دوشنبه ای که گذشت، گرمترین روز سال (تا به امروز) اعلام شد. دمای هوا +۳۱ درجه بود و البته مشکل اصلی، رطوبت بسیار بالای هوا بود که رسما آدم بیرون نمی تونست نفس بکشه – بی اختیار به یاد هموطن های عزیزمون توی خوزستان و استان های جنوبی ایران میفتم، بندگان خدا علاوه بر گرما و شرجی هوا، با گرد و غبار هم باید بجنگن. بسیار متاسف و غمگینم برای این عزیزان، کاش میشد براشون کاری کرد.
لانگ ویکند داشتیم این هفته، روز کارگز یا labour day روز دوشنبه بود که تعطیل هم بود ولی خب گرما نمیذاشت از خونه تکون بخوری. روز شنبه رفتم یکی از جاهای هیجان انگیزی که قبلا در موردش شنیده بودم، جایی به اسم Bulk Barn که مواد غذایی فله می فروشه، باورتون نمیشه که M&M رو می تونید کیلویی ۱۸ دلار از اونجا بخرید!توی بشکه اسمارتیز ریختن یعنی! یا باز بصورت بشکه ای پاستیل در دسترستونه (متاسفانه بدلیل ژلاتین بکار رفته در پاستیل – که از خوک میگیرن – نمیتونم پاستیل بخورم، وگرنه صورتحساب کارت اعتباریم یقینا هرماه به میزان قابل توجهی افزایش می یافت). یا مثلا تخمه آفتابگردون تازه، کیلویی ۶ دلار (۱۷ هزار تومن – از ایران ارزونتره!). شعبه نزدیک من درست سر در خروجی مترو خیابون کالج بود، خلاصه تا رفتم و اومدم داشتم از گرما خفه میشدم. بسوزه پدر این شکم که آدم رو به چه کارهایی وادار می کنه!
می دونم این گرما توی ایران بیشترش هم هست، ولی سوال اینجاست که برای مردم چه فکری شده؟ احتمالا شرکت برق خط و نشون کشیده که در مصرف برق صرفه جویی کنید (به معنی اینکه به جهنم که گرمتونه، از گرما مردید هم مهم نیست)، شرکت آب هم دوباره میگه در مصرف آب صرفه جویی کنید وگرنه آب منزلتون رو قطع می کنیم و حالا ببینید دولت اونتاریو برای مردم چه تمهیدی در نظر گرفته. سایت کتابخونه عمومی کانادا رو که باز می کنید، یک اخطار به نمایش دراومده که مراقب باشید هوا خیلی گرمه، و از مردم دعوت کرده به کتابخونه ها مراجعه کنند تا خنک بشن!!! البته یک کار فرهنگیه، که مردم رو تشویق به خوندن کتاب هم بکنه، ولی در ادامه اش گفته میتونید به سایر مراکز عمومی که ایرکاندیشن دارن هم مراجعه کنید. فکر کنم اگر ایران بود، درهای کتابخونه رو می بستن یا مثلا مردم رو توی گرما داخل خیابون نگه میداشتن تا اول چک کنن ببینن عضو کتابخونه هستن، حق اشراکشون رو دادن یا نه، تابحال در مرجوع کردن کتاب و سایر موارد تاخیری داشته اند یا نه، احتمالا باید عدم خلافی خودرو رو هم می گرفتن بعد اجازه میدادن وارد کتابخونه بشن. کرامت انسانی رو انقدر اینجا بالا می برن که خودت شرمنده میشی.
بله! بله! من که برای اولین بار در عمرم!!! بخاطر گرما با لباس آستین حلقه بیرون رفتم! آنچنان آفتاب سوخته ای شدم اونهم فقط بعد از دو ساعت! که توی کل عمر شریفم در ایران اینقدر نسوخته بودم!!! اینقدر تو ایران به ما می گفتند خواهرم حجاب مصونیت است نه محدودیت!!! باور نمی کردیم!!! 🙂 کاملا لباس تنم رو میشه از روی رد آفتاب سوختگی ها خط کشید و سایز زد!!!
