اول بگم که این سریال معلوم نیست چند قسمت داشته باشه. هر چند وقت یکبار که حال کنم، می نویسم. بابت این گفتم که هی نگید کشتی ما رو، چقدر طولش میدی و … قصه کاریابیم که روی مخ همه رفته بود! شما فقط می خوندید، روزی یک پست و دادتون دراومده بود. من همه اون لحظات مزخرف رو در طول ۳ ماه تجربه کردم. این از جنگ اول، که بهتر از صلح آخره.
افرادی هستند که مدیریت مالی رو با خرج نکردن پول اشتباه می گیرن. فکر می کنن که اگر بنا به مدیریت پولمونه، یعنی نباید خرجش کنیم. بعد این افراد دو دسته میشن: اونهایی که میگن بیخیال بابا، مگه چند سال زنده ام؟ بعد از مردنم این پولها رو می خوام برای کی و برای چی؟ ولش کن بذار حالشو ببریم و … یک دسته هم کسانی هستند که میگن خب، مدیریت پول خیلی مهمه، پس من تا حد امکان از خرج کردنش پرهیز کنم و مثلا خودم رو به زجر و بدبختی بیندازم، ولی دست به این پولهای عزیزتر از جان نزنم و …
از نظر من، هردو گروه اشتباه می کنن. بله، مدیریت مالی بسیار اهمیت داره، اما به معنی خساست و امساک نیست. اون حرف گروه اول که میگن، بعد از مردنمون این پولها به چه دردی می خوره کاملا صحیحه. اما ریخت و پاش، نه.
اگر کتابی که معرفی کردم رو خونده باشید (عمرا! کتاب برای چی بخونیم! تا وایبر و فیس بوک هست، آدم مخش تاب داره بره وقتش رو بابت کتاب خوندن تلف کنه؟!) رابرت کیوساکی یک جاییش دقیقا همین حرف رو می زنه، که پول در میاریم، برای اینکه از زندگی لذت ببریم. منتها چه پولی؟ اینجا نکته جالب میشه.
فرض کنید یک ماه کار کرده اید، کلی اعصاب خوردی کشیده اید، با مشتری زبون نفهمی سرو کله زده اید، با رییس و مدیریتون جر و بحث کرده اید، صبح کله سحر از خواب بیدار شدید و بوق سگ خسته و کوفته برگشتید خونه. آخر ماه، چک حقوق رو بهتون دادن (مثل شرکت ما و خیلی شرکت های کوچیک دیگه در خارج از کشور) یا اینکه حقوقتون رو ریختن به حسابتون. با این پوله چکار می کنید؟
معلومه دیگه! اول چند شبی رستوران های توپ میرم، صبح ها از استارباکس، مک دانلدز یا تیم هورتونز یک قهوه و دونات میگیرم میزنم به بدن، اون لباس خوشگله رو می خرم، اوه نزدیک بود یادم بره، گوشی آیفن ۶ اومده و من هنوز ندارم، دیدی داشت یادم میرفت؟ چند وقته دلم می خواد یه دوربین SLR بخرم و …
ای داد! پوله چی شد؟! اه، بابا این همه من کار می کنم و سگدو می زنم، آخرش هم حقوقم کفاف مخارجم رو نمی ده. این دولت فلان فلان شده برای چی این همه از من مالیات کسر می کنه؟! همه اش تقصیر صاحب شرکته، از صبح تا شب من دارم جون می کنم، حالش رو اون می بره و …
خدایی چند نفرتون از این حرفها زده اید یا می زنید؟ حالا در ایران مساله مالیات خیلی به چشم نمیاد، چون الحمدلله صاحبان همه شرکتها راه دو در کردن اداره دارایی و صد البته کارمندها رو بلدن، کسی که دریافتیش ماهی ۳ میلیونه، حقوقش ۵۰۰ تومن اعلام میشه! مالیات ۵۰۰ تومن هم چیزی نیست که به چشم بیاد (البته این کارمند عزیز بعدا می فهمه – شاید هم هیچ وقت نفهمه – که چقدر توی پاچه اش رفته و سنواتش بر مبنای اون ۵۰۰ تومن حساب میشه، نه ۳ میلیون تومن!). اما وقتی میایید جایی مثل کانادا، می بینید که عین آب خوردن، قبل از اینکه حتی چشمتون به جمال چک حقوقی یا pay stub روشن بشه، دولت فخیمه فدرال و استانی سهمشون رو برداشتن! این سهم حدودا یک سوم اون چیزیه که شما با مشقت بدست آوردید و الان در کمال نامردی ازتون کسر شده.
