من هنوز فرصت این رو نداشته ام که دنبال مسائل مربوط به کار باشم. درگیر پیدا کردن خونه بوده ام (می دونم قراربوده در این مورد هم بنویسم، منتظرهستم نهایی بشه و بعد مفصل درمورد بازار املاک اینجا خواهم نوشت) و هنوز کارهای خرده ریز زیاد دارم، بعد از پیدا کردن خونه باید برم خرید وسایل زندگی از قبیل ظرف و ظروف آشپزخونه و تخت و مبلمان و… بعدش باید برم گواهینامه رانندگی بگیرم و بعد از اون دیگه دنبال کار و مسائل مربوط به اون خواهم بود.
اما این مشغولیت ها باعث نشده که در مورد کار تحقیق نکنم. طبیعتا چیزهایی که می نویسم، شنیده هام از آدم های دور و برم است، و هنوز با اون کشف و شهود خودم فاصله داره. یعنی چیزی نیست که خودم کشف کرده باشم و بنابراین متکی به حرف های اطرافیانه، با توضیحی که در ادامه میدم متوجه میشید که چقدر این حرف ها قابل استناده و صحت داره.
هنوز یادم نرفته که در ایران، بسیاری آدم ها رو می دیدم که دائم سعی داشتند خودشون رو مهم جلوه بدن. بدور از هرگونه بی احترامی به دوستانی که دارم، این متاسفانه عادت بد خیلی از ما ایرانی هاست. یادم هست آشنایی داشتیم که توی یک شرکت کامپیوتری انباردار بود. دیگه یک انباردار چقدر می تونه شغل جدی داشته باشه، خودتون می دونید. اما با من که صحبت می کرد، طوری از کارش و محیط کاریش صحبت می کرد که فکر می کردی با یک دانشمند فیزیک کوانتوم در حال مباحثه علمی هستی! “یک نفر اومده که قراره کمک کنه به من توی کارهام، می دونی، من کارم خیلی سنگینه. این رو حالا باید آموزشش بدم، چون کار من رو بلد نیست، باید یادش بدم. بعدم کار من سخته، توی یاد گرفتن مشکل داره…” فقط دلم می خواست دراون لحظات بهش بگم: بخواب بابا!
البته اینجا آش به این شوری که گفتم نیست. اما کماکان، آدمهای زیادی رو دیده ام که رفتارهاشون عجیبه:
- خیلی راه سختی در پیش داری
- کانادا با ایران خیلی فرق می کنه
- ایران رو کلا فراموش کن، اینجا کاناداست
- باید سعی کنی خیلی زود بری سر یک کاری، چون بزودی پولت ته می کشه و بدبخت میشی
- و …
خیلی اوقات، من دلم نمی خواد کسی برای من دلش بسوزه! چون حرف هایی که می شنوم مزخرفه. بله، من هم می دونم کانادا با ایران خیلی فرق داره، کار کردن هم سخته و … اما ببخشید، من توی ایران هم ننشسته بودم که بادم بزنن! یادمه یکبار با مهدیار صحبت می کردیم، می گفتیم ما اصلا مرض این رو داریم که خودمون برای خودمون کار می تراشیم! افرادی که من در این محیط دیدم، بنظرم خیلیهاشون توی ایران با ولنگاری و باری به هرجهت سر کار می رفتن، و الان اومدن اینجا، دیگه هم کسی نیست که “محض رضای خدا” و “خدا رو خوش نمیاد از نون خوردن کسی روبیندازیم” باهشون برخورد کنه! ازشون کارمی خوان و طبیعیه که بهشون فشار بیاد. حالا سعی دارن این رو توی کله تو فرو کنن که نه، تو هم دهنت سرویسه! نه قربون شکلت برم، این پیرزن از تاکسی خالی دیگه نمی ترسه!!! من روی مهاجرتم، یکسال مطالعه کردم. از روز اولی هم که اقدام کردم، زندگی ام رو وقف این ماجراکردم، یعنی همواره نصف زندگی من در ایران به تحقیق در مورد کانادا گذشت. بقول بهروز، تا رسیدم اینجا آدرس نزدیک ترین شعبه RBC رو گرفتم! بهروز میگه این رو که گفتی، فهمیدم خیلی دقیق می دونی چیکارمی خوای بکنی (همین بهروز یک استثنا در میون آدمهائیه که اون بالا گفتم).
