای خرید لباس مسافرت خارج می رفتم. اینها رو برای فخر فروشی نمیگم (خاک بر سر اون کسی که فکر کنه پول براش انسانیت و قدر و قیمت میاره، لباس و ادوکلن و … اگر انسان نباشی، تو رو داخل انسانیت و آدمیت نمی کنه) فقط بابت اینه که بگم من بد زندگی نکرده ام و نخواهم کرد. فقط، همیشه خوب مدیریت کرده ام (به نظر خودم) و هیچ وقت هم به مشکل نخورده ام.
همه اینهایی که گفتم، ممکنه از نظر شما غلط یا چرت باشه. قبول! نظر شما هم برای خودتون محترمه. اما اگر کماکان با من موافقید، قسمتهای بعدی رو بخونید.
سبک زندگیت رو می پسندم، از سرمایه گذاری هاتم بگو. رو چی سرمایه گذاری می کنی من که فقط ملک و بورس شما رو نمی دونم
خیلی ممنون . عالی بود.
” پول، چیزیه که باید بهش احترام بذاری تا بهت وفادار باشه. ” تکبیر
این از احادیث خودمه!
اقا من فکر میکنم فقط پس انداز کردی یا شاید من اشتباه متوجه شدم.اگه پس انداز کردی، بتونی یه توضیحی بدی خیلی خوبه مثلا یه سریا میگن ۱۰ درصد از درامد ماهیانه ت رو پس انداز کن. اما اگه سرمایه گذاری کردی میتونی بگی روی چی سرمایه گذاری کردی؟ چون من بعضی وقتا بسرم میزنه پولی که جمع کردم دلار بخرم یا طلا بگیرم یا به هرحال روی یه چیزی سرمایه گذاری کنم.منم مثل خودت هرماه یه پولی گذاشتم کنار.الان که دارم میرم سربازی و در طول سربازی مطمئنم دستم جلوی هیچکس دراز نمیشه
براووووو
منم دو ماهه یه ادکلن ۵۰۰ تومنی دیدم هی میخام بخرم هی نمیشه!! اینا رو کی خریدین؟ ینی همون زمانی که با مترو می رفتین مارک می پوشیدین یا اینا پاداش اوناس؟!
چرا ماشین داشتن تو ایران کار اشتباهیه؟ آخه بعضی مسیرا مثلثی هستن و مترو خورش خوب نیست آدم مخصوصا تو گرما می پزه تا بخاد بره و بیاد
خانم عزیز (آقا که نیستید؟!) لازمه پولدار شدن، کمی سختی کشیدن و ضبط نفس در ابتدای راهه!
ماشین، یک سرمایه رو به زواله، که هزینه داره و دردسر. من هنوز در کانادا هم ماشین نخریده ام، حتی با اینکه با ماهی ۱۰۰ دلار هم میشه صاحب ماشین شد! چون ۱۰۰ دلار قسط ماشین میشه، ۳۰۰ دلار پول بیمه اش! ۱۰۰ دلار بنزینش! نگهداری و مالیات و … هم کلی هزینه داره. عوضش یاد گرفته ام که چطور کارم رو چطور با وسایل حمل و نقل عمومی راه بیندازم، خیلی هم ماشین لازم بشم، روزی ۳۰ دلار کرایه اش می کنم!
چرا ماشین داشتن تو ایران کار اشتباهیه؟ شما کانادا رو توضیح دادین! تو ایران فقط سال تا سال بیمه هست! ولی عوضش آدم راحته انگار می تونه هر جا خواست بره! ولی پای پیاده آدم انگار تو قفسه و باید بنیه ی قوی هم داشته باشی تا بتونی این همه پیاده بری!!
🙂 من نظرم رو گفتم، شما نظرتون بر خلاف منه، ایرادی نداره مطابق نظر خودتون عمل کنید.
آخه نظر منم نظر شماست ولی شما کاملا مطمئنید من نصفی به نظرم آدم خیلی ماشین لازم داره و خیلی راحته خیلی تو وقتش صرفه جویی میشه
نصفی هم فک می کنم آدم حیفه پولاشو بده ماشین! (بابامم تا قبل از اینکه دو تا ماشین داشته باشیم همیشه می گفت شما حتی اگه با آژانس اینور اونور برید پای من ارزونتر در میاد!) نیاز دارم یه نفر break the tie کنه!!
