شکم آدم که سیر باشه (حالا نه لزوما از نظر غذا خوردن) زندگیش کم کم یکنواخت میشه و کم کم میره سراغ کارهای عجیب و غریب. وقتی دغدغه گرون شدن قیمت بنزین رو نداشته باشی، وقتی هر روز قیمت دلار بالا پایین نره، وقتی از اول صبح با جنگ و دعوا کارت رو شروع نکنی، وقتی گوشت سینه مرغ پارسال کیلویی ۱۶ دلار باشه و امسال هم همون ۱۶ دلار، وقتی هزینه رفت و آمدت بعد از یکی دو سال ۱۰ سنت (معادل ۲۷۳ تومن، اون هم با درآمد دلاری) افزایش پیدا کنه، وقتی …
میگردی دنبال هیجان توی زندگیت. میگردی دنبال یک سری کارهای جدید که شاید خیلی هم عادی نباشن. مثلا یک روز در سال، همه مردها یک مایل رو پیاده و با کفش زنانه طی می کنن، تا نشون بدن به زنها احترام میذارن (شما پرتقال فروش رو پیدا کنید، متاسفانه من بصیرت لازم رو نداشتم!). یا مثلا شاکی میشن که چرا برای تبلیغات بازی های پن ام (Pan Am) دو تا چترباز از فرانسه اومدن و از برج CN پایین پریدن. چرا در حالیکه پریدن از این برج ممنوع شده، از استعدادهای محلی کانادا برای این منظور استفاده نشده!
یک مورد جالبش رو امروز توی روزنامه خوندم. میتونید ۶۰۰ دلار به یک موسسه خیریه کمک کنید، تا یک حافظه USB رو به کره شمالی قاچاق کنه! روی این حافظه، کپی کامل ویکیپدیا به زبان کره ای، به همراه یک سری فیلم سینمایی و مستند هست که برای ساکنین کره شمالی انتخاب شده ان، تا به مردم کره شمالی نشون بده دنیا اونی نیست که حکومتشون بهشون القا می کنه. از ۶۰۰ دلار، ۳۰ دلارش هزینه حافظه است و بقیه اش هزینه حمل و نقل و از همه مهمتر، رشوه به مامورین دولتی مرزبانی که بذارن این حافظه ها وارد کره شمالی بشه.
یا مثلا همون روز Toronto open doors کنار خیابون، دیدم یک عده چینی به سبک ایکیوسان نشستن، یک نفر هم داشت بروشور پخش می کرد. جلوتر رفتن و دیدم این ها افرادی هستند که به سبک فالون دافا مراقبه می کنن، چیزی که معلوم نیست به چه دلیل از طرف دولت چین ممنوع شده. این افراد هم سعی داشتن کانادایی ها رو نسبت به این موضوع آگاه کنن.
جدا از فلسفه این کار، که آگاه سازی مردمان بی درد و مرفه جوامع غربی به مشکلات دنیاست (!!!!!)، دلیلی که باعث میشه فعالیت های این چنینی رو در این جامعه ببینیم فقط از شکم سیری ناشی میشه! اگر اینجا هم دغدغه حجاب و عفاف داشتن یا هر روز همه چیز بر طبق تصاعد هندسی گرون میشد و درآمد به ندرت با افزایش همراه بود، یقینا چنین چیزهایی رو نمی دیدیم. نتیجه نهایی این پست این می تونه باشه که حق ارمیا نبود اول بشه!
خوب؛ شاید به همین خاطر هست که اینقدر استعداد های ایرانی اینجا شکوفا میشوند وقتی اون دلهره و استرس معمول زندگی در ایران از زندگی شون رخت بر می بنده. فکر وقتی آرامش می گیره و از قید استرسها رها میشه و نیازهای انسانی در هرم مازلو در سطوح پایین و متوسطش برطرف میشوند؛ فطرت سالم به سمت خودشکوفایی همه ی استعداد هایش و خلاقیت پیش میرود.
در کتابی از دکتر دیپاک چوپرا می خوندم که شناخت بشر از خالقش به درجه ی شکوفایی همین استعدادهایش و در نتیجه به محیطش بستگی داره. به زبون خودمون میشه گفت یعنی وقتی کسی در محیطی پر از ترس و ناامنی جنگ و کشتار به دنیا میاد تصویرش از خالق؛ خدای قهار و جبار و متکبر هست و خودشم میشه یه کسی مثل گروه داعش! . کسی که در جامعه ای با امنیت نسبی (بدون جنگ و کشتارظاهری) اما با ناامنی اقتصادی و اجتماعی به دنیا میاد و بزرگ میشه باز هم تصویرش از خدا قاهر و قابض و… است. خیلی با خدا بده بستون داره. این دعا رو میخونه و این نماز رو در فلان روز به جا میاره که فلان کارش درست بشه و امتحانش قبول بشه و رزق و روزیش زیاد بشه و قرضش پرداخت بشه و مشکلش در فلان اداره و محکمه حل بشه! (ما خیلی با این مقوله ها بیگانه نیستیم!) در نهایت کسی که در جامعه ای نسبتا سالم و با محوریت عدالت به دنیا اومده و بزرگ شده خدا رو با صفات رحمان و رحیم و رووف و لطیف میشناسه و عاشقانه اون رو عبادت میکنه!