اینجا در مورد کار IT، اینطوریه که هر سازمان و هر شرکتی، برای خودش یک بخش جداگانه داره. این بخش جداگانه، همه کارهای IT اون شرکت رو انجام میده، از نوشتن برنامه گرفته، تا نصب و راه اندازی شبکه و نگهداری سرورها و … این مساله در مورد بانک ها – مشابه اون چیزی که توی ایران داشتیم – منطقی به نظر می رسه اما جالبه که بدونید مثلا شرکتی که در زمینه تولید فرش ماشینی کار می کنه هم همین روال کاری رو داره. برحسب سایز شرکت، این بخش IT بزرگ یا کوچیک می تونه باشه، مثلا یکی از دوستان خوبم اینجا توی همون شرکت تولید فرش ماشینی کار می کنه و بخش کامپیوترشون ۲ نفرنیرو داره. اما مثلا بانک RBC بخش IT مسلما بزرگتری داره. قسمتی از کار رو هم اگر شرکت بزرگ باشه، ممکنه برونسپاری (out source) کنه. اما مثلا یک بنده خدای دیگه رو ملاقات کردم، که آچار فرانسه یک شرکت صنایع فولاده. هم برنامه می نویسه، هم سرور نگهداری می کنه، هم شبکه و هم به قول خودش، ۷ ساعت از ۸ ساعت کارش رو وبلاگ و اخبار فارسی می خونه!
تقریبا توی این مدت، فقط یک نفر رو دیدم که توی شرکت IT based کارمی کرد. یعنی به اون مفهومی که مثلا ما در مورد شرکت اینفوتک داشتیم، تا الان یک نفر رو دیدم که توی شرکتی با این نحوه عملکرد کار می کنه. بقیه همه جزء تیم IT همون مجموعه خودشون بودن که ممکنه بزرگ یا کوچیک باشه.
نکته جالبتر اینکه، بر خلاف اون چیزی که شنیدم توی خارج از ایران امنیت شغلی نیست، دریافت های من عکس این موضوع رو نشون میده. تمام کسانی که دیده ام، بلااستثنا همگی در یک شغل بوده اند. دوستی از سال ۲۰۰۲ در یک شرکت مشغول بوده. اون یکی ۱۴ ساله توی RBC هست. یکی دیگه ۱۰-۱۲ ساله توی همون شرکت صنایع فولاد کارمی کنه. این همه سابقه کاری توی یک شرکت، اگر معناش امنیت نیست، من دیگه نمی دونم چیه! و نکته جالب اینه که آدمها خیلی بلند پرواز نیستند. اصلا دنبال این نیستند که مثلا شانسشون رو دریک محیط کاری جدید امتحان کنن. شاید بدلیل ترس از این موضوع که نکنه همینی که داریم رو هم از دست بدیم، خب غالبشون متاهل و دارای خانواده هستند.
اما
ما که در اینفوتک بودیم. آدمهایی مثل یوسف و مهدیار که الان شکر خدا خیلی هم موفق هستند، آدمهایی مثل من که بلند پرواز هستند، آدمهایی مثل علی که خیلی به خودشون مطمئن هستند (نه همینطوری تخمی تخیلی، بر مبنای یک سری حقایق)، آدمهایی مثل سیامک که با موضوع همیشه منطقی برخورد می کنه (فقط بنظر من شاید بد نباشه یک وقت هایی انعطاف از خودش در کار نشون بده)، آدمی مثل بهروز که از روز اول خیلی مثبت به مقوله مهاجرت من و بقیه نگاه می کرد و نسبت به کاری که داره دیدگاه مثبتی داره و اصلا از این محیط بد نمیگه و منفی بهش نگاه نمی کنه…
ما ها با بقیه فرق می کنیم. شاید بدلیل اینکه سالها در محیطی کار کرده ایم که علیرغم انتقاداتی که بهش داریم، خیلی به محیط خارج از کشور شباهت داره. هنوز هم با یوسف و مهدیار که حرف می زنی، می بینی در مقایسه با خیلی آدم های خارج از ایران، مثل میخ تیزهستند. زندگی در خارج از ایران، کندشون نکرده. هنوز دنبال تغییر توی زندگی هستند، یوسف هنوز دنبال یک شرکت بهتر از جایی که توش داره کار میکنه، می گرده. مهدیار میگه ویزای کانادا بیاد فوری استرالیا رو ول می کنم و میام کانادا. این حرف های دو تا آدمیه که شغل خیلی خوبی دارن، موقعیت کاری خیلی خوبی دارن و باز دنبال بهبود وضعیتشون هستن.
