روزهای اول در کانادا

از اونجایی که همسر گرامی دعوت بنده برای نوشتن در مورد دوره هایی که چند ماهی هست مشغولشون شده رو اجابت نکرد، خودم دست به قلم شدم تا در مورد یک امکان مفید برای تازه واردین بنویسم. وقتی اسم کانادا و کلا مهاجرت میاد، اولین چیزی که خودنمایی می کنه، یادگیری زبان انگلیسیه و مشکلات مربوط به اون. رویا هم ... ادامه مطلب »

روزهای آخر سال میلادی در تورنتو از یک نظر به اسفندماه شباهت داره و اون تب و تاب خرید در مراکز مختلفه. مناسبتهایی هم که از اواخر نوامبر (مثل بلک فرایدی) شروع میشن و تا اواخر دسامبر ادامه دارن، حال و هوای روزهای پایانی سال در ایران رو تداعی می کنه. با این تفاوت که بجای سبزه و ظرفهای بلوری ... ادامه مطلب »

شاید این پست، مخصوصا برای دوستان حاضر در کانادا بی اهمیت و حتی مسخره بیاد! ولی خود من اون اوائل که اومده بودم همه اش احساس خنگی و عقب مونده بودن می کردم، از اینکه مردم مثلا در مورد پوتین حرف می زدند و من تصور می کردم منظورشون رییس جمهور روسیه است! یا وقتی می خواستم نوشابه سفارش بدم ... ادامه مطلب »

یکی از خوانندگان وبلاگ، برای بازدید از تورنتو کلی ایده مطرح کرده ان که عینا با کمی ویرایش اینجا ذکر می کنم. با این توضیح که این موارد، نظر شخصی ایشونه و بنده لزوما موافق یا مخالف نیستم. به هر حال سلیقه هر کسی یک چیزیه، من خودم خیلی از این جاها رو نرفته ام. ادامه مطلب »

چند تا از دوستان هستند که عکس از من می خوان. چیز جدیدی برای گفتن فعلا ندارم، بنا براین فقط این عکس ها رو داشته باشید تا بعد. فعلا توی این محله دارم زندگی می کنم: این درخته جلوی خونه است، خیلی قشنگه. خیابون شپرد توی تورنتو بجای گربه، تا دلتون بخواد سنجاب می بینید! بالاخره امروز statement بانک بدستم ... ادامه مطلب »

تصمیم دارم در مورد تجربیاتم بنویسم. چیزهایی که توی این یک هفته بنظرم جالب اومدن. ادامه مطلب »

یکی از آشنایانی که در ایران دارم، باجناقش رو در تورنتو بهم معرفی کرد. شب قبل به همراه خانمش اومدن دنبالم و به اتفاق رفتیم به یک رستوران کره ای. سبکش خیلی جالب بود، تا بحال چنین چیزی ندیده بودم. محلش خارج از شهر تورنتو و در اسکاربرو واقع شده. اسم رستوران Chako بود. وقتی پشت میزهاش می نشستی، یک نفر میومد ... ادامه مطلب »