خب، در ادامه داستان سفرم، باید بگم بعد از بدو بدویی که اول صبح در فرودگاه امام داشتم، یک مقداری توی ذوقم خورده بود. مدام هم صحنه خداحافظی با خانواده جلوی چشمم مجسم می شد. به هر حال راهی بود که شروعش کرده بودم، باید ادامه می دادم.
توی مسیر تهران به استانبول، یک آقایی دست راستم بود که نفهمیدم ملیتش کجاست. سمت چپ هم یک خانم ایتالیایی بود. همه چیز داشت به من می فهموند که دیگه ایران تموم شد.
اما اشتباه می کردم! به فرودگاه آتاتورک که رسیدیم، آقایی که در ایران هم توی صف پرداخت جریمه بابت اضافه بار دیده بودمش رو ملاقات کردم. کمی گپ زدیم، معلوم شد مجید عازم بالتیمور هست و مقیم آمریکا. وقتی فهمید مقصدم تورنتو هستش، گفت بیا با یک نفر دیگه آشنات کنم، اونهم هم مسیر با توئه. اینطوری بود که با سعید آشنا شدم.
از بس توی ایران در مورد بدی ایرانی ها شنیده بودم، یکم در پذیرفتن دوستی این بندگان خدا تردید داشتم. اما مثل اینکه خدا من رو خیلی دوست داره، چون الحق این دو نفر آدمهای خیلی خوبی بودن. بین دو تا پرواز، حدودا ۶ ساعت فاصله بود، که البته بعدا با تاخیر مجددی که پروازتورنتو پیداکرد، بیشتر هم شد. اما کار خدا رو ببین، مجید فوری ما رو صدا کرد و رفتیم توی یکی از لانژهای فرودگاه (محل اختصاصی که برای استفاده از اون باید هزینه می دادیم – قیمتش هم ۲۱ یورو بود). برگشت به من گفت: تو بار اولیه که داری میری کانادا، مهمون منی! هر کاری هم که کردم، زیر بار نرفت که ازم پول بگیره!
خلاصه، توی اون چند ساعت connection، جاتون خالی، هر جور غذایی که بگید خوردیم. میوه به همچنین. اینترنت پر سرعت و راه به راه آپدیت استتوس توی فیس بوک! حتی دوش هم گرفتیم و حسابی سرحال شدیم. خلاصه این آقا مجید مثال نقض اون شنیده های من درمورد ایرانی ها بود.
بالاخره طرفهای ساعت ۶ عصر به وقت استانبول، ما رفتیم داخل یک صف بسیار طولانی برای چک امنیتی. چه دردسرتون بدم که دو level سکیوریتی چک بود، اولی از صفحات پاسپورتم، ویزای ورود به کانادا، نامه لندینگ و خلاصه همه زار و زندگی ما عکس گرفت! بعد دوباره کلی معطل شدیم تا بالاخره سوار هواپیما شدیم.
عجایب مسافرت هنوز تموم نشده بود! لپ تاپم رو بیرون آوردم به نیت دیدن فیلم. بعد یکدفعه دیدم که آیکن اتصال به شبکه بیسیم فعال شد. یک صفحه مرورگر باز کردم و دیدم که نه، یک شبکه محلیه که داخل خود هواپیماست. اما نه، یک دکمه اون آخرش داره نوشته اینترنت. گفتم حتما پولیه و کردیت کارت هم می خواد. کلیک کردم و یک صفحه قبول شرایط و policy اومد. Accept کردم و …
باورم نمیشد! مسیج های آفلاین وایبر شروع کردن به رسیدن! درست بالای کرواسی، من به اینترنت وصل شده بودم! خیلی هیجان انگیز بود! تند تند شروع کردم به بچه ها پیغام دادن. اونها هم از این مساله متعجب شده بودن. همه هم اولش می گفتن سرکارمون گذاشتی!
در حینی که از بالای زاگرب، وین، فرانکفورت، دورتموند، آمستردام، بیرمنگام و بعد هم اقیانوس اطلس می گذشتیم، من در حال گزارش لحظه به لحظه مسافرتم به خواهرم و سیامک و سپیده و بقیه بچه ها بودم! خواب هم از سرم پریده بود، انگار نه انگار که از ساعت ۴ صبح همون روز دیگه نخوابیده بودم.
الان هم که دارم این پست رو میذارم، همچنان روی اقیانوس اطلس هستیم. ساعت به وقت ایران، ۲:۳۰ بامداد، ۱۹ به وقت محلی، ۱۸ به وقت تورنتو و ۱:۳۰ بامداد به وقت استانبول. تاریخ هم برای ما، کماکان ۵ می ۲۰۱۴٫
چقدر جذاااب
پرواز استانبول تورنتو چند ساعت بود؟
یادم نیست! فکر کنم بیشتر از ۱۰ ساعت.