اخ گفتی دقیقا همینه.به هرحال باید یه درگیری فکری برای خودشون پیدا کنن.به نظرم واقعا دنیای اونا سادس.بدون جنگ و دعوا و این خیلی خوبه.خوش به حالشون
سلام. چه جالب. الان داشتم میرفتم بخوابم که خودمو واسه یک صبح دیگه و یک روز دیگه و درگیری و کتک کاری اعصاب خوردی اماده کنم. که گفتم بذار برم ببینم این بچوو. ( تعجب نکنید. شیرازیا به بچه میگن بچو) پست جدید نذاشته. که دیدم ای ول. یکی هست و شروع کردم به خوندنو و مثل همیشه اظهار نظر.
امیر جان. دلبندم. تمام صحبتهات درسته. ولی متاسفانه ادم وقتی راهی به جایی نداره. مجبوره که قشنگ راهشو مثل بقیه ادامه بده. ایمیل واست زده بودم و بهت گفته بودم. اینجا همین که بتونی شکمتو سیر کنی و نمیری خیلی هست. حالا دیگه بماند کارای از رو شکم سیری.
جوابم همونیه که توی ایمیل بهت گفتم: سعی کن از الان کانادایی باشی. اینجا طرف نیروی خدماتیه، ساعت ۱۰ میره با یک عشقی قهوه میخره و با یک لذتی می خوره، انگارمدیرعامل بانک پاسارگاده و داره توی رستوران البرز از اون کباب متری ها می خوره! مثل کانادایی ها از کوچکترین چیز زندگی لذت ببر، یکی هم این رو به خود من بگه!
خدارو شکر از چند تا پست اخیرتون میشه فهمید دیگه کاملا جا افتادین تو این مملکت و از تفاوتهای اینجا و ایران نسبتا راضی هستین.
کی برسه زمانی که ما هم به این مرحله برسیم؟!؟
راستی یه سوال بی ربط به موضوع:
من رفتم ymca تست ارزیابی زبان دادم و با توجه به نمره ای که گرفتم که ۶۶واسه اسپیکینگ و لیسنینگ ، ۷ واسه رایتینگ و ۸ واسه ریدینگ بود و رشتم، چند تا کورس elt بهم پیشنهاد کردن که access و tdsb برگزار میکنن.
حالا با توجه به اینکه شما این دوره رو گذروندین به نظرتون کلا مفید بوده؟
کورسی که به نظر خودم جالب میومد یکیشون بود که یه برنامه ۱۴ هفته ایه که ۸ هفته کلاس و ۶ هفته کار بدون حقوقه که خودتون بهتر از من شرایطشو میدونید. نظر شما چیه؟
ELT در واقع همون کلاس زبان هستش، با نگاهی به زمینه کاری و شغلی. من این دوره رو نگذروندم چون نمره زبانم از شما بالاتر بود، بهم گفتن نمی تونی بری 😛
شرکت توی یکی از این کلاس ها (و فقط یکی، بیشترش بی فایده است و تکراری) رو بهتون توصیه می کنم، ولی توجه کنید که توقعتون از این کلاس ها متعادل باشه. این موسسات برای شما کار پیدا نمی کنن، فقط یک مقدار با فرهنگ و شرایط کاری بازار کانادا آشنا میشید. اکسس برای خود من خوب بود، منتها اگر انتظار من ۱۰۰ بود، اکسس ۳۰ تاش رو بیشتر برآورده نکرد. بابت همینه که میگم انتظارتون رو تعدیل کنید.