خوب دقیقا به همین دلیل که پدرتون گفتن! وقتی یک کاری رو راحت تر, با هزینه کمتر و دردسر کمتر میشه انجام داد, چرا باید رفت سراغ راه سخت تر؟ من درست کاری که ایشون میگن رو انجام میدادم!
اما من در بازار این رو یاد گرفته بودم، که اگر تونستی ۱۰۰۰ تومن رو مدیریت کنی، می تونی ۱۰ هزار تومن رو هم مدیریت کنی. اگر تونستی ۱۰ هزار تومن رو مدیریت کنی، از پس اداره درست ۱۰۰ هزار تومن هم بر میایی و …
خیلی خوشم اومد.
سلام آقای روشناس
مرسی بابت مطلب خوبتون
ببخشید چرا داشتن ماشین تو ایران اشتباهه؟ البته تو کامنت یکم توضیح دادین ولی اگه بیشتر توضیح بدید ممنون میشم
راستی این سری مطالب مدیریت مالی ادامه نداره؟
سپاس
مطلب جدیدی برای ارائه داشته باشم می نویسم.
داشتن ماشین در ایران به دلیل هزینه هایی که داره، پول اولیه ای که درگیر میشه – و معمولا چندین برابر قیمت واقعی خودرو به نسبت قیمت جهانیه – و هزینه استهلاک ماشین، از طرفی بدلیل اعصاب خردی که در رفت و آمد با ماشین شخصی از نظر اتلاف وقت و ترافیک و … رخ میده، از نظر من اشتباهه. استفاده از تاکسی و برای بد مسیرها، آژانس رو بهتر می دونم.
من یه بنده خدایی هست میگه توفقط گواهی نامه بگیرمن برات یه ماشین به انتخاب خودت(حالاتایک قیمت معقول)می گیرم وبه نامت می کنم.من واقعاخودم هیچ علاقه ای به رانندگی وماشین ندارم ازطرفی هم روم نمیشه بگم.که خوب پولشوبده بهم!!!!—عاقاااااااااااااامن چه کنم؟؟؟؟؟؟
بخرید بعد بفروشید!
خوب ناجورمیشه!!!!!!!!
ولی فکربدی هم نیست.
یعنی خدای دغدغه رو مطرح کردیا :||||||
موافق نظر دکترم، خودرو فقط بدرد مسافرتهای نزدیک میخوره تو ایران مثل شمال،وگرنه باقیشو با اسنپ میشه راحت وخیلی کم هزینه تر از داشتن خودرو گذراند، البته این نیاز به بلوغ ذهنی داره وگرنه کسی که دنبال چشم اومدن و پزوقیافه هست هرگز نمیتونه قبول این باور کنه
در ایران منم تا سال ۹۶ ماشین نداشتم و از وسایل عمومی استفاده می کردم و با خودم می گفتم حیف پول بدی این ماشین هایی که اصلا به این قیمت نمی ارزن!
تا اینکه تسلیم شدم!!
۱۶۵ کیلومتر کار نکرد که تصادف کردم مقصرم نبودم وضع رانندگی رو که می دونید!
چند ماه بعد تصادف بعد بازم مقصر نبودم
چند ماه بعد تصادف سوم این بارم مقصر نبودم! آخه من کانادایی رانندگی می کنم خیر سرم!
چند تا هم خط انداختن البته
هزینه نگه داری و تصادف و بیمه و استرس جان… تو ایران برای پول های باد اورده یک سری هزینه ها می ارزه!
نگم براتون داشتن یه چیزهایی بیشتر دردسره
از نظر مالی پدر بزرگم رو الگوی خودم کرده ام.
به قول خودش همیشه چیزی بخور، چیزی بده، چیزی بنه.
همه پول رو توی یه جیبت نزار، بکنش دوبخش، یه بخشش رو برای خرجت، یه بخشش برای پس اندازت. همیشه برای خرید اندازه جیبت خرج کن(همون یه جیب. نه هر دو) نسیه خرید نکن. قرضی نخر و نقد پولشو بده(توی تجارت با خرید نقدی، تخفیف هم میگری)
هیچ وقت هم وام نگیر و قرض نکن که تا روزی که مدیونی، شب خواب راحت نداری.