این آدمها رو نباید با کسانی مقایسه کرد، که همون عادتهای ایرانشون همراهشونه. کسانی که می گفتند فقط من درست میگم، و علیرغم ژست های روشنفکرانه، در باورهای خودشون اسیر و زندانی بودن. هنوز هم اینجا همین طوری هستند، عزیز من شما۱۴ ساله فقط توی یک محیط کاری بودی. گیریم که صد تا کار مختلف هم توی اون محیط کاری کردی، اما تا بحال حتی فکر این رو هم نکردی که محل کارت رو عوض کنی، چون بنظرت جایی که هستی بهترین جای دنیاست! تو که حالش رو نداشتی یا تخمش رو نداشتی که در روتین زندگی ات تغییری بدی و نهایت ماجراجوئیت، گذروندن تعطیلات توی آمریکا بوده. چرا و چطور به خودت اجازه میدی که فلسفه زندگی خودت رو به عنوان وحی منزل تحویل بقیه، اونهم کسانی که تازه وارد هستند بدی و براشون استرس ایجاد کنی؟! من که امیرحسین روشناس هستم و دور ازجونتون، هیچ کس رو جز خودم آدم حساب نمی کنم، اما بقیه ممکنه با این حرف های شما توی دلشون خالی بشه، نگران بشن و زندگیشون به هم بریزه! نمی گم خوش خیال باشید ها، اما ترسیدن بی مورد هم بدتر از بی خیالیه! یادمه توی بازار ضرب المثلی بودکه می گفت: اونی که نترسید برد، اونی که ترسید مرد!
مطمئنم هرکدوم از کسانی که اینجا دیدم، اگر شغل و درآمد یوسف و مهدیار رو داشتن دیگه سر از پا نمی شناختن! نصف این دو تا هم نیستند، بعد دائم توصیه های حکیمانه هم بهت می کنن! از سر دلسوزیه ها، می دونم. اما با تقدیم احترام و تشکر فراوان، اصلا دلم نمی خواد کسی دلش برای من بسوزه! این عقل شما برای خودتون هم از نظر من درست کار نکرده، من اگر قرار بود به حرف کسی گوش کنم یا به عقل دیگران تکیه کنم، در زندگیم هیچی نشده بودم. اتفاقا هر پیشرفتی در زندگی داشتم، از سر همین گردنکشی ها و لجبازی ها با تفکرات عامه مردم بوده.
دائما اینجا این رو شنیدم: “شما باید زودتر یک کاری پیدا بکنی، ترجیحا مرتبط با زمینه تخصصیت، تا مجبور نباشی که از جیب هزینه کنی چون اینجا خیلی پول درآوردن سخته”. این رو مقایسه کنید با حرف اینفوتکی ها، که “تا رسیدی فوری نرو دنبال کارپیدا کردن، چون هنوز محیط رو نمی شناسی و بنابراین موقعیت های کاری خوبی رو از دست خواهی داد، فقط بخاطر اینکه عجله کردی”. حالا ببینیم گوینده این حرف ها کی هست: اولی رو کارمندان ساده در بخش IT شرکت های کوچیک و بزرگ کانادا توصیه می کنن و دومی رو مدیران دو تا شرکت خفن در استرالیا! فکر کنم معلوم باشه باید به حرف کی گوش کرد!
البته، این رو هم اضافه کنم که در تفکرات بچه های اینفوتک، منصور رشتی نقش بسزایی داشته و داره. این آدم با شرکتی که درست کرده و با روشی که شرکتش رو اداره می کنه، باعث ترقی فکر خیلی آدم ها شده. نمی گم همه آدمها، چون واقعا همه از این آدم الگو نگرفتن. ولی اونهایی که زرنگ بودن، تاثیر مثبت این مرد بزرگ رو در زندگیشون دیدن. هنوز هم میگم، منصور رشتی هم مثل همه آدمها خالی از ایراد نیست و یقینا تک تک ما بهش انتقاداتی داریم. اما ذات منصور رشتی، یک شخصیت بزرگه. و این شخصیت بزرگ در کسانی که توسط این آدم تربیت شدن، تاثیر عمیقی گذاشته.