روزمه رو براتون درست می کنن، تشویقتون می کنن که به اولین کار، هر کاری شده تن بدید و براتون شاید (نه لزوما) موقعیت چنین کاری رو هم فراهم کنن. من اصلا قبول نداشتم که به هر کاری تن بدم، اصلا نمی تونستم قبول کنم که یک کارفرمای احمق کانادایی به خودش اجازه بده صرفا بدلیل نداشتن تجربه کار کانادایی (شما بخونید گشاد بازی و بزرگنمایی کارهای کوچیکی که انجام میدن) دانش و تجربه من رو تحقیر کنه و پایین بیاره. بنابراین سفت و سخت سر مواضعم وایسادم (بهاش رو هم پرداختم، از زمان شروع به کاریابی، ۳ ماه بیکار بودم و بشدت به این در و اون در زدم) تا اونی که می خواستم پیدا شد. حالا نه اونی که می خواستم، ۷۰ درصد اونی که میخواستم شد. وضعیت و شرایط شما رو خودتون بهتر می دونید، یکی هست میخواد به هر قیمتی شده بره سر اولین کار. من به هر قیمتی شده می خواستم شان و شخصیتم حفظ بشه. شما اولویتتون چیه؟
من تقریبا اولویتم با توجه به شرایط مالیم اینه که در کوتاه ترین زمان ممکنه کار مرتبط با رشتمو پیدا کنم و بعد دنبال فرصتای بهتر باشم :دی
در ضمن من چون سابقه کار ایرانمم زیاد نیست ( ۲ سال ( گرچه با همون ۲ سال تو صنعت فولاد اسمی واسه خودم درست کرده بودم :دی ) ) قاعدتا نبایدم توقعم بالا باشه. اونجا کارشناس بودم، اینجا هم کارشناس باشم کفایت میکنه :دی
رشته تحصیلیت چی بوده؟ اینجا رگیولیتد هستش یا نه؟
مهندسی صنایع خوندم و فیلدیم که توش کار کردم برنامه ریزی و کنترل پروژه بوده
اگه تو آمریکا و کانادا مهندسی صنایع رگیولیتد نباشه پس کجا میخواد باشه؟ :دی
برای مدیریت پروژه به یک دوره توی کالج و گرفتن مدرک PMP فکر کن. اون شاید حتی از این کلاس ها هم بهتر باشه.
Pmp که حتما تو برنامم هست.
ولی بعضیا میگن با کالج رفتن ارزش مدرکمونو میاریم پایین و از این حرفا… نمیدونم تا چه حد درست میگن!
پ.ن: شزرمنده، من همین الان دیدم از این سیستم پاسخ استفاده نکردم و چه بی نظمیی تو وبلاگتون درست کردم. عذر میخوام
کی همچین حرف بی ربطی زده؟! اتفاقا جالبه بدونی مدرک ایرانی ما، پشیزی برای کانادایی ها اهمیت نداره! فقط براشون مدارک خودشون مهمه.
والا هر کس از دید شخصیش یه چیزی میگه. بعضیا با خود بزرگ بینی و بعضیا هم با خود کم بینی! واقعا نظرا متفاوت و بعضا متضاده!
سلام
از زاویه جالبی ب موضوع پرداختین
بازم سپاس
من ی سوال فنی دارم اجازه هست ک از شما بپرسم؟
سلام
انقدر ترسناکم که برای سوال پرسیدن اجازه می گیرید؟! بفرمایید خواهش می کنم.
سلام
نه اینکه ترس ولی خب ترجیح دادم اول اجازه باشه بعد بپرسم
من رشته روان شناسیه الان دوره های مهارتهای کامپیوتر رو میگذرونم اونم زیر نظر سازمان فنی حرفه ای که میگن مدرکش معتبره
میخواستم اینو بدونم داشتن چنین مدارکی تاثیر توی کار پیدا کردن داره؟اگه اره ب چه صورت و ی سری اطلاعات در این خصوص البته نا گفته نماند من فعلا اقدام جدی نکردم
و قبلش از اینکه وقت میذارید و کامنت منو میخونید و جواب میدین سپاسگزارم
سلام
از اونجایی که قصد ندارم امید واهی به کسی بدم (و ترجیح میدم که با واقعیت ولو تلخ روبرو بشید ولی غافلگیر نشید) باید عرض کنم که خیر. مدارک خارج از کانادا تاثیر بسیار کمی (شاید نزدیک به صفر) در پیدا کردن کار دارن.
زمانی که برای کاری اقدام می کنید، اگر انقدر خوش شانس باشید که رزومه تون در میان رزومه سایر افراد – که شاید تجربه کار کانادایی دارن – انتخاب بشه، کارفرما باهتون مصاحبه می کنه و مخصوصا در مورد کارهای فنی، احتمالش زیاده که ازتون امتحان بگیره. اگر این امتحان رو پاس کنید یا اگر در صحبت هاش با شما قانع بشه که دانش و تخصص و تجربه شما مناسبه، در وهله بعد نگاهی می اندازه (دقیقا فقط نگاهی می اندازه) به تحصیلات شما. مسلما در اون زمان بودن یک مدرک بین المللی بهتر از نبودنشه، اما اینکه من فلان مدرک رو دارم و به خاطر اون شانسم بالاتر رفته، لااقل من ندیدم.