در مورد کتابخانه های ایران هم که من خاطره های شیرینم هیچ وقت فراموشم نمیشه واقعا! از جمله گل سر سبد خاطره هام هم این بود که تازه دکترام رو گرفته بودم و تو کتابخونه ی دانشکده در تابستون که هیچ پرنده ای در کتابخونه پر نمی زد مشغول مطالعه بودم که نگهبان محترم احتمالا سیکل یا دیپلم کتابخونه؛ فهمیدن من دیگه دانشجو نیستم و با نهایت احترام منو از کتابخونه بیرون کردن!!! اونهم در حالی که از شدت گرما توی کتابخونه میخواستی خفه بشی و شرایطش مثل جهنم بود و از ظرفیت تقریبا ۲۰۰ نفری سالن مطالعه ی خواهران تو اون موقع سال فقط یکی دو نفر دیگه توی کتابخونه بودند و …. دیگه حتما وجود من به شدت به کتابخونه ضرر می زد که با قاطعیت هر چه تمامتر جلوی ورودم به اونجا گرفته شد!
این خاطره به خاطر بد بودنش مدتها بود که پس پرده ی ذهنم مدفون و فراموش شده بود اما زمانی که مسوول کتابخونه ی ریچموند هیل اولین بار که برای ثبت نام به اونجا مراجعه کرده بودم ازم پرسید؛ کتابخونه ی ما رو دوست داشتی؟ از اینجا خوشت اومد؟ یه هو با سرعت اومد توی ذهنم و بعد ظرف چند ثانیه چشمام طوفانی و پر شده بودند! به زحمت و با هزار پلک زدن سعی کردم جلوی ریزش قطراتی رو بگیرم که دلم نمی خواست جلوی غریبه ها علتش رو بگم!
به خاطر همین چیزای ریز و درشته که ما شدیم جههههان سوم!
واقعا که همین برخوردهای زننده و دور از انسانیته که بیشتر ادم رو به رفتن تشویق می کنه…
سلام اقای امیرحسین.شما تو چه سنی مهاجرت کردین؟ اخه منم دقیقا همسن شمام و همش احساس میکنم دیگه واسه مهاجرت دیره و دیگه اونجا به کسی در سن من کار نمیدن و ازین چیزا….البته من اینجا الان سابقه کاری خوبی دارم و تنها چشم امیدم به همینه
سلام
سن من ۳۴ سال و اندی (حدودا ۳۴ سال و نیم بود) که وارد کانادا شدم. ۳۱ سالگی هم اقدامات اولیه رو استارت زدم.
هر مطلبی (اعم از مزایا یا معایب) کانادا نوشته می شود، خوانندگان محترم اندر حکایت بدی های وطن داد سخن می رانند.
آنچه از نوشته ها می فهمم ، این است که ایران سراسر بدبختی فقر بی فرهنگی و… است. آیا واقعا اینجوریه ؟؟ یعنی این مملکت در مقیاس صفر تاصد ، معادل صفر و کانادا صده؟
واقعیت اینه که در این مملکت رفتار انسانی (متمدنانه )زیادی می بینیم (یا دیده ایم) که ظاهرا هیچ کدام به چشم نمیاد (نیامده) . آیا دوری از وطن و رنج غربت باعث نشده که ما تمام بدی ها را به وطن نسبت دهیم، و با بیان مشکلات به خود امید دهیم که از جهنمی دردناک گریخته ایم.
البته که کسی منکر مشکلات عدیده میهن نیست ولی تمام بدی ها را در وطن دیدن به دور از شرط انصاف است.
دوست عزیز
پیشنهاد میکنم مطالب وبلاگ رو با حوصله بخونید, همه مطالب رو هم بخونید و بعد قضاوت کنید. فرمایش شما در مورد سیاه نمایی ایران دقیقا اینجا هم صدق میکنه, شما احتمالا پست های انتقادی که من در مورد کانادا نوشته ام رو نخوندید. همونطوری که خودتون هم اشاره کردید اینجا هم بدی هایی داره و خوب مطلق نیست, به صورت مشابه ایران هم همینطور. من در این یک مورد خاص, دیدم که برخورد جامعه کانادا بهتر از ایرانه, حالا نمیتونم به خاطر حس وطن پرستیم بیام بگم ایران بهتر بود!
خجالت نمی کشی اینقدر سیاه نمایی می کنی؟بگم چقدر از استکبار کانادا پول می گیری برای سیاه نمایی؟؟ بگم ؟؟ بگم؟؟؟
من الان رفتم که متحول بشم. راستی احسان اون پول هایی که میگی کجاست؟ بی زحمت در مورد اونا افشاگری کن, میخوام ماشین بخرم پول ندارم!
خب یه باره بگید این بهشت موعود پروردگار کانادا هست دیگه
بی ارزش ترین چیز اینجا نفس و حقوق انسانی هست یکی از دللیل امار بالای مهاجران ایرانی هم همینه ک احساس بی ارزشی میکنن توی وطن خودشون
حالا ما چکار کنیم با این برنامه سخت اکپرس اینتری ؟یعنی جهنمی بودنمون همیشگیه
هم فیها خالدون
نه بابا بیخیال. حالا این یک موردش خوب بوده, جریان کاریابی پارسال من یادتون رفته؟ از اون چیزا هم داریم!