امیر عزیز،
اولا ممنون بابت همهٔ لطفی که در حق من (و مهدیار) داشتی، من یه به هیچ وجه خودمو لایق این حرفا نمیدونم (به خودم اجازه دادم از طرف مهدیار هم تشکر کنم). یه عا لمه بحث رو با هم قاطی پاتی نوشتی
به نظرم این بحثی که باز کردی بزرگترین ریسکش جنرالایز کردنه، به شخص به هیچ وجه قصد همچین کاری رو ندارم و امیدوارم به هیچ قشر یا کسی بی احترامی نباشه تو نظرم و اگه بود پیشاپیش عذر میخوام.
راجع به نظر افراد مختلف در مورد کار بیرون ایران:
در مجموع با حرفت موافقم، قشری که مثال زدی متاسفانه تعدادشون خیلی زیاد تر از آدمای مثبت اندیش و مصمم هست، ولی به نظرم نباید و نمیشه جمع بست، خیلی آدمهای مثبت، قوی و هدفمند تو خیلی شرکتای ایران کار میکردن و اومدن اینور و بسیار هم موفق هستن، یه مقدار زیادی متاسفانه بر میگرده به فرهنگ کاری که ریشه تو فرهنگ کشور داره.
امنیت شغلی:
من وقتی خودم همچین حرفی رو میزنم منظورم اینه که اینجا اگه کار نکنی واقعا امنیت نداری، بله اونایی که ۱۴ سال کار میکنن (مخصوصاً اگه تو بخش خصوصی کار کنن) کار کردن و یه چیزی داشتن که موندن، به نظر من اینجا جاب سکیوریتی هست خیلی هم زیاد هست برای افراد متخصص و کاری، برای کسی که بخواد کار نکنه نیست در صورتی که ممکنه تو ایران باشه. جایی که من کار میکنم تمام مدیرای ارشد بالای ۱۲ سال هست که اینجان.
ریسک پذیری:
بله نظر من همینه، ریسک پذیری رو شاید اینجا کمتر ببینی (البته استرالیا و کانادا بسیار دیورسیتی زیادی داره) و بنا بر این ملیتهای مختلف بر اساس فرهنگشون میتونه این نظر راجع بهشون درست نباشه، یه مقدارش برمیگرده به آرامش محیط و امنیت و رضایت از زندگی یه مقداری به فرهنگ (به عنوان مثال ترن اور نیرو تو چین خیلی بالاست) و یه مقدار هم به افراد، اینجا حرف تو صدق میکنه، ریسک پذیری ما میتونه بالا تر باشه، فراموش نکن تو جزو اون دسته ای هستی که جرات اینو داشتی که در سن ۳۴ سالگی مهاجرت کنی ! 🙂
اینکه جوّ اینفوتک فرق داشت رو کاملا قبول دارم، من به شخص ترینینگ هایی که منصور منو فرستاد میتونم بگم نگاهم به زندگی و کار رو عوض کرد و از همونجا به این فکر افتادم که مهاجرت کنم.
ما اینجا هم آدمایی رو دیدیم که افسرده و ناراضی بودن و کلی مینالیدن و همینا که میگی راجع به اینکه کارتو بچسب و … به نظر من بهتره به جای اینکه بره رو مخت و قضاوتشون کنی باید از کنارشون رد بشی، اگه میتونی تو یه انرژی بدی بهشون اگه نه که هیچ، خیلی مهمه که بیرون ایران اطرافتو چه آدمایی بگیرن. خیلی مهمه! در عین اینکه لزومی نداره تفکرات یه نفرو رو سرش خراب کنی نباید هم بذاری که محدودیتهای ذهن بقیه رو تو اثر بذاره، به نظر من حدی وجود نداره! کم و زیاد داره ولی نشد نداره، ممکنه از یه جائی تو کار بخوای بری بالا نیاز به یه چیزی داشته باشی مثل مدرک بالاتر تحصیلی یا زبان. خیلی خوب یا شناخت از محیط محلی اون کشور. با این حرف که باید از صفر شروع کنی و کارای مهم رو به ما نمیدن و اینها ۱۰۰% مخالفم، مزخرفه! چند وقت پیش تو جریان یه کنفرانس کال متوجه شدم طرفی که اونور جلسه هست (و تو شرکت ما کلی قبولش دارن به عنوان یکی از پوزیشنهای ارشد مسترکارد) یه ایرانی به نام رامین تو بلژیک مدیر ارشد تیم محصولات مستر کارت، ازین مثالا زیاده خیلی هم شدنیه – مدتیه استرالیا و کانادا بیشتر به سوی کاپیتالیسم و سرمایه داری متمایل شدن تا به ماهیت سوسیالیستی که سالها پیش داشتن، این یعنی خیلی نگران سقف برای بالا رفتنت نباید باشی مخصوصآ برای تو که پول برات بسیار مهمه! به شخصه اعتقاد دارم زندگی تو چند کشور از جمله این دو کشور فرصتی بسیار عالیه تو این برهه از تاریخ و زمان نه چندان دور اینو ثابت می کنه.