توی پرانتز بگم: باز تیریپ روشنفکری جامعه مدنی ور ندارید ها! الان همه میگن: خب اگر مالیات میدیم، بجاش سرویس هم می گیریم! بله من هم می دونم سرویس می گیرید، مخصوصا در بدو ورود. اما از یک جایی ببعد کفه ترازو به نفع دیگران میشه، مخصوصا که شما یا مهاجر تحصیل کرده اید یا سرمایه گذار، جوون و سلامت هم هستید، بنابراین بیشتر از اینکه از اون خدمات استفاده کنید، دارید پول میدید که دیگران استفاده کنن. اون پول شما بخشیش برای پرداخت welfare به افراد بی بضاعت جامعه استفاده میشه، حالا لزوما اینها همه برای این پولی که می گیرن محق نیستن. اون آدم بی مصرف بیعاری که اصلا نمی خواد تن به کار بده، فقط صبح تا شب ول می گرده و بعد هم این welfare رو به مصرف خرید مشروب و سیگار می رسونه، به نظر شما گزینه مناسبی برای دریافت یک سوم حقوق شماست؟! دیدم که میگم ها، انقدر هم گشاد و عالیجناب تشریف دارن، باید این مشروبی که می خوان زهرمار کنن رو براشون delivery ببره. یمی از دوستان خودم در همین زمینه کار می کنه.
بگذریم. این قانون این جامعه است و شما هم عددی نیستید (نه اینکه فکر کنید من عددی هستم ها! من هم مثل شما!) که بتونید اعتراض کنید. حالا که یک سوم پوله رفت، بقیه اش رو هم خودمون به این ترتیب از بین ببریمش؟! یا اینکه کار دیگه ای میشه کرد؟
خیلی خوبیییییی ، کلی از نوشته هات یاد می گیرم و می خندم مرسییییییییییی
سلام . مرسی . مشتاق هستیم بشنویم که نظرتون چیه در مورد اون دو سوم حقوق. سلامت باشید . مرسی
اقا منم اون کتابرو نخوندم.اسمش رو میتونی دوباره بگی؟
پدر پولدار، پدر فقیر. Rich dad, poor dad. نوشته رابرت کیوساکی. توی پست ۳ تا ماقبل آخر در موردش گفته بودم.
اره یادمه نوشته بودی ولی هرچی فکر کردم اسمی که گفتی یادم نیومد.به هرحال مرسی که گفتی
دوست عزیز ما نتونستیم کشورمونو درست بسازیم
حالا داریم مهاجرت میکنیم
اگر دنبال حقمون بودیم تو ایران باید میگرفتیم
چرا میریم کشور بیگانه حقمونو بگیریم؟
روش. مملکن داریشون رو ما نباید زیر سوال ببریم
چون خودمون تو ایران بیشتر زیر سوالیم
شرمنده ولی حرف دل بود
آره عزیزم، ولی توی همین جامعه هم میشه قاعده بازی رو یاد گرفت و الهی به امید تو!
یه سوالی برام ایجاد شده.
اینکه مثلا من توافق کنم سالی ۵۰ هزار دلار حقوق بگیرم،یعنی حدود یک سوم میره واس مالیات؟
اینطوریه که باس بشینم فکنم که چقد از پولم میره واس مالیات پس سعی کنم رو فلان رقم قراردادمو ببندم؟
بله درسته.
اونی که مدیریت مالی ندارد فرقی ندارد ایران یا کانادا همیشه ناراضی است و اونی که مدیریت مالی دارد برعکس.
کتاب رابرت کیوساکی هم به خیلیها معرفی کردم و امیدوارم این معرفی فایده هم داشته باشه.
دارم فکر میکنم چه مردمی داریم، به خمس معترضند ولی مهاجرت میکنند و یک سوم میریزند در شکم همانهایی که میگویید. و چقدر زیباست دینی که احکامش جامعه را میسازد.
ممنون