اکسپرس اینتری , هر چند مدت ,, حداقل امتیاز مورد نیازش پایین داره میاد , مثلا اوایل امتیاز ۶۵٠ , حداقل مورد نیاز بود , اما الان پرونده هایی هستند که با ۴٧٠ هم قبول میشن , باید امیدوار باشیم تا این امتیاز به یک سطح عاقلانه ای برسه .
بله در این مورد اطلاع دارم که حداقل امتیاز کاهش یافته من خوشبینانه معتقدم ممکنه این برنامه لغو بشه
خب رسیدن به بهشت یه کم سخته دیگه!!!
درسته که شما مو قع پیدا کردن شغل سختی های زیادی رو کشیدید , اما بالاخره تونستید یک شغل خوب پیدا کنید , و معملا تو کانادا با داشتن یک شغل خوب میشه یک زندگی راحتی داشت , اما تو ایران حتی اگر یک شغل خوب مثلا تو زمینه آی تی هم اگر داشته باشید , باز هم به دلیل عدم تطابق درامد و مخارج زندگی , نمیشه یه زندگی راحت داشت , به خاطر همین , میوه فروشی بیشتر جواب میده تا مهندسی تو ایران
مردم بیان خنک بشن؟
اینجا به ندرت ایستگاه مترو سرویس بهداشتی عمومی داره و وقتی از کارمند نفهم ایستگاه می پرسی کجاست؟ میگه نداره.
اینجا از پرسنل ایستگاه مترو می پرسی سرویس بهداشتی میگن داریم ولی عمومی نیست!
خنک شدن هیچی! نیازهای اولیه آدمها اینجا اما و اگر داره!
اون خبر مرگش “متخصص” رو بگو که دستشویی رو به روی بیمار عمل کرده قفل کرده! بعد همه چیز رو مردم از چشم دولت میبینن, وقتی خود مردم به هم رحم نمیکنن چه انتظاری از بقیه میره؟
سلام
با حرفت موافقم ها! ولی خب مشکل خود همون آدمی هم که از دستشویی استفاده میکنه هست! یارو میره دستشویی زورش میاد یه آب بگیره یا شلنگ رو سر جاش آویزون کنه یا شیر آب رو درست ببنده یا رو دیوار چیزی ننویسه! به نظر من توی ۵۰ درصد مشکلات! دولت کاره ای نیست و مشکل اصلی مردم و فرهنگشونه!
راستی من یه موضوعی رو تازه فهمیدم!
برای سیتی زن شدن نیاز نیست حتما تو یه دوره ی کارت PR حتما” ۴ سال تو کانادا باشی! میتونه دو سالش تو کارت اولت باشه دو سالش تو کارت دومت! یعنی دو سال دوره اول دو سال دوره دوم! ولی زیر دو سال نمیتونه باشه چون کارت PR ت باطل میشه! 🙂 فکر میکردم باید حتما تو یه دوره از ۶ سال ۴ سال بمونی تا بتونی برای سیتی زن شدن اقدام کنی! در صورتی که باید کلا تو کل زندگیت چهار سال تو کانادا بوده باشی 🙂
در مورد سیتیزن شدن مطمئنی؟ این اولین باره که این رو میشنوم…
ایمیل میکنم
میشه توضیح مبسوط بدین؟ من به شدت در مورد این قانون گیج شدم ، اگه اطلاعاتی دارید مارو هم در جریان بزارید . اینجوری که دوستمون گفت که عالیه (( باید ۴ سال رو با داشتن کارت اقامت پر کنیم )) اینجوری اونایی که دیر مقیم میشن به مشکل بر نمیخورن
قانون سر جاشه. شما هر زمانی که درخواست برای تابعیت بدید، نگاه می کنن که در ۶ سال گذشته اش، ۱۴۶۰ روز در خاک کانادا بوده اید یا نه.