چند بار بهت گفتم بازم اینجا میگم، اگه بدونی برای چی اومدی و مصمم باشی که به هدفت برسی و ابزارش رو داشته باشی (مهم تر از همه زبان و بعدشم سواد و تجربه) محدودیتی برات وجود نداره، دیر و زود میشه ولی میشه. [و به نظر من تو بیشتر اینایی رو که نوشتم داری، پشت سرت هم گفتم… چه دل و قلوه ای میدیم ما..]
خیلی پر حرفی کردم، بحث کار و فرهنگ کاری خیلی پیچیده تر و طولانی تر از این حرفاست، یکی از موضوعهای مورد بحث ما اینجا هم هست، اگه شد بازم مینویسم. الان که اینقدر خوابالو بودم خیلی نفهمیدم چی نوشتم…
ارادتمند
یوسف
ممنون از وقتی که گذاشتی و نوشتی. من با اجازه ات چند تا غلط املایی رو اصلاح کردم که متن خوانا تر بشه.
از بقیه خوانندگان هم دعوت می کنم نظرشون رو بنویسن، برای من مهمه که بدونم ازدیدگاه آدمهای مختلف چقدر نظر من صحیحه.
امیر حسین جان بسیار بسیار ممنون از تعریف هات. با اینکه خیلی با هم اختلاف سلیقه داشتیم تو کار ولی تقریبا میتونم بگم که باهات توی این مورد موافقم. البته یک سری توضیح برای روشن شدن افکار عمومی لازم به نظر میرسه! ؛)
– به عنوان موضوع اول عرض کنم که من نه خفن هستم نه مدیر 🙂 درآمد البته خدا رو شکر خوبه. چرخ زندگی میچرخه. البته هر کسی یه انتظاراتی داره تو زندگیش که خوب رضایتش رو نسبت به همه چیز تحت تاثیر میذاره. ولی خوب به صورت میانگین درآمد فعلا راضی کننده است.
– اینکه تو شرکت خفنی کار می کنم و خوب آدم های خفن دور و برم زیادن کاملا درسته. اتفاقا همین موضوع باعث شد که بفهمم خیلی هم خفن نیستم و خوب تعریف خیلی از موضوعات با ایران بسیار فرق داره.
– یه چیزی که خیلی به نظرم مهمه اینکه حساسیت های آدمهای مهاجر و نصیحت هاشون کاملا (تاکید میکنم کاملللللللا) برگرفته از تجربیات خودشونه و اصلا نمیشه بهشون عمومیت بخشد ولی یه حرف کلی در مورد کار درسته، اونم اینکه اگر کسی پشتکار، هدف و کمی صبر داشته باشه حتما به جاهای بهتری از جایگاه قبلیش تو ایران میرسه. از جایگاه مسلما منظورم الزاما کار راحتتر یا پول بیشتر نیست بلکه اون چیزی که اون فرد براش هدفه.
برای اینکه ثابت کنم ایرانیم الان میخوام تمام حرفای خودمو نقض کنم و یه نصیحت آبدار همه رو بکنم:
آقا خانوم عزیز که دنبال موقعیت های شغلی هستین حتما linkedin رو جدی بگیرین.
