خانه » دسته‌بندی نشده » Arriving at … Dundas. Dundas Station

Arriving at … Dundas. Dundas Station

اولین روز کاریم، ساعت یکربع به ۶ بیدار شدم. نماز رو خوندم و دیدم دیگه نمیشه بخوابم. بخصوص که رندل ایمیل زده بود فردا رو زودتر بیا، ساعت ۸ و نیم اینجا باش. نهار هم قرار بود با یکی از بچه های شرکت (اورلی) بریم بیرون. محض احتیاط دوباره کت و شلوار پوشیدم و چون شب قبلش برف اومده بود و هوا سرد شده بود، دیگه غد بازی درنیاوردم و پالتو هم روش پوشیدم. وقتی رسیدم ساعت ۸ و ۲۰ دقیقه بود. هرچیز کانادا بد باشه، اینش خوبه که وسایل حمل و نقل عمومی مرتبی داره. البته این به این دلیله که سایر راننده ها هم رعایت قوانین رو می کنن (یا بهتره بگم مجبورن که بکنن) بابت همین دقیق می تونی برنامه ریزی کنی که من اگر فلان وقت راه بیفتم، دقیقا این زمان به مقصدم میرسم. از مترو که اومدم بیرون، دو دقیقه بعد شرکت بودم! یاد اینفوتک افتادم، همیشه خروس خون میزدم بیرون که با ترافیک مزخرف همت و حکیم برخورد نکنم. عصرها هم که روی شاخش بود، بهترین حالت از نظر زمانی وقتی بود که با مترو بر میگشتم خونه. پرس شدن بین مردم رو که کنار می گذاشتی، یکساعت و نیم طول می کشید. ماشین شخصی و تاکسی رو که بیخیال، زودتر از دو ساعت نمیشد!

این نوشته هم روی تخته وایت برد بالای سرم منتظرم بود:

3fc378934d77138d03f749ca18bbab188be8f5480b8858887d9ff728eb5dfad0.0

معارفه مختصری با بچه های شرکت صورت گرفت و از همون ساعت اول، توی یک جلسه با یکی از مشتریهای شرکت حضور بهم رساندیم! طبیعتا هیچ اطلاعی از کارهای شرکت نداشتم، اما قرار نیست شخصیت قبلیم یادم بره. با پررویی تمام وارد بحثها میشدم و مودبانه بهم میگفتن خفه شو! ولی کی گوش می کرد!
برای نهار با اورلی بیرون رفتیم. با فرهنگ ایرانی یکم آشنا بود، مخصوصا با ته چین! از یکی از دوستانش تعریف کرد که ارمنی بوده و مادر بزرگش ظاهرا ایرانی. می گفت به آخر همه اسمها، “جان” اضافه می کرد، به من می گفت اورلی جان!
بعد از ظهر هم معارفه ادامه پیدا کرد، با هرکسی چند دقیقه ای صحبت می کردم و هم می فهمیدم اون چکاره است و هم اون (احتمالا!) می فهمید من قراره چکار کنم. ۳ تا دختری که من رو احاطه کرده اند، کانادایی هستند و هر چند الان تقریبا نمی فهمم که در مورد چی حرف می زنن، ولی امیدوارم همین باعث بشه که با فرهنگ کانادایی آشنا بشم. جالبه برام که چقدر آدمهای ساده ای هستند، برخلاف من که کلا یک کلاف سر در گمم.
ساعت ۵ هم پیچوندم. این بار هم در اوج شلوغی، باز یکساعت از شرکت تا دم در خونه طول کشید. هرچند همون ایرانی بازی های سابق رو درآوردم و برای اینکه توی مترو بشینم، رفتم ایستگاه سنت پاتریک! نقشه متروی YUS رو که ببینید، منطقی اش اینه که از همون دندس برگردم بالا. ولی ترجیح میدم اون ضلع U رو سوار بشم که بتونم بشینم! تفاوت زمانی اش فقط ۸ دقیقه است (جهت اطلاع، متروی YUS یعنی Yonge – University – Spadina و منظورم از U، مسیر مترو است که شبیه حرف U می باشد!)

۳۸ نظر

  1. مبارک باشه

  2. مبارکه…
    اگه ممکنه بازم ادامه بدین میخوام ببینم اوضاع کار کردن تو شرکتهای اونجا چطوریهاست

  3. هر جا باشی دوستت دارم . همون طور که قبلا بهت گفتم . تو یدونه ای و هر کاری بخای میتونی بکنی

  4. موفق باشی رفیق …

  5. از قول ایرانی ها به اورلی جان سلام برسون. :D.خیلی خوب مینویسی و تجربه هات واسه من یکی خیلی بدرد بخوره. واقعا ممنون.