تو ایران حتی واسه روزهای سرد هم فکر چاره نیستد , یادمه سال ٩٢ یک برف سنگین ٢،متری تو گیلان و مازندران باریده بود که حدودا پنج روز هم این برف یک سره داشت میبارید , اما مردم تو این پنج روز چه ها که نکشیدن , تو یکی از بیمارستانهای مازندران , به علت نبود ژنراتور برق ,متاسفانه ده بیمار کلیوی جونشون رو از دست دادن , حساب کنید بیمارستان یه ژنراتور نداشت تا یه همچین روزهایی به کارش بیاد .خیلی از شهرداری ها حتی یک گریدر و برف روب ساده , هم نداشتن واسه تمیز کردن و باز کردن خیابونها
هر چقدر هم میخوای از خوبیهای ایران بگی بازم نمیشه چیزهایی می بینی که واقعا به شعور ادم توهین میشه مثلا همین سرویس بهداشتی مرکز فنی حرفه ای کلاس میریم سرویس بهداشتی کارمندا و مربیان را با کارآموزها جدا کردن خوبه حالا همگی خانوم هستن و کارآموزا هم که بچه ۵-۶ ساله نیستن بهداشت ندونن چیه خلاصه کلا خود برتر بینی تو کشور ما ریشه کن نمی شه و موارد بسیار دیگر…
بله و حالا جالبه همین سرویس بهداشتی توی کانادا چقدر فراوون و در دسترس همه است. اونم در کشوری با هزار تا فرهنگ مختلف از همه جای دنیا, که شاید تمیزی رو به یک نسبت همه رعایت نکنن.
من امسال یک سفر به لاهیجان و فومن داشتم در مسیر از امکانات مجتمع های کنار آزاد راه استفاده می کردم امکانات خوب بود ولی شلوغ.حالا اگر در مسیر کسی نیاز به سرویس داشت قاعدتا پشت درخت و پناه بوته و…به دادش باید می رسیر.به نظرم رسید اگر کسی سرویسهای بهداشتی سیار تو ایران داشته باشه احتمالا کلی از جیش مردم در میاره!!!
مشکل دستشویی خیلی جدیه ها! همه به این معضلات اشاره کردن!
آقای روشناس عزیز در نظر قبلی منظورم شما نبودید ، فکر می کنم شما واقع بینی و در نوشته هات جانب انصاف را رعایت می کنی. منظورم دوستانی بودند که غرب را بهشت برین می دانند و سراسر خوبی ، وگرنه من هم شاید بیشتر از دوستان در جریان مشکلات هستم.
لطف دارید. همه ما باید انصاف و اعتدال رو مد نظر داشته باشیم.
سلام،من از خوانندگان پیجتون هستم و از بابت اطلاعات مفیدتون بسیار متشکر.تا ۳ ماه آینده قصد مهاجرت داریم و ممنون میشم اگه شماره اقای مصطفایی رو لطف کنید
براتون ایمیل کردم
اقا لطفا در مورد برجام و انرژی هسته ایی هم یه صحبتی داشته باشید
همش که شد در مورد بلا نسبت دستشویی
حالا اینجارو داشته باشید بنده ساکن شیراز سومین حرم اهل بیت و پایتخت فرهنگی ایران هستم چند روز پیش به صورت اتفاقی رفتم سمت ارگ کریم خانو بازارو اون جاها – حالا اینجور جاها خیرسرشون مثلا دیگه END توریستو مکانهای تورسیتی هست یه کیسوک زدن بنام توریست اینفرمیسن اقا این از ۲۴ ساعت ۴۸ ساعت درش بسته هستو تعطیل بد دوتا توریسته المانی بودن بیچاره ها در به در دنبال دستشویی بهشون ادرس دادم همچین چپ چپ نگام کرد که گفتم واتس هپن؟ are you angry? طرف گفت رفتم اونجا درش رو بسته بودن وای وای اقا مارو میگی گفتم بهش حیف که خونمون دوره وگرنه خودم میبردمت خلاصه بیچاره ها با کشو و قوصی که داشتن رفتن به سمت هتلشون تا شاید اونجا کارشون بشه ولی بعید میدونم سالم به مقصد برسن اینجا شیرازه پرچم بالاست
کاکو ما قصد جسارت نداریم، ولی شاید بنده خداها حسش رو ندارن در کیوسک رو باز کنن!
سلام
ممنون میشم اگه شماره آقای مصطفایی رو به من هم بدید.
براتون ایمیل کردم
سلام.خسته نباشین.میگم شما تو چه سنی مهاجرت کردین؟ اخه من دقیقا همسن شمام و احساس میکنم دیگه مهاجرت واسه من دیره و ازین حرفا…البته تنها چشم امیدم به سابقه کاری خوبی که دارم هستش
سابقه کاری شما در چه زمینه ایه؟ رشته تخصصیتون چی بوده؟
سلام دیگه فکر کنم موضوعات تموم شده مطلبی واسه نوشتن نیست. میشه درباره ساعات کاری اونجا بپرسم؟ مثلا مث اینجا ۱۲ساعت کار و حتی روزهای تعطیل کار هم هست . یا ۸ساعتیه بعد اضافه کاری هم اونجا دارن مث اینجا و کلا هرچیزی درباره ساعت کاری. مرسی
سلام
ساعت کاری از ۹ صبحه تا ۵٫ خودشون میگن regular nine to five.