حرف مهدیار در مورد Linked IN کاملا درسته. این شبکه اجتماعی نقش بسیار مهمی در کاریابی امروزه داره. ممنون از نظراتت
چند تا نکته به ذهنم رسید در مورد کار و امنیت کار :
نکته اول :
بازار کار علاوه بر موقعیتها و فعالیت خودت به گردش روزگار هم ربط داره.
بعد از سختیهای پیدا کردن کار اول ، از همه کسایی که خارجن بپرسی، اولین کار پیدا کردنش از همه سختره.
چون کارفرماها و آژانسهای کاریابی چون معمولا دنبال رفرنس معتبر میگردن ، محل کار معتبر ، و ایران هم جای مناسبی ظاهرا نیست برا رفرنس بودن مگر شرکتهای بین المللی باشه و یا یه نفر ایرانی با وجهه خوب قبل از تو به تورشون خورده باشه و در حالت کلی شاید بهتر بگم هر جایی هم که باشی حتی آمریکایی هم معمولا دنبال لوکال رفرنس هستند ،
خلاصه کار اول سخته پیدا کردنش ، برا همین یه مقدار استرس داره و فقط همین نه بیشتر . حرفهای مزخرف رو فراموش کن
نکته دوم :
اینجا کار با پروژه تعریف میشه و به هر دلیلی پروژه تموم بشه ، کار تو هم تموم میشه ، مگر اینکه شرکت گردن کلفتی کار کنی که بتونن تو رو با توجه به تواناهایی که نشون دادی اساین کنند رو پروژه دیگه و اگر پروژه فعالی نباشه سه سوت جشن خداحافظی برات میگیرن و فرقی نمیکنه که کار پرمننت باشه یا قرار دادی ، دیروز وارد شرکت شدی یا یه عمره هستی ، منافع خودشونو میچسبن
نکته سوم :
دور از جون خیلیها ، بعضی از ما ایرانیها زیاد حرف مفت میزنیم ( آخه میدونی هنوز حرف مفت زدن ، مجانیه ، و چیز مجانی خیلی دوست دارند ) زیاد بهشون گوش نکن و با همین فرمون برو جلو که خوب داری میره جلو ، خدا پشت و پناهت
ممنون مهدی جان، به نکات خوبی اشاره کردی
کاملا (به همون غلظتی که مهدیار گفت) قبول دارم که هر کی بر اساس تجربهای که داشته برداشتش شکل میگیره و به بقیه توصیه یا نصیحت میکنه، بنا بر این بهتره وقتی ازت میپرسن اول همهٔ جملهها بگی: به نظر من یا اینطوری که من تجربه کردم … (به اول همهٔ جملههای من باید اضافه بشه)، به عنوان مثال مورد دومی که زاغه نشین بهش اشاره کرد رو اصلا من اینجا حس نکردم و اگه یکی از من میپرسید کاملا بر عکس جواب میدادم، شاید چون کار من اصلا پروژه ای نیست در صورتی که با نکتهٔ اولی که اشاره کردن کاملا و ۱۰۰% موافقم، پیدا کردن کار اول بسیار بسیار سخته
آقای نسبتا محترم تو چرا تو لینکدین نیستی؟!! الان داشتم سرچ میکردم پیدات نکردم!!
بر اساس تجربه من، در کنار تجربه خوب، سواد، آدم کاری بودن، زبان خوب مسایل دیگهای مثل رفتار حرفی، رزومه نویسی، فهمیدن سیستم کاریابها و ایجنتها در اینجا و لینکد این و در ضمن در زمان مناسب جای مناسب بودن هم مهمه. به نظر من اگه چیزی رو که کم داری تکمیل کنی، صبر داشته باشی و با محیط زود سازگار بشی: Sky is the limit
سلام امیر حسین جان،
از خوندن این همه مطلب جالب با ادبیات شیرینی که مختص خودته واقعا ذوق کردم،
اینکه با همه مشغله ای که داری، این همه وقت میذاری و مطلب مینویسی جای تشکر فراوان داره .
سلام امیر عزیز,
ممنون از شما و یوسف و مهدیار بابت به اشتراک گذاشتن تجربیاتتون.
با توجه به شناختی که من از هر کدوم از شماها (از لحاظ فنی و رفتار حرفه ای و سازمانی) دارم, اطمینان دارم که دیر یا زود یک کار خوب با شرایط خوب پیدا خواهید کرد.