  6. من نظر خاصی ندارم اما اگه راجع به دور و بریات اطلاعات میخوای به بچه ها بگم. راستی به پول خورد ایمان آوردی؟

    • امير حسين روشناس

      دور و بری هام؟!
      نه، تازه جدیدا مسترکارت هم گرفتم دیگه اصلا پول خورد لازم ندارم!

      • همون که من میگم.
        مبارکه بهرحال کار تازه. به امید پیشرفتهای سریع که برای تو زیاد سخت نیست.
        آره دیگه تلفنی آدرسی چیزی

        • امير حسين روشناس

          ها ها ها. نه دیگه دوران اون حرف ها گذشته، شیطونی هایی که می کردیم 😉
          ممنون رفیق، همیشه به من لطف داری. دلم برای تو یکی خیلی تنگ شده…

      • یک سوال :گرفتن ویزا و مستر کارت با کارت بانکی خیلی شرایطش فرق داره؟
        و از کی میشه گرفت؟

        • امير حسين روشناس

          وقتی نیوکامر باشید می تونید یک ویزا یا مستر کارت درخواست بدید. شغل داشته باشید کارتهای بعدی رو می تونید اقدام کنید.

  7. سلام ، واقعا مطالبی که مینویسین عالین ، خسته نباشید .
    فقط یه سوال برام پیش اومده و اون این که شما بیشتر از ۱٫۵ سال بیکار بودین ؟؟؟؟؟؟؟ اینجوری که خیلی سخته !
    همسر من مهندس عمرانه و پرونده ما در حال بررسی هست اوضاع کار برای عمران هم مثل کامپیوتر سخته ؟ یعنی ما هم رو ۱-۲ سال بیکاری فکر کنیم ؟

    • نه بابا کجا ۱٫۵ سال. حداکثر ۶ ماه، تازه ایشون به کمتر از …. رضایت نمیدادن

    • امير حسين روشناس

      یک سال و نیم بیکاری؟! شوخی می کنید! من تازه ۸ ماه نمیشه اومدم!
      ببینید، بر طبق چیزی که میگن، بازار کار رشته کامپیوتر از همه بهتره! اینم وضع کامپیوتر که سریالش رو دنبال کردید. تازه برای آدمی که مثلا توی ایران جزء کادر مدیریت یک شرکت خیلی معتبر بین المللی بود.
      در مورد رشته عمران، صادقانه بگم (بهتره با واقعیت روبرو بشید تا اینکه الکی دلتون رو خوش کنم و بعد اینجا غافلگیر شید) تا جایی که شنیدم کار سخت تره. استثنائات رو بذاریم کنار، باید حسابی خودتون رو آماده کنید، به لحاظ بنیه مالی، آماده شدن برای مدت طولانی بیکار بودن و البته، نا امید نشدن. در هر خونه ای رو که بزنید، بالاخره یکی بازش می کنه…

      • امير حسين روشناس

        خانم سولماز بفرمایید! این هم یک شاهد دیگه!
        راست میگه، من خیلی ادا اطوارم زیاد بود، باید پوزیشن مدیریتی یا دیگه حداقل کارشناس ارشد می بود، حقوق فلان قدر پایین تر نمیرم، محل کار داون تاون باشه و …

  8. کلی بهت خندیدم :)))) با این نوشتنت ، حالا دیگه همه خوب می شوند کانادا آدمها :)))))

  9. خدا رو شکر . مبارک باشه و به سلامتی . خیلی خوشحال شدم . امیدوارم همچنان بنویسید ، ما مشتاقانه میخونیم .

  10. من نمیدونم چرا فکر میکردم شما می ۲۰۱۳ وارد کانادا شدین 🙂
    واقعا ممنون که جواب من رو دادین ، بازم خسته نباشید

  11. حالا می میری اگه روی صندلی نشینی امیر حسین جااااان ؟؟!!

    • امير حسين روشناس

      آره! نشستن روی صندلی توی مترو و گاهی توی اتوبوس، از اوجب واجباته!
      البته یک دلیل دیگه هم داره که اگر مدت طولانی سرپا وایسم، کمردرد می گیرم.