اضافه کاری که من تا بحال نشنیدم، اینجا کلا خیلی تاکید دارن روی بالانس کردن زندگی و کار. بنابراین ساعت ۵ همه یا علی از تو مدد، جیم می زنن!
اگر شما کاری رو قبول کرده باشید که در ساعت مقرر به اتمام نرسه، به عهده خودتونه که بمونید و کار رو تموم کنید.
امیر جان
من دو هفتست با وبلاگت آشنا شدم. باید بگم تمام مطالبت رو از اول خوندم.
طبیعتا نظر هم زیاد دارم ولی برای خودم نگهش میدارم.
منتظر پست های تازه هستیم
آقا نظر چیه راجع به شهربازی و استخر و جیم و این چیزا بنویسی؟
متاسفانه اهل هیچ کدوم نیستم! استخر خونه رو تا بحال فقط روز بازدید اولیه دیده ام و بس!
سلام
ببینم سایت تعطیل شده؟ دیگه نه مطلبی نه چیزی بابا ما عادت کردیم به نوشته های شما امیر حسین جان اگه مطلبی نیست حداقل یه چند تا عکس بذار ما دلمون خوش بشه
سلام
مطلب خاصی والا نمونده! بروی چشم ببینم چی میشه پیدا کرد.
سلام برادر
امکانش هست شماره آقای مصطفایی رو برام بفرستی؟ ممنونم از لطفت
ایمیل کردم براتون
با سلام دوباره.رشته من کارشناسی رادیولوژی هستش با سابقه کاری ۱۰ سال.اونجور که تحقیق کردم جزء رشته های on demand هست.
بله احتمالش هست. تحقیق کنید که آیا نیاز به طی کردن دوره آموزشی و گرفتن مدرک اینجا دارید یا خیر.
واقعا هیچی نمونده امیر خان؟ اینجوری که خیلی بده؟ بگردیم سوژه پیدا کنیم
با درود فراوان دلنوشته هاتو خوندم خیلی دلنشین بود خودم سال ۹۰ واسه کار رفتم ترکیه حسابدار یکی از شرکت های حسابرسی اونجا شدم ولی انقدر زندگی اونجا برام فرسایشی شده بود که بعد از یکسال برگشتم فوق لیسانسم گرفتم توی یه گروه صنعتی توی بخش مالی مشغول به کار شدم زندگی خوبی دارم راضی هستم ولی هر روز یه حسی منو قلقلک میده واسه مهاجرت بیام کانادا هر روزم خودمو اروم میکنم که هرچی میخوای داری باز برای چی راهی که یبار امتحان کردی از نظر روحی نتونستی تحمل کنی میخوای انجام بدی اما وقتی فرداش یه کار اداری تو یکی از ارگان ها برام پیش میاد باز تمام نقشه هایی که واسه مهاجرت کشیدم دونه دونه تو ذهنم مرور میکنم هیچ وقت ما بنده ها راضی نمیشیم بهترین جای دنیا هم که باشیم باز دلمون یه جای دیگه گیره
ما به خوندن نوشته هاتون عادت کردیم.
کاشکی تموم شه این بی سوژگی 🙁
خودم هم امیدوارم!
سلام و درود بیکران
الان باخبر شدم که متاسفانه سایت اداره مهاجرت کبک که قراربود اول اکتبر بازگشایی بشه هنوز اماده نشده است و کماکان باید در انتظار باشیم هنوز که هنوزه یک تاریخ دقیق از اداره مهاجرت اعلام نشده است
امیر جان برو واسه تایید و بره واسه چاپ
ممنون از اطلاع رسانی
وضعیت برق و آب توی کشور ما اسفناک هست. ولی بی انصافی نکنیم. اینجا هم توی شهر ما یعنی جهرم استان فارس تابستونا برق ارزونتر میشه. هرچند اینجا تازه سال دوم هست ولی شهری که نماینده و پارتیش قویتر بود و هیچ تولیدی هم برای کشور نداشت سالهای سال هست برقش اینطوریه.
داداچ داری اشتباه میزنی تخمه کیلویی ۱۲_۱۳ تومنه!
مگه اینکه بر حسب درامد ها گفته باشی