چیزی که خیلی مهمه به نظر من; رزومه, تکنیک های مصاحبه و نحوه بستن salary Package هستش.
از یوسف و مهدیار خواهش میکنم که تجربه های خودشون رو تو این زمینه ها بگن, فکر کنم به ما خیلی کمک بکنه.
مرسی دوست من
مرسی که مردانه داری مینویسی
مرسی که مثل یک نویسنده حرفه ای متن مینویسی بر خلاف اینکه تو یه مهندسی
منم شرایط شبیه به زندگی شما در ایران هست
کارمند بانک هستم
مهندس نرمافزار
و تخصص اصلی ام شبکه هست
خیلی دودل شدم برای مهاجرت
اما اینجا شرایطم خوبه ؟
ولی سودای پرواز هم در سر دارم
نمی دونم اصلا کارم درسته ؟
نمی دونم اصلا ایا این فکر من خامه یا یه آینده نگریه
مهاجرت مقوله پیچیده ایه… نه میشه گفت خوبه و نه بد. یک سری چیزها رو از دست میدی، یک سری چیزها رو بدست میاری، یا فکر می کنی بدست میاری!
بستگی داره از زندگی دنبال چی باشی:
دنبال آزادی فردی؟ آره خوبه!
دنبال درآمد بیشتر؟ نه اصلا خوب نیست!
سلامت روح و روان؟ بستگی داره. به خانواده چقدر دلبستگی داری؟ چقدر تحمل و صبر داری؟ می تونی تا مدتها بیکاری رو تحمل کنی؟ و …
اینجا هم مدینه فاضله نیست، باید خودت بیایی و از نزدیک لمسش کنی و گرنه این حرف من شعار به نظرت میاد.
تفکر خود من؟ فعلا روی این مود هستم که اقامت و پاسپورت کانادایی رو بگیرم و برگردم ایران. فعلا…
مرسی از اینکه جواب دادی ..
۲-۳ سال اولش همه می خوان بر گردن دوستای منم همین گونه بودند اما بعد از مدتی مانگار شدند
ایشالا شما هر چی صلاحته برات اتفاق بیفته
خیلی خوشحالم چنین ادمایی با سواد و با منشی داریم که تجربیاتشونو تو یه سایت اشتراک میزارن
مرسی مهندس
خواهش می کنم، به هر حال این راهی بود که من رفتم. در مورد خودم، چون در حال حاضر دنبال کار هستم، خیلی جنبه های دیگه زندگی در خارج برام اهمیت ندارن، یعنی اهمیتشون فعلا در حاشیه این جستجو برای کار قرار گرفته. مسلما اگر کسی اینجا به کاری مشغول باشه، قضایا براش متفاوت خواهند بود.
دووم بیار مرد موفق میشی
فقط مثه یه مرد دووم بیار
مهندس
ممنون بابت روحیه ای که میدی 🙂
هدف جلوی ماست و ما می توانیم بر آن پیروز شویم . 🙂
سلام
من مهدی هستم از شیراز
به عنوان کسی که سال دیگه دارم میام تورنتو خیلی از وبلاگتون دارم استفاده می کنم و بقول شیرازی ها دم شما گرم اقا.
اون جمله شما که حالشو نداشتی در زندگی روزمره تغییری بدی ……خیلی با حال بود
با سلام
خدمت مدیر محترم اینفوتک
جناب اقای رشتی
واقعا اولین کسی که توی این چند سالی که کار کردم جناب اقای رشتی بهترین و موفق ترین فردی بوده که تا به حال دیدم و من توی اون ده سالی که توی اینفوتک بودم واقعا اونجارو مثل یه خونواده میدیدم و سپاسگزارم از اقای رشتی که محیط خوبی رو برای خانواده اینفوتک فراهم ساخته است.
امیدوارم مثل همیشه رو به رشد و دگرگونی جدید باشه شرکت اینفوتک.
با نظرت موافقم اگه هر انسانی هدف داشته باشه توی زندگیش و برای اون هدفش بجنگه و وقت و زمان بذار حتما نتیجه میده
خیلی ها هم بی هدف هستن وقتی از ایران میرن و مثلا اروپا و بقیه کشورا در حالی که به عنوان مهاجر یا پناهنده یا پناهجو رفتن. خودشون رو گم میکنن و خودشون رو میبازن.