  12. امیر جان

    دوست داشتم زودتر از اینها در این وبلاگ کامنت بگذارم ولی نشد که بشه.
    به هر حال خیلی خوشحالم که حس مسئولیت پذیری بینظیری را که داری اینجا در به اشتراک گذاشتن تجربیات زندگی جدید بکار بستی.
    از اینکه شغل مناسبی ظیدا کرده ای خوشحالم و صمیمانه بهت تبریک میگم. انشاله مسیر شغلی رو به پیشرفتی را طی کنی. البته با توجه به شناختی که ازت دارم مطمئن هستم که موفق خواهی شد.

    به امید دیدار مجدد

  13. حیف. اگه اینجا بودی، ازت شیرینی می گرفتیم.
    ولی از نظرت راجع به رعایت قانون و مقررات توی ایران خیلی خوشم اومد. واقعا همینطوره.

  14. سلام راستش یه سوال داشتم اونم درباره نماز هست شما نماز ظهر رو چیکار میکنی آیا تو شرکت میخونی ؟ یعنی اونجا اگر کسی بخواد اینکارو بکنه آیا امکانش هست؟

    • امير حسين روشناس

      بله هیچ مشکلی نداره. اگر مشکلی باشه، با ایرانی های اینجاست که مطابق معمول همیشه کاسه داغتر از آش هستند. سایر مردم، نه تنها به عقایدت کاری ندارن بلکه احترام هم بهش میذارن. من روز اول خواستم نماز بخونم، از مدیر شرکت اجازه گرفتم که از یک اتاق خالی استفاده کنم. بهم گفت: First rule. Never ask, just do it.
      در بین ایرانی ها (چه داخل کشور و چه خارج از کشور)، مخصوصا اون روشنفکر نماهاشون که خیلی هم ادعای دموکراسیشون میشه و فریاد احترام به حقوقشون همیشه بلنده، کلی آدم دیده ام که بابت اعتقاداتم مسخره بازی درآوردن، با من جر و بحث کردن، بخیال خودشون خواستن من رو از راه بدر بکنن و … اما خارجی ها اصلا و ابدا با اعتقادات شما کاری ندارن. حتی در مورد خدا و پیغمبرت هم کسی سوال نمی کنه. اعتقاد هرکسی به خودش مربوطه و هیچ کس هم حق نداره به اعتقادات بقیه توهین کنه.
      حالا ایرانی باشه، صرفا چون تو مثل اون فکر نمی کنی، هر مزخرفی به دهنش بیاد میگه. دیندار باشه اصرار داره همه رو دیندار کنه، بی دین باشه می خواد همه رو از دین بدر کنه.

      • واقعا همین طوره
        من توی فقط مهمونی های ایران بازخواست میشدم که چرا حجاب میذارم
        اینجا مردم متمدنن و به عقاید هم احترام میذارن

  15. خیلی خیلی خوب و ایشالا موفق باشید .

    اگر امکانش رو داشت از روزهای بعد استخدام هم مطلب بزارید خیلی خوب میشه یعنی به صورت منظم چه سبکی هست اینا

    همچنین اگه بتونید به صورت مقایسه شرایط کار تو ایران و انجا مقایسه کنید خیلی راحت تر میتونیم محیط کاری کانادا رو درک کنیم

    همیشه شاد و موفق باشید …

  16. مبارکه مبارکه
    من سال دیگه میام تورنتو بخاطر. آشنایی که داریم،
    تا یه مقدار راه بیفتیم
    ولی شنیدم بازار کار عمران تو کلگری خیلی بهتره شما اطلاعی داری؟
    و اینکه اگر بیام تورنتو میشه تو استان دیگه کار پیدا کرد؟
    یعنی بهتره از اول برم کلگری؟

  17. به نظرم رمز موفقیتتون اعتماد به نفس بالاتون بوده…

  18. خیلی عالی. با آرزوی موفقیت

  19. خیلی عالیه
    تصمیم دارم برای ارشد بیام تورنتو
    فهمیدم که باید خرج تحصیل و البته زندگی رو بطور کامل بیارمو خیلیم رو زود کار پیدا کردن حساب باز نکنم.
    با پول کافی اومدن بهتره…تا ببینیم….

  20. امیدوارم تو پست‌های بعدی راجع به landing تو شرکت هم ازت بخونم!

  21. خداروشکر.هنوز می ترسیدم باز یه چیزی بشه چون میگفتی ادامه داره:)

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*