برای خود من، موردی پیش اومد که توی رزومه ام گفته بودم سه تا مدرک بین المللی راهبری لینوکس (یک سیستم عامل کامپیوتری) دارم، دوتاش از آمریکا صادر شده بود یکیش از تورنتو. بعد از امتحان فنی، مصاحبه گر ابله از من پرسید تو راستی لینوکس کار کردی؟! گفتم من سه تا مدرکش رو دارم! این یعنی اینکه حتی نگاه هم نکرده بود ببینه من چه مدرکی دارم.
محل کار فعلیم هم، زمانی که می خواستن در مرحله آخر بهم آفر بدن، مدیر عامل گفت: این خیلی خوبه که تو به فکر یاد گیری هستی و اینطوری که می بینم از سال ۲۰۰۹ هر سال یک مدرک بین المللی گرفته ای. در همین حد، اینکه مدرک چی هست و به چه دردی می خوره، اصلا توجهی بهش نکرد.
جواب سوالتون رو دادم؟
سلام خیلی کامل تر ازون چیری ک انتظارم بود راهنمایی فرمودین بسیار سپاسگزارم
خواهش می کنم. خوشحالم که مقبول افتاد.
باسلام خدمت مدعوین عزیز.
جواب بسیار بسیار عالی و پرفکتی بود. لازمه حضور کلیه دوستان عزیز عرض کنم که با این سیستم جدید اکسپرس اینتری و امتیاز بندی های جدید. بنده در سایت مربوطه به صورت امتحانی برای اگهی از امتیاز خود شروع به وارد کردن اطلاعات مربوطه نمودم. که برای اگاهی دوستان گلم بهتون میگم. که ببینید چه خبره. البته با اجازه داش امیر خودمون. که یکی باشه.
اقا سن رو زدم ۳۳٫ تحصیلات لیسانس با ۴ سال سابقه کار ایلتس خراب شده. در همه موارد ۷٫۵٫ تحصیلات همسر لیسانس. ایلتس ۵٫۵ هم واسه همسر. حالا. حالا داشته باشید امتیاز بنده که سیستم بدست اورد. ۳۵۱
بله. درسته. ۳۵۱٫ به عبارتی. اقا هادی برو کشکتو بساب. شما فعلا با این امتیازت ویزای قم رو بهت میدن نه کانادارو. اینم گفتم قابل توجه دوست عزیزمون که میگفتن مدرک فنی حرفه ایی میخوان بگیرن. تا حداقل امتیاز ۱۰۰ تا فاصله دارم. ۱۰۰ تا. خدایا برس به داد دله. عاشق ما جون ها. باتشکر ویژه.
خب، شما نگاهی هم به کبک بینداز، زبان فرانسه ات رو البته باید قوی بکنی ولی لااقل اینجایی که میگی امیدی نداری، شاید اون طرف امیدی باشه.
سلام ممنون از توضیحاتتون
اما من فقط به صرف مدرک فنی حرفه ای بسنده نکردم اینقد بچه ک نیستم فقط پرسیدم مدارک این چنینی در پیدا کردن کار کمک کننده هست یا نه نه اینکه ی مدرک مهارت کامپیوتر بردارم و بیفتم دنبال کار تو کانادا
والا امیر جان به کبک هم نگاه انداختم. اول که تا اکتبر ۲۰۱۵ هیچ گونه پذیرش پرونده ایی رو نداره. بعدم اینجا طرف هست شش ماهه رفته زبان فرانسه هنوز نتونسته حداقل نمره قبولی رو بیاره. میگن همش بستگی به افیسر پرونده داره که ازت سوال جواب میکنه. اون مهر تایید اخر رو باید بزنه. والا دیگه شانسه دیگه. این همه دست دست کردیم الکی رفتیمو اومدیم. تا حالا که اینجور سخت شده. باورت نمیشه. من رفیقم دقیقا پارسال اقدام کردن. پسره مهندس برق و با ایلتس ۶٫۵ خانومش هم ۵٫ جواب اوکی رو گرفتن. الانم با اجازت تورنتو هستن. ۲ ماه رفتن. نیو کمر هستن. بله…..
من کلی عرض کردم سرکار خانوم.
منم خودم سه تاشو دارم. یکی از هم از مدیریت صنعتی. که دوسال الکی عمرمو گذاشتم پاش. حالا که رفتم دارالترجمه. میگه همه رو بزن پشت شیشه خونتون تا افتاب نیاد تو. میگم چرا. میگه هیچ کدوم رو وزارت امور خارجه تایید نمیکنه. اینم از کار ما. موفق باشید