مثلا عیش و نوش و خوش گذرانی و ول گردی
ولی شما و امثال شما که هدفمند هستید حتما اینده ای درخشان دارید.
بنده هم کتاب رابرت کیوساکی رو چند بار خوندم
و الان دارم هر روز تمرین میکنم برای ایلتس که زبان انگلیسیم رو بتونم قوی کنم و ارتقاع بدم
باز توی چند تا سایت ایرانی و خارجی تست زبان زدم
تست هام به این صورت شد
مبتدی ۷۰%
تازه کار ۵۰%
متوسط ۳۰%
پیشرفته ۲۰%
الان تازه فهمیدم که از سطح تازه کار باید شروع کنم و ببینم چی میشه تا بتونم در حد امتحان های ایلتس قوی بشم
یکی دیگم اگه برای شما مقدور هست در مورد اسپانسر فامیل بگید.
یعنی اطلاعات دقیق اگه در توان شما هست بگید
یا اینکه یکی از دوستان یا اشنایانتون رو معرفی کنید
کل سوالاتم در مورد مهاجرت به کانادا در زمینه پناهجو شدن و یا اسپانسر شخصی توسط فامیل بپرسم و از بلا تکلیفی دربیام و ببینم پروسه اش چند سال طول میکشه یا چه مدارکی میخاد یا اینکه چقدر هزینه داره. خیلی به خاطر این مسئله استرس گرفتم
اطلاعات اسپانسر فامیلی رو قبلا هم گفتم فقط در مورد همسر و پدر و مادر می دونیم. کیس پناهندگی رو کسی اطلاعی نداره.
ممنونم بابت مطالب مفیدی که قرار میدید!
چند تا مورد:
۱- شما گفتی که گواهی رانندگی در ایران رو از شهرک آزمایش به زبان فارسی گرفتی، بردی پیش آقای ابراهیمی تقاطع Yonge و Sheppard و اونجا ترجمه کردی. همچنین گفتید که گواهی فارسی شهرک آزمایش رو ۴-۳ روز قبل پرواز بگیریم که expire نشه. شما چندی است که وارد تورنتو شدید و هنوز اقدامی نکردید برای گواهینامه.
۱- آیا وقتی که شما مدرک فارسی رو به زبان انگلیسی در یک دارالترجمه کانادایی ترجمه کردید دیگه Expire نمیشه و میشه سر فرصت رفت دنبال کارهای گواهینامه و …
۲- در صورتیکه expire میشه (سوال ۱) آیا میشه یک اقدام کرد (مثلا ثبت نام یا آییننامه یا …) که ادامه کار نیاز به اون مدرک ترجمه شده که تاریخ انقضا داره نباشه و بقیه مراحل گرفتن گواهینامه رو سر فرصت پیگیری کرد؟
۳- وبلاگ شما برای کسانی که میخوان مهاجرت کنن بسیار بسیار مفیده. برای من اما، بیشتر مفیده. چونکه خیلی شباهتها داریم. سن و سالتون در زمان مهاجرت (البته اگه آقای یوسف درست گفته باشن!)، ریسکپذیری، اینکه رفتید و به حرف بقیه نکردید (تو وبلاگ بود «هیچ کس رو جز خودم آدم حساب نمی کنم») کار تو شرکتهای خصوصی ایران و خیلی خیلی خیلی موارد دیگه که تا الان فهمیدم. بنابراین بر من واجبه که بیشتر از سایرین از این حرکت زیبا و انساندوستانهتون در کمک کردن به هموطنانی که میخوان به کانادا و مشخصا تورنتو مهاجرت کنن سپاسگزاری کنم.
امیدوارم به زودی در کانادا، دوستان خوبی برای هم بشیم و رفت و آمد خانوادگی داشته باشیم.
۱- بله ترجمه کنید مشکلی دیگه نیست
۲- اکسپایر نمیشه ترجمه گواهینامه
۳- خواهش می کنم
دمت گرم با این نقد گرمی که به ادمای ترسو زدی، خداقوت ،پسر منو دل گرم کردی به راهی که تنهایی دارم میرم ودارم به انتهاش میرسم ،تازه با سایت شما اشناشدم وخیلی دارم کمک میگیرم از نوشتها وتجربیات شما،باتشکربدرود❤️❤️❤️❤️
موفق باشید.